پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوشکاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام حاجی جون!
یه درد دل و یک راهنمایی لازم دارم! خلاصه و مفید خدمتت می گم.
بنده قبل از اینکه وارد دانشگاه بشم مستقیما و یا تلویحا از خانواده شنیده بودم که وقت مناسب برای ازدواج چند وقت بعد از دانشجو شدنه! برای همین بعد از این که وارد دانشگاه شدم توی پس زمینه ذهنم این بود که با توجه به خلقیات مذهبی که تقریبا داشتم اگه بنده خدایی رو پیدا کردم به خانواده بگم تا حرکتی بکنند. درست یا غلط این مطلب توی ذهنم این مطلب بود.
تا اینکه موردی رو پیدا کردم ولی به خانواده چیزی نگفتم. گفتم بگزار چند وقتی بگذره بعد که زمانش رسید به خانواده می گم! توی این مدت و البته بعدش و تا به امروز بنده با هیچ بنی بشری از نوع مونث ارتباطی حتی در حد کف ارتباط دانشجویی که به طور مثال رایجش جزوه گرفته بنده برخوردی با نوع مونث نداشتم. چون شرعا و اخلاقا و روحیتا اهلش نیستم.
خلاصه بعد یک سال و نیم غیر مستقیم مطلب رو به والده معظم فهموندم ولی فرمودند خرج جنابعالی که تازه سال دومی هستی و سربازی داری رو نباید بابات بده! ماهم لال شدیم و زبان در دهان نهادیم. گفتیم حداقل درسمون تمام شه، و خدا کریمه! توی این مدت جرات نداشتم با کسی مشورت کنم. ولی از چندتا از مشاوره های مذهبی که می یومدن دانشگاه شنیدم که ازدواج در زمان دانشجویی خوب نیست. البته سال آخر دل رو به دریا زدم و با چندتا از دوستان مشورت هایی کردم که ... ! از جمله اینکه برو به خودش بگو و ...!
خلاصه ماه اخر تحصیل سال چهارم دوباره و جدی تر مساله رو به خونواده گفتم و باز همون جواب رو فرمودند که هزینه زندگیت رو کی میده و این یه شهوت زود گذره و میگذره! (اگه این طوری بود چرا الان که دو برابر شده زمانش نگذشته) خلاصه گفتم ارشد که قبول شدم می رم سر کار و باز اون موقع خواسته ام رو به خانواده می گم. دو هفته بود به کنکور که یکی از رفقای عزیز گفت گزینه مورد نظر دیگه در دسترس نمی باشد! ماهم که دیگه حسابی رفته بودیم توی لک ، درس را گذاشتم کنار و واقعا خالی کردم. نا امیدی در حد گودزیلا. نمی گم قصد خودکشی داشتم. ولی تا به اون حد توی زندگیم ناامید و عصبانی از روزگار و جسارتا از پدر و مادرم نبودم. زمین و زمان رو فحش می دادم. ولی نمازم ترک نشد الحمدلله دو روز گذشت از خبر توی یه اتاق تنها نشسته بودم و جهت ریا داشتم زار میزدم. یه چیز یه لحظه اومد تو ذهنم " که چی؟" بلند شدم وضو گرفتم و اول از همه سعی کردم دعای خیر پدر و مادرم رو بدست بیارم. رفتم سر نماز بودن دست جفتشون رو بوسیدم. بنده های خدا فی کف مونده بودن! (از اون لحظه های فیلم هندیا ! ) خلاصه حلالیت گرفتیم و صبرمون رو از خدا! این برنامه گذشت نه به این راحتی که میگم ولی رد شدم ازش! الان دیگه ارشدم هم تموم شده! ولی الان هم که بحث ازدواج میشه بازم خونواده میگن نباید خرجت رو بابات بده. با اینکه تقریبا یه اب باریکه به اندازه یارانه چهار نفره در امد دارم بازم خونوادم راضی نیستند. دلم بعضی وقت ها ازشون میگیره. بعضی وقتا تو ذهنم میاد که ....!
اصلا بگذریم
و حالا سوالات:

1- بعضی وقت ها اون بابا میاد تو ذهنم. آیا باید کاری کنم که نیاد تو ذهنم؟
2- بعضی وقت ها فکر می کنم که آیا من باید اون موقع کاری می کردم و نکردم آیا واقعا کاری بود؟
3- بعضی وقت ها وقتی به این فکر می کنم که از پدر و مادرم (تاکید می کنم فقط سر اون قضیه) طلب کارم؟ فقط نگو که "خودت داری می گی فقط سر اون قضیه"، به قول خود مادرم که بعضی وقت ها بهم می گه زمانی که یه بچه دماغو بیشتر نبودی ما شما رو به این حد رسوندیم و واقعا هیچی جای کارهای اونها رو توی دنیا نمیگیره برای همینه که نمی خوام توی ته ته دلم چیزی باقی بمونه!)
4- آیا اصلا بنده باید زن بیگیرم؟ یا نگیرم؟
5- خوب این دو عزیز رو چیکار کنم؟ (نگو واسطه که واسطه های خونواده هم کم از این دوتا ندارن!

سلامتی خودت و خونواده رو!
یاعلی

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند بر شما

1- ابلیس بدبخت تمام راه چاره اش برای به گناه و انحراف کشاندن جوان ها همین تخیلات و افکار نابجا است. دختری که ازدواجش سر گرفت و به خانه ی بخت رفته دیگر برای شما نیست و فکر کردن به چنین گزینه ای اساسا غلط است. چه بسیار فجایع و مصیبت هایی که شیاطین با همین افکار غلط مسبب آن بوده اند. اما راه چاره برای شما در فکر نکردن به او نیست چون فکر نکردن هم برای خودش فکر کردن است و توجه شما را بیشتر به آن موضوع خاص جلب می کند. باید از آن موضوع بکلی منصرف شوید و خودتان را مشغول امور دیگر بگردانید. خلاصه مشغول شدن فکر شما به هر دختر دیگری که امکان ازدواج شرعی با او فراهم است بهتر از فکر کردن به آن زن متاهل و خانواده دار است.

2- برای به دست آوردن یک دختر ، بهترین کار اقدام عملی به ازدواج و رفتن به خواستگاری او است. غیر از این کار هر کار دیگری غلط و نابجا است. شما در آن سال ها امکانات خوب و شرایط مناسبی برای ازدواج نداشتید و اساسا فکر کردن و پردازش فکری و پر و بال دادن به تخیلات کار غلطی بوده که شیطان شما را به آن کار واداشته بود. کاری که شما در آن شرایط باید انجام می دادید فکر نکردن به نامحرم و بی خیال داستان شدن و مشغول کردن قلبتان به امور دیگر بود که متاسفانه این کارها را انجام ندادید.

3- ما به هیچ وجه از پدر و مادرمان طلب کار نیستیم. پدر و مادر اصل و ریشه ی ما هستند و دلسوزترین انسان های روی زمین بعد از امام معصوم نسبت به ما. پدر و مادرها بد فرزندشان را نمی خواهند و ما باید در هر حال علت گفته ها و کلمات شان را بجوییم نه اینکه آنها را بدهکار خودمان فرض کنیم. درست است که پدر و مادر نسبت به فرزندشان وظایفی دارند اما این وظایف نیز همیشه به مقدار وسع و توان آنها است نه بیشتر از آن. خداوند از هر مکلفی به مقدار وسعش انتظار دارد و اگر به هر دلیل کسی (مانند پدر و مادر) با داشتن وسع و امکانات ، وظایفش را نسبت به کسی (مانند فرزندانشان) ترک کرده باشد ، در نزد خداوند متعال مسئول خواهند بود اما این مسئول بودن باعث رفع تکلیف از ما و گناه کار شدن ما نمی شود. 

پدر و مادر اگر به وظایف خودشان عمل نکرده باشند باید جوابش را به پروردگار بدهند و فرزندان آنها با دارایی های جدید و وضعیت نو و نداشته هایشان در دادگاه الاهی مورد محاسبه ی اعمال قرار خواهند گرفت. در دادگاه عدل الاهی مسلما کسی که پدر و مادر پاک و مومنی داشته با کسی که چنین پدر و مادری نداشته برابر نیست اما هر دو گروه باید جوابگوی اعمال خودشان باشند و نمی توانند بدی های خودشان را متوجه پدر و مادرشان کنند. ما از پدر و مادرمان هیچ طلبی نداریم و نسبت به آنها هر کار خیری کنیم حتی نتوانسته ایم زحمات یک شب آنها را جبران کنیم.

4- آنچه شما و تمام خوانندگان این متون از دختر و پسر در آن حق تشکیک و شبهه ندارید و از نظر بنده مسلم است ، اصل مساله ی نکاح و ازدواج و فکر کردن به مقدمات آن و اقدام عملی برای آن است. ازدواج یک نیاز طبیعی برای هر انسان است و باید به سوی آسان سازی آن قدم برداشت. تمام کاری که بنده در این متون سعی در انجام آن دارم جدا کردن اصل و فرع نکاح و تبیین اساسنامه ی ازدواج و خارج کردن خرافات و عرفیات غلط از این سنت حسنه است. باید ازدواج کنید و در اصل آن شک نکنید. اما باید با من و تمام خوانندگان در یک فرایند ذهنی شرکت کنید و از ابتدای جوشکاری قدم قدم با ما همراه شوید تا با فضای بحث های ما به طور دقیق آشنا باشید.

5- قبل از واسطه ها باید خودت را برای این دو بزرگوار ثابت کنی تا بتوانند مثل شیر پشت سرت باشند و حمایتت کنند. مرد بودن و عرضه ی مدیریت یک خانه ی کوچک دو نفره را برایشان به نمایش بگذار و اثبات کن. راه هایش را قبلا در همین متون نوشته ام...

والدین چند سال است منتظر مرد شدن شما هستند...

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم