جوشکاری (198) راه محک زدن ایمان بانوان

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوشکاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------- https://mail.google.com/mail/images/cleardot.gif

سلام

در جوشكاري ها براي خانم ها راه هايي براي محك زدن ايمان خواستگار در جلسه خواستگاري معرفي كرديد.

ايمان خانم ها رو در جلسه خواستگاري چطور ميشه محك زد؟

 -------------------------------------------------------------------------- https://mail.google.com/mail/images/cleardot.gif

سلام خداوند بر شما

ایمان جنسیت بردار نیست و مرد و زن ندارد. هم زنان و هم مردان مخاطب خطاب آسمانی "امنوا" در قرآن هستند. در سراسر قرآن کریم ، ایمان و عمل صالح همراه هم آمده اند و محک ایمان در همه ی متون دینی توجه به واجبات الاهی و ترک محرمات و معاصی دانسته شده است.

زنان از آن جهت که مانند مردان مخاطب خطاب های عمومی خداوند هستند مانند مردان مکلف به انجام تمام دستورات عمومی اسلام مانند نماز و روزه و حج و خمس و زکات می باشند. اما بعد از خطاب های عمومی زنان تکالیف واجب دیگری نیز دارند که این تکالیف به عنوان احکام و تکالیف خاص بانوان شناخته می شود و انجام آن امور بر تمام بانوان لازم و ضروری است. در حقیقت از تمام واجبات و محرمات دین می تواند به عنوان سنگ محکی در باب تشخیص ایمان افراد استفاده کرد اما واجبات مخصوص بانوان (و به عنوان مثال حجاب که از سوی خداوند برای بانوان واجب گردیده است) می تواند سنگ محک قوی تری در شناخت ایمان آنها باشد.

زن مومن مسلمان ، درون مرزهای ایران و بیرون مرزهای ایران حجاب را به عنوان دژ محکمی برای ایمانش حفظ می کند و یک تار موی خودش را به عمد و برای جلوه گری و نمایش جلوی چشمان نامحرم ظاهر نمی کند. بنده قبول دارم که جایگاه حجاب در اسلام برای بسیاری از دختران و بانوان مسلمان کشورمان به خوبی تبیین نشده است و آنها به خاطر جهل یا بی خبری به جلوه گری و نمایش زیبایی ها مبادرت می کنند اما باید بدانیم بعد از دانستن جایگاه حجاب و ضرورت آن (که نشان از واجب بودن آن در اسلام است) حجاب به عنوان یک محک خوب برای ایمان نیز دانسته می شود.

اگر میخواهید ایمان دختری را محک بزنید میزان تقید او به حجاب را محک بزنید. برای چادر و یا دیگر انواع پوشش کامل بانوان که شامل تعریف حجاب می شوند قیمت بگذارید تا مشخص شود آیا حاضر است برای حفظ حجابش هزینه بدهد؟ هزینه دادن یعنی اینکه از چه امکاناتی حاضر است برای داشتن حجاب و پوشش اسلامی بی بهره شود و حجاب برای او چقدر قیمت و ارزش دارد؟ اگر مثل کشور فرانسه و ترکیه شرط ادامه ی تحصیل در دانشگاه کشف حجاب بود آیا حاضر است به خاطر حفظ حجاب و پوشش اسلامی ، قید تحصیلات دانشگاهی را بزند؟ آیا آن دختر ، بدون داشتن حجاب کامل از درب خانه اش بیرون می رود؟ و یا اینکه حجاب مثل پوست تنش شده و با اختیار خودش آن را انتخاب کرده است؟ واقعا به جواب این سوال برسید که این دختر آیا حجابش را خودش انتخاب کرده است یا حجاب را برایش انتخاب کرده اند؟ 

اگر نشانه های ایمان را در دل دختری پیدا کردید آن وقت می توانید حدس بزنید که آیا او طبق مقتضای ایمانش در تبعیت از شوهر (در اموری که خداوند تشخیص مصداق آن امور را به دست شوهر داده است) ، و سپس در اطاعت از همسر نیز طبق دستورات دین عمل خواهد کرد و نظر شوهر را بر نظر خودش (مثلا در خارج نشدن از خانه) ترجیح خواهد داد. حجاب یک محک و یک نشانه است و راهی برای شناخت ایمان افراد است اما مسلما به این معنا نیست که آن فرد با حجاب در تمام شئون انسانی و ایمانی دیگر ، نظیر اخلاق یا اعتقادات دارای نمره ی بالا باشد.

اگر ایمان به خدا در دل کسی نباشد دیگر از او نه حجاب و نه تبعیت از شوهر و نه امانت داری و نه پاک دامنی را انتظار نداشته باشید. ایمان درختی است که حجاب و تمکین و تبعیت از شوهر و امانت داری و پاک دامنی مومنانه ، میوه های شیرین آن درخت هستند. میوه هایی که با بیشتر و البته ناب شدن ایمان ، هر لحظه شیرین تر و خوش مزه تر می شوند. نوش جان!

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوشکاری (184) اول کسب و کار یا اول ازدواج

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوشکاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام حاجی
شما گفتید مومن کسیه که حتی اگه کسب و کاری هم نداره ازدواج کنه و بعدش از خدا کار و کسب طلب کنه. یعنی من که کار و کسب ندارم برم ازدواج کنم بعد برم پی کار و کسب؟
اصلا اینکه اینطوری عمل کنیم نسبت به حالتی که اول شرایط کار رو فراهم کنیم بعد ازدواج کنیم به ایمان نزدیک تره؟ به عقل چی؟ بعد در نظر سوم خوانندگان دیدم شما سختی های ازدواج قبل از کسب درآمد را قبول کردید و نوشتید: من با وجود این سختی ها موافقم و از آنها خبر دارم اما آیا اگر جوان ها ازدواج نکنند نیاز جنسی خودشان را خفه می کنند؟ و آیا دخترها راهبه می شوند؟ یا اینکه گناه می کنند و دوزخی میشوند؟ غیر از ازدواج گزینه دیگری نداریم. البته نظریه ما هنوز مطرح نشده است و هنوز منتظر سوالم...

 با خواندن جمله ی شما من یک مقداری سست شدم. من اگر در حالت خفگی از نیاز جنسی نیستم آیا باید اقدام به ازدواج نکنم چون حرف این آقا درسته؟ من سوال می کنم راه حلی که گفتین هنوز ارائه نکردین چیه؟ ممنون

 --------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند بر شما

حال و روز جوان ها در فراهم کردن مقدمات ازدواج از دو حال خارج نیست. یا مقدمات ازدواج را مطابق عرف محل زندگی شان فراهم کرده اند و قدم در این راه می گذارند که فبها المراد و نعم المطلوب. و یا اینکه مقدمات ازدواج آنها فراهم نیست و سال های جوانی را در حسرت تشکیل خانواده هدر می دهند و بعد از سال ها تلاش و دوندگی ، بعد از دوران جوانی یا در میانسالی است که به جنگ دیو هفت سر ازدواج می روند.

مشکل ما مسلما با کسانی که مقدمات ازدواج را فراهم کرده یا درآمد کافی دارند نیست. روی سخن ما با کسانی است که نبود درآمد را مانع ازدواج می دانند و می خواهند کسب و کار را اولا ، و زندگی مناسب را ثانیا ، آماده و مهیا کنند و در آخر امر به سراغ ازدواج و تشکیل خانواده بروند. بحث و گفت و گوی ما در حول و حوش همین ده یا پانزده سالی است که جوان ها با گذراندن آن به میانسالی می رسند و شب ها تک و تنها سر بر بالش می گذارند!

راه حل بنده یک راه حل عجیب و غریب و افسانه ای نیست اما توجه نکردن به چند نکته ی ساده ما را به جوابی غلط می رساند. پس ناچاریم توجه دوستان را به چند نکته در قالب سوال جلب کنیم:

اگر مشکلات اقتصادی و کار و درآمد را مانع تشکیل خانواده بدانیم و ازدواج نکنیم آیا نیاز جوان ها به ازدواج سرکوب و خفه می شود یا از انحراف های مختلف جنسی و عاطفی سر در می آورند؟ درست است که بسیاری از جوان ها کسب و کار و درآمد کافی ندارند اما آیا به صرف ازدواج نکردن آنها و به تاخیر انداختن ازدواج ، مشکلاتشان حل می شود؟ آیا همین جوان ها برای آرام کردن نیاز جنسی شان هزینه های عجیب و غریب و گزاف و البته غیر شرعی و غیر قانونی پرداخت نمی کنند؟ آیا همه توانسته اند یوسف منش باشند و بدون هرگونه انحراف روزگار بگذرانند؟ آیا همین جوان ها گرفتار دوستی های خیابانی و بزهکاری اجتماعی نمی شوند؟

تا ما متوجه این مشکلات نباشیم نمی توانیم جواب ساده و یک جمله ای اسلام را هضم کنیم. اسلام ، فقیر و غنی را به ازدواج امر میکند و البته از طرف خداوند وعده ی وسعت و گشایش می دهد. خداوند در سوره ی نور می فرماید: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (32). در امر خداوند به ازدواج و نکاح هیچ استثنایی از جهت بهره برداری مادی از نعمات دنیایی وجود ندارد. نه فقط پسران و دختران خودتان ، که حتی غلامان و کنیزانتان را هم به ازدواج بدهید. فقط در این کار یک عذر خواهید داشت که برخی فقیر هستند. خداوند از فضلش فقرا را غنی خواهد کرد که خداوند وسعت دهنده ی دانا است.

درست است که تا مقدمات مرسوم زندگی مشترک فراهم نشود ازدواج و زندگی زناشویی با مشکلات فراوانی مواجه خواهد بود اما محل کلام بنده در سال هایی است که برای رسیدن به آن زندگی راحت باید با مشقت و سختی و تنهایی گذرانده شوند. همین ده یا پانزده سالی که به صورت طبیعی پسرها ازدواجشان را به تاخیر می اندازند طلایی ترین فرصت زندگی و عمر هر جوان است که می توانند همین سال ها را با همسری مهربان سپری کنند.

اگر از من بپرسید که آیا ازدواج یک جوان آن هم قبل از فراهم کردن تمام مقدمات مرسوم ، و حرکتش به سمت ازدواج ، خلاف عقل حسابگر نیست؟  می گویم: نکته اینجا است که حرکت و برکت در زندگی یک متاهل با زندگی یک مجرد جویای آینده ، کاملا متفاوت است. متاهل ها به صورت طبیعی شرایط بهتری برای پیدا کردن شغل دارند و به خاطر مسئولیتی که بر عهده ی آنها گذاشته شده است بهتر و بیشتر تن به کار میدهند. یک دانشجوی مجرد دلیلی برای بیدار شدن زودتر از موعد ، و بیرون زدن از خوابگاه دانشجویی ندارد.

حتما با من هم نظرید که سبک خوابیدن و مدت استراحت و مدل درس خواندن و کار کردن یک دانشجوی متاهل با یک دانشجوی مجرد فرق دارد. اگر من خوابگاه های دانشجویی بهترین دانشگاه های کشور را در تمام مقاطع تحصیلی از کارشناسی تا دکتری ندیده بودم و با آنها زندگی نکرده بودم به این جرات با شما حرف نمی زدم. 

متاسفانه برخی خانواده ها فکر می کنند به محض ازدواج فرزندانشان هزینه ای که برای زندگی آنها در زمان مجردی پرداخت می کردند باید قطع کنند و از آنها توقع مدیریت یک زندگی دو نفره آن هم در بهترین شرایط را داشته باشند.

خداوند به کسی که بر اساس ایمانش قدم در راه ازدواج و دوری از گناه و تشکیل خانواده می گذارد وعده ی وسعت و گشایش داده است. خداوند خودش را در این آیه واسع علیم معرفی کرده است. پس دیگر جای هراس و وحشت از ازدواج آسان و به موقع نیست. روزی ، با کار و تلاش به دست می آید اما با ازدواج بیشتر می شود و با توالد فرزندان متعدد ، فراوان تر نازل می شود.

مشکل مخالفین ازدواج سریع و آسان جوان ها اینجا است که به تبعات معنوی و آسمانی گناه ، و دوری از خدا و به تاخیر افتادن ازدواج و لطمات روانی تجرد طولانی و انحرافات جنسی جوانان فکر نکرده و آن را محاسبه نمی کنند. در حساب و کتاب این دوستان حتی طلاق های ناشی از خودارضایی دوران مجردی جوان ها ، قابل چشم پوشی و اغماض است. علی الظاهر به این دوستان ما ربطی ندارد که بر سر این جوان مجرد چه می آید و چگونه دستگاه تناسلی و اعصاب و روانش مورد آسیب ناشی از انحرافات جنسی نظیر خودارضایی قرار می گیرد.

اما خداوند این آسیب ها را محاسبه میکند. خداوند راه چاره را در ازدواج جوان های جویای کار و درآمد می داند. وعده ی وسعت و فضلش را هم در ایات قرآن قرار می دهد تا فقط مودت و رحمت ناشی از ازدواج نصیب کسی شود که به قرآن و به کلام خداوند ایمان کافی داشته باشد. 

ایمان عین عقلانیت و عین آینده نگری است.

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوشکاری (177) راه محک زدن ایمان در خودمان

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوشکاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام
شما میفرمایید که باید ایمان را مد نظر قرار بدهیم و ملاک کفویت فقط ایمان است و نه چیز دیگر.
چگونه بفهمیم ایمان خودمان چه کیفیتی است؟ و چگونه بفهمیم ایمان طرف مقابل چه کیفیتی است؟ چگونه بفهمیم کفو هستیم یا نه؟ کفویت به چیست؟ نماز و روزه؟ توقعات از زندگی؟
من -پسر-  میدانم گناه و خطا از من زیاد سر زده است. بارها به نفسم ظلم کرده ام ، ظلم های بزرگ و کوچک. حال در انتخاب فرد مقابل ، اگر دیدم از نظر ایمانی از من برتر است (با توضیحاتی که شما برای چگونگی فهمیدن این موضوع میدهید انشاالله) باید چه کنم؟ بگویم تو زیادی با ایمانی؟! و بروم سراغ کسی که ایمانش کمتر و در حد خودم باشد؟
ببخشید اگر سوالم تکراری است. 

 --------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند بر شما

اگر یادتان باشد گفتم و نوشتم که ما دستگاه ایمان سنج برای سنجیدن مقدار ایمان نداریم. اما چون سوال شما از سنجش اصل ایمان آن هم در خودمان بود راحت تر به سراغ این مساله می روم و جملاتی خدمتتان تقدیم می کنم:

در تقسیم بندی قرآن تمام انسان ها از این سه قسم خارج نیستند: یا مومن اند یا کافر !

اشتباه ننوشتم. مردم سه دسته اند: یا به خداوند و تعالیم اسلام مومن اند حقیقتا ؛ و یا به اسلام ایمان ندارند و کافراند ؛ حال خود کفار دو دسته اند: یا در کفرشان شجاعت دارند و آن را ابراز می کنند و یا اینکه کفرشان را مخفی کرده و در میان مومنان مانند مومنان زندگی می کنند اما دلشان بویی از ایمان ندارد. 

منافقین کافرانی هستند که در میان مومنین خود را مخفی کرده اند و آزادانه زندگی میکنند و رفتارهای دینی دارند اما بخاطر آلودگی ناشی از کفر در دلشان ، منتظر لحظاتی حساس و سرنوشت ساز برای ضربه زدن به اسلام و مسلمانان هستند. منافقین مذهب را برای ضربه زدن به مذهب انتخاب کرده اند. قرآن در مورد منافقین می فرماید:  هُمُ الْعَدُوُّ فَاحْذَرْهُم‏. ضمير «هُمْ» را در اين موارد مى‏گويند ضمير حصر: تنها آنها دشمنان حقيقى اسلام هستند. اين تعبير خيلى عجيب است.

منافقین نشانه هایی دارند که شاید اگر با دقت به سراغ قرآن و روایات برویم بتوانیم برخی از علائم نفاق را بشناسیم و به علاجش در خودمان اقدام کنیم.

تذکر مهم و اساسی به خوانندگان محترم: 

نشانه های نفاق را فقط در خودتان تطبیق کنید و از این بحث برای درمان اعتقادات و اخلاقیات خودتان استفاده کنید. مبادا شمشیر خوارج و ابن ملجم ها و تکفیری ها را به دست گرفته و همگان را منافق و بی دین نام گذاری کرده و خودتان را مومن قلمداد کنید! امان از مکر شیطان!!

پیشاپیش از تمام خوانندگان محترم به خاطر مطرح کردن این بحث به شدت خطرناک عذر می خواهم:

نشانه ی اول و دوم منافق:

شهید مطهری می فرمایند: بعضى از نفاقها هست كه واقعاً خود انسان هم نمى‏داند منافق است. آدم منافق است و خودش خيال مى‏كند مؤمن است، يعنى در عمق دلش شكها، شبهه‏ها، بى‏ايمانى‏ها، انكارها وجود دارد و خودش خيال مى‏كند مؤمن است. مى‏فرمايد: وَ لا يَأْتونَ الصَّلوةَ الّا وَ هُمْ كُسالى‏ وَ لا يُنْفِقونَ الّا وَ هُمْ كارِهونَ. اين دو ركن را كه قرآن هميشه ذكر مى‏كند: اقيمُوا الصَّلوةَ وَ اتُوا الزَّكوةَ اين به اصطلاح عبادت بدنى و آن عبادت مالى، اينها اگر ايمان مى‏داشتند- از خودشان بپرسيد- نماز را اين قدر با بى‏رغبتى نمى‏خواندند و زكات و انفاق در راه خدا را با اين كراهت و با اين زور نمى‏دادند. همان طورى كه عرض كردم لازمه ايمان به اللَّهِ ربّ العالمينِ رحمنِ رحيمِ مالك يوم الدين اين است كه انسان با رغبت نماز بخواند و لازمه ايمان به اينكه من هرچه دارم از خداست اين است كه هرچه خدا به او امر مى‏كند از روى رغبت بدهد.

قرآن مى‏گويد چه دليلى بر نفاق شما بالاتر از اين كه وقتى كه مى‏خواهيد بياييد به نماز، با ناراحتى و كسالت مى‏آييد. چهار ركعت نماز كه بخواهيد بخوانيد مى‏گوييد چه خوب است زودتر تمام شود. شندرغاز اگر مى‏خواهيد به يك مورد صحيحى، به يك مستحق شرعى بدهيد، شيطان گويى دست شما را گرفته و پى‏درپى مى‏گويد نده. اين علامت اين است كه ايمان شما ايمان نيست‏!

نشانه ی سوم نفاق:

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: از معيارهاي اخلاقي شناختِ لكّه‌ها و رگه‌هاي نفاق، خودآزمايي است تا روشن شود انسان در برابر نصيحت و دعوت به تقوا و انتقاد سازنده چه برخوردي مي‌كند. برآشفتن و پرخاش، نشانه وجود زمينه بيماري قلبي نفاق در انسان است كه درمان فوري مي‌طلبد، وگرنه كم كم به بيماري مزمن نفاق مبتلا مي‌شود و سر از عزت فرعوني درمي‌آورد و مصداقِ آيه ﴿بَلِ الَّذينَ كَفَروا في عِزَّةٍ وشِقاق مي‌گردد. بنابراين، هر كس بايد خود را بيازمايد تا بيابد آيا در فكر و عمل، خیرخواه جامعه است و در مقابل افساد و القاي شبهه منافقان، درصدد اصلاح و ازاله شبهه برمي‌آيد و چنانچه ديگران در صدد تخريب و اهلاك منابع اقتصادي (حرث و نسل) برآيند، او به فكر اصلاح آن هست يا نه. اين آزمون، معيارِ خوبي براي تهذيب نفس است.

نشانه ی چهارم تا ششم منافق:

استاد مطهری سه خاصيت براى منافق طبق آیات ابتدایی سوره بقره بر می شمرند:

الف. تسفيه (سفیه دانستن) اهل ايمان.

ب. ادعاى اصلاحگری و مصلح بودن.

ج. در هر مجلسى مطابق ميل آنها سخن گفتن.

نشانه ی هفتم منافق:

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: ائمّهٴ اطهار (عليهم‏السلام) مصداق كامل و نمونهٴ بارز عَلَم تقوا و معيار ايمان هستند. از اين جهت تعلّق و وابستگي به آنان نشانهٴ ايمان و تقواست، همان‏طور كه بيگانگي، بغض، كينه و عداوت با آنان، علامت كفر، نفاق و بيگانگي از ايمان و تقواست.

علي (عليه‏السلام) فرمود: اگر با شمشيرم بر بيني مؤمن بكوبم تا بغض و كينه‏ام را به دل بگيرد، چنين نخواهد كرد و اگر همهٴ دنيا را [با متعلّقات آن] در حلقوم منافق بريزم تا مرا دوست بدارد هرگز محبّت مرا به دل نخواهد گرفت. و اين، از آن جهت است كه قضاي الهي بر زبان رسول اكرم (صلي الله عليه و آله و سلم) [اين‏گونه] جاري شد كه فرمود: اي علي! هرگز مؤمن دشمن تو نخواهد شد و منافق دوستي تو را نخواهد پذيرفت؛ لوْ ضربتُ خيْشوم المؤمن بسيفى هذا علي أن يُبْغضنى ما أبغضنى ولو صببتُ الدّنيا بجمّاتها علي المنافق علي أن يحبّنى ما أحبّنى وذلك أنّه قضى فانقضي علي لسان النّبىّ الاُمّىّ (صلي الله عليه و آله و سلم) أنّه قال: ياعلىّ! لا يُبْغضك مؤمنٌ ولا يُحبُّك منافق ٌ»

نشانه ی هشتم تا دهم منافق:

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: امام صادق (عليه السلام) فرمود: اگر مردي را ديديد كه ركوع و سجود نمازش طولاني شد، بدان اعتنا نكنيد، زيرا ممكن است از روي عادت باشد كه چنانچه ترك شود، ناراحت مي‌شود؛ ولي به راستگويي و امانتداري او (كه از اوصاف اخلاقي است) توجه كنيد.

رسول گرامي اسلام (صلي الله عليه و آله سلم) براي انسان منافق سه نشانه قرار داد كه با يكي از آن‌ها مي‌توان او را شناخت: دروغ گويي؛ پيمان شكني؛ بي‌مبالاتي (خیانت) در امانتداري:

للمنافق ثلاث علاماتٍ إذا حدّث كذب و إذا وعد اخلف و إذا ائتمن خان: منافق سه نشانه دارد: وقتي گزارش دهد، دروغ بگويد، و هنگام وعده خلاف كند، و در امانت خيانت ورزد.

نشانه ی یازدهم تا چهاردهم منافق:

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: امام صادق (عليه‏السلام) دربارهٴ نشانه‏هاي نفاق مي‏فرمايد:«أربعٌ من علامات النّفاق: قساوة القلب، وجمود العين، والإصرار علي الذّنب والحرص علي الدّنيا»؛

قساوت قلب، خشكي چشم (دل او براي كسي يا چيزي نمي‏سوزد تا چشم او بگريد) پافشاري بر گناه، و حرص و ولع بر مال و جاه دنيا.

نشانه ی پانزدهم تا هجدهم منافق:

آیت الله جوادی آملی می فرمایند: پيامبر مكرّم اسلام (صلي الله عليه و آله و سلم) مي‏فرمايد:«علامة المنافق فأربعةٌ: فاجر دخله، يخالف لسانُه قَلْبَهُ، وقولُه فعلَه وسريرتُه علانيتَه. فالويل للمنافق من النّار»؛

نشانه‏هاي منافق چهار چيز است: دخل و درآمد او با فجور و حرام همراه است، زبان او مخالف چيزي است كه در دل او مي‏گذرد، گفتار و كردارش همخواني ندارد (چيزي مي‏گويد و در عمل خلاف آن را انجام مي‏دهد) باطن و درون او با ظاهر او مخالف است (در پنهان كه به گفتار و رفتاري دست مي‏زند در ظاهر خلاف آن را مي‏نمايد) پس واي از آتشي كه براي منافق آماده است.

نشانه ی نوزدهم منافق:

امام خمینی رحمت الله علیه در چهل حدیث می فرمایند: (کسی که) توصيف حلم و بردبارى كند با آنكه متصف به آن نباشد... و اين خود نفاق و دوررويى است و ريا و شرك است، چنانچه اظهار خشوع كردن و از ورع خالى بودن نيز از اوضح مصاديق شرك و ريا و نفاق و دورويى است.

نشانه ی بیستم منافق:

امام خمینی رحمت الله علیه در چهل حدیث می فرمایند: «جناب امام صادق، سلام اللّه عليه، از جناب رسول اكرم، صلّى اللّه عليه و آله، نقل مى‏فرمايد كه گفت خداى عز و جل به داود فرمود: «اى داود بشارت ده گناهكاران را و بترسان صدّيقين را! گفت: چگونه بشارت دهم گناهكاران را و بترسانم صدّيقين را؟ گفت: «اى داود بشارت ده گناهكاران را كه من همانا توبه قبول مى‏كنم و از گناه مى‏گذرم، و بترسان صديقان را كه عجب نكنند به اعمالشان، زيرا كه نيست بنده‏اى كه من به پا دارم براى حساب مگر آنكه هلاك گردد.»

بعد از آنكه صدّیقين در حساب هلاك‏اند، با آنكه آنها از گناه و معصيت پاك‏اند، من و تو چه مى‏گوييم؟ اين‏ها همه در صورتى است كه اعمال من و شما از رياء دنيايى، كه از موبقات و محرّمات است، خالص باشد، و كم اتفاق افتد براى ما عمل خالى از ريا و نفاق. بگذار نگفته ماند. اكنون اگر باز جاى عجب است و تدلّل و ناز و غمزه، بكن، و اگر انصافا جاى خجلت و سر افكندگى و اعتراف به تقصير است، بعد از هر عبادتى كه كردى از روى جدّ و واقع از آن عبادت و از آن دروغها كه در محضر حق تعالى گفتى، از آن نسبتها كه بى‏جهت به خود دادى، استغفار و توبه كن.

جمع بندی:

همان گونه که ملاحظه می فرمایید هر کدام از بزرگان دین در میان کلماتشان به گوشه ای از نشانه های منافق وجریان نفاق اشاره کرده اند و بخشی از علائم آن را برشمرده اند. با این اوصاف اگر خودمان را مومن یافتیم شایسته است برای نکاح نیز به دنبال مومنه ای بگردیم و صفت ایمان را به هر مقدارش قدر بدانیم. اندازه کردن وصف ایمان جز در عالم آخرت مقدور نیست و برای ما امکان تقدیر و وزن کشی وجود ندارد. ایمان گوهری نیست که بتوان از ظاهر اعمال و سکنات آن را جویا شد. همین که شخصی را مومن یافتید خداوند را به خاطر این نعمت بی نهایت ارزشمند شکرگزار باشید. برای یافتن گوهر ایمان وسواس شوید اما سنجش بالا و پایین آن یا درجات آن به دام من و شما در نمی آید. پس خودتان را با کسی مقایسه نکنید.

امیدوارم با مطالعه ی کلمات نورانی بزرگان دین به جواب مورد نظرتان رسیده باشید.

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوشکاری (176) تفاوت های فرهنگی ؛ دوره ی نامزدی

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوشکاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

نظر یکی از خوانندگان محترم بعد از درج جوشکاری (172) :

با سلام
این درسته که همه باید ازدواج کنند. ولی به چه قیمتی؟ 
طرف بعد از این همه سال، هنوز آموزش نگرفته، حالا چطور میتواند توسط نامزدش تو این مدت کم آموزش بگیرد؟
این درسته که شما مشاوره میدید، ولی همه ما مسئول نوشته ها و مشاوره هایمان هستیم.
ان شاء الله همه عاقبت به خیر شویم.

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند بر شما

وقتی ما از تربیت و آموزش انسان صحبت می کنیم مسلما از تربیت جسم انسان صحبت نمی کنیم. حقیقت انسان از منظر ما نفس و جان آدمی است ؛ یعنی حقیقتی که شایسته است او را انسان بنامیم ، جان انسان است نه جسمش. نفس انسان حقیقتی بسیط و یکپارچه و البته دارای مراتب و در اصطلاح مقول به تشکیک است.

اما سوال جالب اینجا است که این تربیت و آموزش چیست؟ میزان آن چقدر است؟ آیا این رفتارهای اجتماعی که در میان هر طبقه و هر شهر و استانی متفاوت است میتواند معیار بالا و پایین بودن انسانیت باشد؟ آیا آشنا بودن با فرهنگ فست فودهای تهران یا نحوه ی جابجایی انسان ها در کلان شهری مثل تهران آن قدر مهم هست که بتوانیم خودمان را انسان تر از کسی بدانیم و با نگاه تحقیر به دیگران بنگریم؟ یا آموزش دادن چنین عرف خاصی را زمان بر قلمداد کنیم؟

آنچه من در تمام این متون بر آن تاکید کرده و باز هم تاکید میکنم این است که معیار انتخاب همسر این سنخ معیارها نیست تا کسی به خودش اجازه بدهد با این نوع معیارها خودش را با فرهنگ و با متمدن ، و دیگری را بی فرهنگ و دور از تمدن جلوه دهد. انسان با هوش دنیای امروز توانسته است نهنگی محصور داخل استخر را به پریدن از روی طناب معلق در هوا و دلقک بازی مجبور کند. ما باید بتوانیم این هنر را داشته باشیم که از موجودات اطرافمان عکس العمل مورد نظرمان را دریافت و استخراج کنیم نه اینکه تا کسی را به عرف خودساخته ی شهر خودمان غریبه و ناآشنا دیدیم مسخره اش کنیم و او را از ازدواج کردن با دختر مورد علاقه اش مایوس کنیم.

درست است که همه ی ما مسئول نوشته ها و گفته هایمان هستیم اما هنر من و امثال من این است که بتوانیم مشکلاتی که از نظر اکثر مردم سخت و پیچیده است با راهنمایی و مشاوره به دست خودشان و رفتارهای خوب خودشان حل کنیم. همه باید ازدواج کنند و از نظر من هیچ شکی در این مطلب نیست. آنچه مهم است آموزش هایی است که زوجین باید دیده باشند تا در این تعامل ها و تقابل ها بهترین تصمیم را در لحظات سرنوشت ساز زندگی خودشان بگیرند.

اگر جوشکاری ها را درهم و آشفته جواب دادم و سوال متاهل و مجرد را از هم تفکیک نکردم دلیلش این است که میخواهم دختران و پسران مجردمان با مشکلات دوران تاهل آشنا شوند و نامه و درد دل یک متاهل را بخوانند تا بدانند در دوران ازدواج و نامزدی او نیز ممکن است از همین مشکلات پیش بیاید و او باید بتواند بهترین تصمیم را در آن لحظه اتخاذ کند. دلم نمی خواهد بعد از نوشتن و خواندن جوشکاری ها ، حداقل خواننده های کتاب جوشکاری با این مشکلات مواجه شوند.

چرا فکر میکنید که اگر کسی مانند ما نبود و مانند ما عرف تعامل های اجتماعی را نمی دانست ، یا نباید ازدواج کند یا اگر هم حق ازدواج داشت حق ازدواج با دختری از محله و شهر و عرف شما را ندارد؟ آموزش هایی از سنخ آدرس پارک وی یا سفارش پیتزا به تعداد همراهان ، با چند بار بیرون رفتن حل می شود اما خوب است جواب بدهید که آیا همه ی طلاق های امروز شهر تهران هم به خاطر همین سنخ از تفاوت های فرهنگی است یا به خاطر این نگاه منفی و از بالا به پایین جوان ها به یکدیگر؟

چه اشکالی دارد که جوان فارغ التحصیل از بهترین دانشگاه های تهران قبل از نامزد کردنش به پیتزایی نرفته باشد؟ چه اشکالی دارد که خانواده ای فرزندانش را به غذای سفره و دست پخت مادر عادت داده باشند؟ آیا به پیتزایی رفتن با نامزد یا دربست گرفتن برای رساندن او به خانه ی پدری ، این قدر مهم است که ما برای آموختن و انس گرفتن با چنین عرفی ، زمان کوتاه دوران نامزدی را ناکافی بدانیم و از ممکن نبودن چنین آموزشی در این مدت کم حرف بزنیم؟ صد آفرین به دختر فهمیده و نوعروس داستان ما که به گفته ی خودش فقط برخی از رفتارهای نامزدش را نمی پسندید و برای تعامل با چنین رفتارهایی به دنبال راه کار آمده بود و در مقابل نظرات خواننده های وبلاگ به دفاع از نامزدش پرداخت.

من مسئول حرف هایم هستم و می دانم چه می نویسم. من تمام تلاشم را میکنم تا جوانها بفهمند همین نگاه پست و مادی به انسان و به ازدواج او و طبقاتی کردن انسان ، داستان ازدواج و این سنت آسمانی و محمدی را به این وضع اسفبارکشانده است. من آنقدر می نویسم تا جوان ها بتوانند غلط بودن این تفکرات را درک کنند و خودشان جواب این حرف های خاله زنکی را بدهند. من در تمام خواستگاری ها و نامزدی ها نیستم اما جوان ها باید بتوانند جواب دندان شکن فرزندان ابلیس را در این مراسم ها و جشن ها بدهند. امروز فرهنگ های غلط ابلیس برای خودشان بتکده هایی دارند که ابراهیم صفت باید به میان آنها رفت و تمام این خرافات و اندیشه های غلط را به دور ریخت.

باور کنید ازدواج همین دو جوان با تمام صحنه های خنده دارش ، پایدارتر از ازدواج دخترها و پسرهای متمول و بروز و بالای شهری است چون در این ازدواج ملاک ایمان پررنگ تر از ملاک های دیگر است.

خواهش میکنم به جملاتم فکر کنید ، اگر در این سنگ جایی برای ورود میخ آهنی من هست!

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوشکاری (164) ازدواج واجبی مانند نماز صبح

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوشکاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

حاج آقا ما احساس نیاز که کردیم...
از خدا هم که خواستیم...
پدرمون هم که داره در میاد....
دنبال مورد هم که هستیم.... ولی........
ای بابا خسته شدیم از این همه حرف...
یا غیاث المستغیثین...

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداقوت

اولا دارا بودن ایمانی که حضرت عالی مطرح میکنید مهم است که امروزه در زبان ها میچرخد اما در دلها... 

با حلوا حلوا کردن که نمیشه...

دوما ازدواج امریست برای تکمیل ایمان پس یک زوج جوان در آستانه ی ازدواج باید مقدماتی داشته باشند مثل تناسب فرهنگی که بعد از ازدواج با کمک یکدیگر ایمانشون رو تکمیل کنند. درسته؟

 --------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند بر شما

کاملا درست است. داستان ازدواج در تکمیل ایمان دو مومن ، مانند داستان قرآن در هدایت متقیان است که فرمود: هدی للمتقین. باید متقی باشی تا قرآن هدایتت کند. اگر متقی نباشی هدایت قرآن به کارت نمی آید. اما مسلما هدایت و تقوای بعد از قرآن ، غیر از هدایت و تقوای قبل از قرآن است. هدایت قبل از قرآن هدایتی از نوع فطرت است اما هدایتی که با قرآن حاصل می شود بسیار واضح و پیش برنده تر از فطرت ابتدایی و همگانی انسان ها است.

ایمان قبل از ازدواج ، انسان را از کج روی های جنسی خلاف فطرت حفظ می کند اما ایمانی که بعد از ازدواج به دست می آید مانند دژ و قلعه ای است که مرد و زن مومن می توانند تمام اعمال و مناسک دینی شان را در امنیت حاصل از این قلعه ی ایمانی انجام دهند و دیانتشان را از شر شیطان و "دزدهای ایمان بر" حفظ کنند. اگر در متون دینی ازدواج را نیمی از حقیقت دیانت انسان دانسته اند به این دلیل است که با قرار گرفتن در حصن همسر مومن ، نیمی از خطرات ناشی از اغواهای شیطان در مورد انسان مومن کارگر نمی افتند. بعد از ازدواج ، انسان امنیتی در اصل دیانتش پیدا می کند که از نظر پیامبر مکرم اسلام نصف دینش را احراز کرده است.

به همین خاطر است که فراوان توصیه کرده و میکنند که اگر میخواهید ازدواج موفقی داشته باشید در احراز نیمه ی اول ایمان همسر آینده تان تلاش کنید. اگر این نیمه ی ایمان کسی (در نماز و روزه و دیگر مناسکش) احراز شود ، نیمه ی دیگر ایمان نیز ، در پناه ازدواج با یک مومن حاصل خواهد شد ؛ اما وای به زمانی که این دو نیمه ی تکمیل کننده ی یکدیگر ، در کسی نباشند.
اگر میخواهید داستان ازدواجتان داستان حلوا حلوا کردن و حرف شنیدن نباشد باید بدون واشی مادی و صرفا برای تکمیل ایمانتان اقدام به ازدواج کنید و در این امر مقدس با خدا معامله بکنید. معامله کردن با خدا یعنی امر او را و نه هواهای نفسانی را نصب العین خودتان قرار بدهید و گفته ی او را با تمام سختی هایش انجام بدهید. کاری نداشته باشید که سختی های پیش رو کدام است و اقدامتان برای ازدواج با محاسبات عقل معاش جور در نمی آید. اگر با خدا معامله کنید خدا نیز نگرانی های شما را طبق کلام حقش در قرآن بر طرف می کند. خداوند وعده داده است که از فضلش شما را غنی می کند!
نه رسول مکرم خداوند در صدر اسلام و نه امام امت خمینی کبیر در دوران معاصر ما ،  جهت رفع فقر مردم فقیر و مستضعف برایشان کارگری نکردند. این دو بزرگوار مردم را از خواب خرگوشی شان بیدار کردند تا خودشان با دست خودشان خانه هایشان را بسازند و بت های جهل و نادانی و تنبلی را از کعبه ی دلشان برون بیاندازند. مردم که بیدار بشوند خودشان خانه خودشان را خواهند ساخت و خودشان دشمنشان را از خانه مادری شان بیرون خواهند کرد. دقیقا به همین دلیل است که ما از ورود نظامی مستقیم در سوریه و فلسطین و لبنان دوری کرده و می کنیم. 
اگر امروز از ایمان می نویسم میخواهم شما نیز باور کنید که داستان ازدواج به این سختی ها که ما فکر می کنیم نیست و اگر دست و پایمان بسته است متاسفانه خودمان هستیم که دست و پای خودمان را با این جهالت های آگاهانه و تبعیت از غرب بسته ایم. با توفیقات الاهی آن قدر حلوا حلوا می کنم تا بالاخره خودتان با یک اقدام مومنانه دهان خودتان را شیرین کنید.

باید نگاهمان به ازدواج مانند نگاهمان به اقامه ی نماز صبح باشد و صرف نظر از تمام انسان های خواب و غافل در کنارمان باید ساعتمان را خودمان کوک کنیم و در ساعت مقرر برای نماز از خواب برخیزیم. کسانی که سر اذان صبح و در آن خلوت صبحگاهی کوچه ها به مسجد می آیند ، حتما نماز خوان عاشقی مانند خودشان را هم پیدا می کنند.

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوشکاری (157) هنر استفاده از واسطه های عاقل

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوشکاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام.

درخواست معرفی شدن به واسطه های عاقل و متدین برای ازدواج مگه بردن حاجت به غیرخدا نیست؟

این توی سیره ائمه خیلی مورد توجهه که حاجت به خلق نبریم.

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند بر شما

سوال کوتاه شما جوابی باریک تر از مو دارد. مرز توحید و شرک مرزی بسیار باریک و دقیق است. خواهش می کنم حالا که چنین سوال دقیقی پرسیدید تحمل شنیدن جواب آن را نیز داشته باشید. از خداوند واحد احد ، کمک می خواهم تا بتوانم این بحث باریک تر از مو را با کلماتی آسان و روان خدمتتان عرضه کنم.

انسان زمانی که گرسنه می شود نان می خورد و زمانی که تشنه می گردد آب را سر می کشد. در ادبیات عمومی بشر همه آب را علت رفع تشنگی معرفی می کنند و غذا را علت رفع گرسنگی.

چون خوردن آب با رفع تشنگی حیوانات هم زمان می شود ، انسان ها در ذهنشان توانسته اند یک رابطه ی مستقیم بین خوردن آب و رفع شدن حالت تشنگی برقرار کنند و در نتیجه آب را عاملی برای رفع این مشکلشان بدانند.

حال سوالمان را به آب منتقل می کنیم. آیا آب در این اثرش و تاثیرگذاری اش مستقل است یا اینکه خودش نیز محتاج علت هستی بخشی است که آثار آب همه از آن علت حقیقی است و خود آب مانند انسان تشنه موجود فقیری است که نیازمند عطا است؟

انسان نیازش را به خوردن آب یافت و برای رفع این نیاز آب نوشید. پس انسان موجودی نیازمند است و حقیقتی بی نیاز نیست. آب نیز در چیستی اش و در ماهیتش ، چنان ماهیتی است که عین فقر است و اگر تاثیری دارد آن اثر را از خالقش و ایجاد کننده اش دارد. معلول ، فقیر آن عطایی است که علت به او کرده و می کند و بدون عطای فیض هستی از علتش نیستی محض است.

اشکال کار زمانی پیش می آید که انسان تشنه ، تاثیرگذاری آب در رفع تشنگی را از خود آب بداند و آب را آینه ی خالقش نداند و نبیند. حقیقت هر مخلوقی وقتی مورد تحلیل و سوال پرسشگر واقع می شود ، یک جواب ساده و حقیقی خواهد داشت. مخلوق آینه ی خالق است و تمام اجزای وجودش ، وجود سازنده و سپس کمالات خالقشش را فریاد میزند.

شما با دیدن یک گوشی تلفن همراه یا یک اتومبیل زیبا در اولین قدم پی به سازنده ی باهوش و خلاق آن شی می برید و در قدم دوم کمالات وجودی سازنده ی آن شی را تحسین می کنید. ستایش سیب در اولین قدم ، ستایش خالق سیب است ؛ چه بدانیم و چه ندانیم و چه متوجه باشیم و چه متوجه نباشیم.

چرا شما سوالتان را از من پرسیدید؟ آیا من واسطه ای برای دانایی شما نیستم؟ خداوند علم مورد نیاز شما را در سینه ی علما و دانشمندان قرار داده است. راه کسب علم سوال پرسیدن است و نپرسیدن بستن راه دانایی. تفاوت دانشمندان و جاهلان در همین سوال پرسیدنشان و سپس نیکو سوال پرسیدنشان است. خداوند ما را در رفع حوائجمان به واسطه های عادی عالم ماده راهنمایی کرده و نباید توحید را اینگونه معنا کرد که موحد اگر واقعا موحد است نباید واسطه ها را لحاظ کند.

اشتباه ما زمانی است که واسطه ها را چنان کارگر و ماثر در عالم بدانیم که در عرض خداوند تاثیر گذار باشند و خواستن و استفاده از آنها را ، استفاده از موجوداتی خارج از حوزه مسئولیت خدا در نظر بگیریم. همه ی اجزای عالم جنود و سربازان خداوند هستند و هنر من و شما به عنوان یک موحد این است که در هنگام خوردن آب یا پرسیدن سوال از علما آنها را در تاثیرشان مستقل ندانیم. کسی که آب را در تاثیرش یعنی در رفع تشنگی ، مستقل بداند قطعا گرفتار شرک شده است. موحد حقیقی کسی است که تاثیر همه ی تاثیرگذاران عالم را ذیل عنایت و هستی بخشی خداوند واحد و احد عالم بداند و در عین حال از استفاده ی واسطه ها صرف نظر نکند.

درست است که خداوند زنده می کند و می میراند اما علی بن ابیطالب امیرالمومنین برای کشتن مشرکین از شمشیر استفاده می کند. انبیا و اولیای الاهی هم برای رفع تشنگی شان آب خورده اند و هم برای لذت جنسی شان ازدواج کرده اند و هم برای جنگ با کفار و مشرکان از سلاح های پیشرفته زمانشان بهره برده اند.

حقیقت توحید این است که هیچ حول و قوه ای را جز از خداوند ندانیم و در عین حال که آب می نوشیم و ازدواج می کنیم و شمشیر می زنیم ، خیسی آب را از خودش ندانسته و خاصیت رفع کنندگی تشنگی در آب را از خودش نمی دانیم. لا حول و لا قوه الا بالله العلی العظیم.

 آب اگر خیس است و خیسی اش ذاتی آن است و تشنگی مرا رفع می کند به این دلیل است که خداوند او را این گونه آفریده است. خداوند علت هستی بخش عالم است و دیگر واسطه ها در حقیقت جز واسطه ای برای تاثیرگذاری خداوند نیستند. در اصطلاح حکما همه ی واسطه ها معد اند و مجرا و ناودانی هستند که خداوند قدرتش را از آن طریق جلوه داده است.

آنچه در سیره ی موحدان عالم و در راس آنها پیامبر خاتم و ائمه معصومین مورد نکوهش قرار داده شده است توجه استقلالی به واسطه ها و نگاه مشرکانه به آنهاست. در حدیث آمده است زمانی که ابراهیم خلیل ، در بین آسمان و زمین بود و به سمت خندق آتش سقوط میکرد ، فرشته ی وحی در آن حالت وحشت زا بر او نازل شد و از او پرسید: ا لک حاجه؟ آیا خواسته ای داری؟ جبرئیل فرشته و واسطه ی وحی بود و دیدن او باید ابراهیم را یاد خداوند می انداخت. اما ابراهیم در جمله ای کوتاه دل آرام و غرق توحیدش را به رخ عالمیان کشید و گفت: اما الیک فلا! اگر منظورت از حاجت خواستن درخواست از تو است ، نه! حاجتی ندارم! من به تو عرض حاجت ندارم بلکه خداوند را می خوانم و او خودش بهتر می داند که من فقیرترین نیازمندم. تو با اینکه جبرئیلی و واسطه ی خداوند به سوی من هستی ، اگر خداوند نخواهد نمی توانی مانع سوختن من در این خندق آتش شوی و اگر خداوند از حال من با خبر است که هست و اگر او تنها علت تاثیرگذار در عالم است او به تنهایی مرا نجات خواهد داد.

نکته ی باریک تر از مو اینجاست که مراجعه به واسطه ها نباید با نگاه استقلالی به آنها باشد. واسطه ها اگر خداوند نخواهد نخواهند توانست هیچ کاری کنند و اگر کاری از دست آنان بر می آید تنها به عنایت خداست.

باریک ترین نکته این است که نباید به بهانه ی توحید و فرار از شرک واسطه ها را نبینیم و برای رفع تشنگی آب نخوریم و برای رفع جهل نپرسیم. مطمئن باشید کسی که آب نخورد از تشنگی خواهد مرد ان شاالله! (یعنی اگر خداوند بخواهد میمیرد) اما همین فرد نخواهد مرد ان شاالله! (یعنی اگر خداوند نخواهد او ابدا نخواهد مرد) مهم خوردن یا نخوردن آب نیست ؛ مهم خواستن یا نخواستن خداست. وظیفه ی ما استفاده ی از مواهب الاهی و واسطه هاست. شما از مواهب الاهی و مخلوقات خداوند استفاده کنید ، تاثیرگذاشتن یا تاثیرنگذاشتن آن معدات و واسطه ها به دست ما نیست. توحید این است که آب بخورید و از خداوند بخواهید که آب را وسیله ای برای رفع تشنگی شما قرار بدهد. سوال بکنید و از خداوند بخواهید تا جوابتان را بر زبان آن عالم دینی جاری کند. ابتدای همه ی کارهایتان بسم الله الرحمن الرحیم بگویید تا فراموش نکنید که همه ی امور عالم با اسم خداوند الله که هم رحمان و هم رحیم است اجرا می شود.

با این نگاه توحیدی شیعه ، توسل و شفاعت و دعا نزد اولیای دین همه و همه مظهر تام و تمام توحید بوده و از هر گونه شرک مبری خواهد بود. اگر ما ائمه معصومین را واسطه ی خودمان با فیض بی پایان خداوند قرار می دهیم در حقیقت آنان را واسطه و مجرایی برای بزرگترین فیوضات و مواهب و نعمات الاهی می دانیم که خداوند آن نعمات را فقط در صورت پذیرش ولایت و اطاعت پیامبر و ائمه معصومین به انسان های مومن عرضه می کند. 

خداوند اگر بخواهد ، بنده اش موسی را بدون آب و خواب و غذا چهل روز در میهمانی خودش در کوه طور پذیرایی می کند. اشکال ما انسان های ماده گرا در این است که بعد از مشاهده ی حضور بی نقص و کامل خداوند در تمام عرصه های عالم ، خدا را از دو طرف تمام معادلات زندگیمان حذف کرده ایم تا به خیال خودمان بتوانیم آزادانه زندگی کنیم و بهشت را بدون گوش دادن حرف خدا و البته روی زمین خاکی بسازیم و توانستیم او را از فرط روشنایی نبینیم و به ندیدنش عادت کرده ایم. خودمان را مسلمان و موحد می دانیم اما می گوییم: "بچه بزرگ شد" در حالی که بزرگ شدن بچه کار خداست و باید می گفتیم که " بچه را خداوند رشد داد". 

تمام هنر علم سکولار جدید این است که توانست خدا را نبیند و به بشر کمک کند که دیدن خدا در این حرکات و سکنات ضرورتی ندارد. و تمام هنر انبیا و اولیا و علما و موحدان عالم این است که مردم را متوجه این حقیقت عیان عالم کنند و حضور و بروزش را فریاد بکشند. 

سلام خداوند بر همه ی انبیای مرسلین. سلام خداوند بر ابراهیم. سلام خداوند بر موسی و عیسی. و سلام خداوند بر خاتم انبیا و دوازده وصی بر حقش از امیرالمومنین علی بن ابیطالب تا مهدی منتظر موعود عجل الله تعالی فی فرجه الشریف.

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوشکاری (142) روش غلط سایت های همسریابی

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوشکاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

با سلام 

ببخشید یک سوال ؟ چرا افرادی مثل شما اقدام به معرفی افراد به یکدیگر نمی کنند ؟
واقعا مشکل خیلی ها این هست که فرد مناسب با خودشون رو نمیتونن پیدا کنن و یا در مورد دخترا فرد متناسب به سراغشون نمیاد البته بیشتر منظورم ازلحاظ ایمان و دین داری هست.
من اگه خودم متاهل بودم واقعا یکی از اصلی ترین کارهامو معرفی افراد متدین به هم قرار میدادم. البته برخی افراد این کار رو انجام میدن ولی به بدترین شکل ممکن که نتیجه ای هم نداره و نمونش رو زیاد دیدم.ممنون از وبلاگ خوبتون ولی واقعا هر چه قدر هم از این مطالب بخونیم و بشنویم ولی خواستگار نداشته باشیم و یا برن و دیگه برنگردن ویا ربطی به ما نداشته باشن هیچ فایده ای نداره و آرامش نداریم و نمیتونیم به درد خودمون و یا دین و جامعه بخوریم.

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند بر شما

کسی که از ملاک بودن ایمان در ازدواج می نویسد ، نمی تواند سایت همسریابی باز کند و راه رفته ی مجموعه های فرهنگی کشور را دوباره و به غلط برود و فکر کند کار درستی کرده است. باور کنید اگر نیمی از وقت من برای نوشتن متون جوش کاری صرف می شود ، نیم دیگر آن صرف معرفی و آشنایی مصداقی دوستان و آشنایان علاقه مند به ازدواج می شود ؛ اما باید اعتراف کنم تا بدانید که چون این معرفی ها از مسیر صحیح اش انجام نمی شود کمتر به مقصد می رسد. به عنوان مثال این معرفی ها بر پایه ی معرفی خود اشخاص از خودشان است و این گونه شناختی برای معرف کافی نیست تا بتواند بر اساس یک ایمیل یا یک نظر وبلاگ کسی را به خانواده ای معرفی کند. این را گفتم تا بدانید بنده و همسرم و البته بسیاری از طلاب و علما و روحانیون و مومنین و ریش سفیدها در این قسمت نیز فعال هستیم و فکر و ذهنمان خوب مشغول است.

چندی پیش همسرم در حال شمردن پیامک هایی بود که بین من و فقط یکی از همین جوانان جویای همسر رد و بدل شده بود. کارش که تمام شد پرسیدم چند تا بود؟ ایشان گفت: صد و پنجاه تا ! البته فکر میکنم حالا که چند روزی از آن سرشماری گذشته است تعداد پیامک ها خیلی بیشتر از آن مقدار باشد !!

اما چه کنم که پرسشگر محترم سوال بالا هم ، مثل بسیاری از جوانان ، راه حل مشکل ازدواج در کشور را ، دیده نشدن دخترها و یا معرفی مصداق مناسب ازدواج برای پسران می داند و از یک طلبه ی محقق ، انتظار تاسیس بنگاه ازدواج دارد.

به نظر شما آیا گرفتاری امروز جوان های ما در امر ازدواج فقط با معرفی مصداق های چنین و چنان حل می شود؟ آیا اگر دولت به هر جوان بیست ساله از دختر و پسر ، صد میلیون تومان پول بلاعوض بدهد مشکل ازدواج از ریشه حل می شود؟ آیا چنین ازدواج هایی بیشتر از یک سال دوام خواهند آورد ؟ آیا اگر به هر پسر جویای همسر یک دختر قد بلند زیبای همه چیز تمام ، با مدرک تحصیلی دکترا معرفی کنم داستان تمام است؟ آیا اگر برای هر دختر جویای همسر یک خواستگار پول دار و تحصیل کرده و شیک پوش ، با مالکیت یک منزل مسکونی با امکانات کامل و اتومبیل و ... بفرستم مشکل حل شده است ؟ اینها همه خیال خام است !

تفاوت مشاوری که نگاه الاهی دارد با روان شناس کلینیک های مشاوره که از نگاه اسلامی بی خبرند و کتاب های غربی ها را خوب حفظ کرده اند در این است که ما فقط برای مشتری مان (بدون توجه به کل جامعه و دیگر جوانان) نسخه نمی نویسم که وقتی از من سوال بکنند: اگر برای همچو منی که مدرک کارشناسی ارشد یا دکترا از فلان دانشگاه معتبر کشور دارم و البته سن و سالم به اواخر دهه ی سوم زندگی نرسیده است و بر و روی زیبا دارم ، خواستگار دیپلمه آمده باشد ، آیا شما ازدواج مرا با یک دیپلمه ازدواج درستی می دانید؟ بنده نه از باب ناچاری که از باب اعتقاد راسخ خواهم گفت: مدرک تحصیلی برای هیچ کس انسانیت نیاورده است ، اگر انسان است و اگر دلش از نور ایمان روشنایی گرفته است ، حتما همسر خوبی برای شما خواهد بود ؛ اما اگر انسان نیست ، دخترم بدان که مدرکش برای شما شوهر نمی شود. شما چند روان شناس سراغ دارید که چنین ازدواجی را امضا کند؟

نسخه ی ما اصولا نسخه ی تک نفره نیست تا فقط برای پول دارها و نیکو چهره ها معنا داشته باشد. شوهر دادن دختران زیبا و تحصیل کرده با درآمد کافی هنر نیست. زن دادن جوان بلند بالا و شیک پوش و درس خوانده و ساکن در بهترین نقاط شهر هم هنر نیست. همه باید ازدواج کنند و این همه ای که باید ازدواج کنند یعنی همه ی جوان هایی که در دانشگاه و مدرسه و خیابان و کارگاه هستند با هر میزان از تحصیلات و هر میزان از زیبایی و کمال.

وقتی می شنوم تعداد دخترهای تحصیل کرده ی جامعه از پسرها پیشی گرفته است ، لبخند بر لب های من جوانه نمی زند. این یک بیماری اجتماعی است که ما مبتلی به آن هستیم. این برتری تعداد فقط نشانه ی اشتیاق بانوان به علم نیست. که اگر فقط و فقط اشتیاق به علم بود آفرین داشت. این هجوم نتیجه ی محاسبه ی دو دو تا چهار تای دختران جوان است که اگر تحصیلات دانشگاهی نکنم چه می شود ؟ و اگر در بیرون خانه کار کنم و درآمد داشته باشم چه می شود ؟ و اگر لیسانس یا ارشد نداشته باشم چه آرزوها که بر ملا نمی شود!

دخترها و پسرها را معرفی بکنم که چه شود؟ آیا نگاه آن پسر ، به زن و به خانواده و به زندگی مشترک ، یک نگاه واقعی و خدامدارانه است؟ من از شما سوال میکنم که اگر بخواهم ، دخترانی را به عده ای معرفی بکنم ، در فرم های اطلاعات شخصی باید چه مشخصاتی را از جویندگان همسر بخواهم تا بتوانم خواستگار مناسبی را به درب خانه شان بفرستم؟ قد ؟ تحصیلات ؟ آخرین عکس زمینه سفید از چهره ی ثبتنام کننده ، آن هم با روی باز؟

چرا بیشتر دخترانی که سفره ی دلشان را برای من و امثال من باز می کنند ، ناچار به این کار هستند ؟ و چرا این کار را از روی ناچاری انجام می دهند؟ چون از فرآیند مادی و ظاهرمدار انتخاب همسر دل زده اند ، و نمی خواهند در این باتلاق فراموشی فضیلت ها (که در راس آنها ایمان به خداوند است) فرو بروند. چون در این جامعه ی مریض و فاصله گرفته از دستورات اسلام ، دختری که شرایط خانوادگی اش و سنش و تحصیلاتش و زیبایی اش تمام و کمال باشد ، نیازی به این مراکز و این معرفی ها ندارد. چون آن دختر مومنمان نمی خواست و نمی خواهد به خاطر زیبایی چهره اش انتخاب شود ؛ آمده بود تا شاید توسط این طلبه به پسر مومنی معرفی شود که به دنبال زیبایی ایمانش باشد نه چهره ی زیبایش. تا این نگاه های مادی و غلط اصلاح نشود ، معرفی کردن افراد ، فقط و فقط نزدیک کردن اشخاص است به سمت اهداف مادی شان و فرو رفتن جامعه در لجن زاری که باطنش جهنم است ؛ و نه سوق دادن و هدایت آنها به سمت آسمان و شکوه بهشت.

 

معرفی افراد زمانی سودمند است که جز ایمان ملاک تعیین کننده ی دیگری در کار نباشد و جوان حاضر باشد با بودن ایمان و نبودن تمام ملاک های دیگر ، به سر سفره ی عقد برود. 

اگر آن پیله های دست و پا گیر را پاره کرده اید خبرم کنید...

-------------------------------------------------------------------------- 

 

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

 

جوش کاری (139)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام و عرض ادب

میبخشید حاج اقا، موضوعی هست که خیلی آزارم میده و نمیدونم باید چکار کنم.

بنده جزو دسته ای هستم ک خیلی کم خواستگار دارم و متاسفانه هم کفو و در سطح اعتقادی بالا و مقید هم نیستند!  این درحالیه که بنده چادری ِ ان شاالله مقید هستم..الحمدلله ظاهر و تیپ خوبی دارم .... در دانشگاه سراسری در تهران تحصیل میکنم... حافظ قرآن هستم (البته جایی نمیگم تا حد ممکن چون دوست ندارم به این دلیل احترام گذاشته بشه یا خواستگاری کنند و نیت حفظ مشکل دار بشه).... سطح فرهنگی ، مالی و تحصیلات خانوادم بالاست وووو. سن بنده قریب 22 سال هست.
نه اینکه بخاطر این امکانات و نعمات مغرور باشم ولی واقعا جای تعجب داره با این اوضاع خواستگار سالی یکی دو سه تا داشتن اون هم نه مومن و متدین!... دوستان و اقوامی که از نزدیک خبر ندارن ، فکر می کنند الان چ خبره خانه ی ما و مدام خواستگاران اعلاء در حال رفت و آمد هستند! 
و این دیگه با چه ادم تاپی ازدواج میکنه!!! و مادرمم که میگم بهشون ، احساس میکنم نگران شدن.. و این در حالیه که از نظر اجتماعی هم گوشه گیر نیستم... کلاسای عقیدتی میرم.... مسئول بسیج دانشکده ام... اردو میرم وووو.
از آن طرف معیارهای انتخاب همسر خودم هست که دوست دارم حداقل از نظر معنوی و اخلاقی اگه بالاتر نیستند، هم سطح باشند و هم تحصیلات و خانوادشون و ظاهرش قابل قبول باشه.....
مگه در قرآن نیامده الرجال قوامون علی النساء ؟ هن لباس لکم و انتم لباس لهن ؟ خوب اگه از نظر سطح تقوا و دینداری و تقید ِ واقعی بالاتر یا هم سطح نباشند چه جوری میتونند حامی و سرپرست بشوند؟ و حکم لباس رو داشته باشند؟

اونوقت میگم منی که خواستگار کم دارم و آنها هم اونطور که باید مومن و مقید هم نیستند ، چجوری همچین انتظارات و معیارهایی داشته باشم؟!
درسته که خدا هست و هوامو هم میدونم خیلی داره ، ولی این کمی خواستگارا چه از نظر کمی و چه از نظر کیفی اذیتم میکنه! وقتی میبینم دخترانی که موقعیتشون مثل من نیس ولی انقدر خواستگار دارند ، حس بدی پیدا میکنم و حتی به خودم شک میکنم! با خودم میگم دلیلش چی میتونه باشه؟ و میگم شاید بخاطر ارتودنسی کردن دندان باشه! ولی میبینم بهمن ماه ارتودنسی کردم ولی قبلش هم خواستگار کم بود و کسی هم رسمی نیومده بود خونه مون! شایدم چون پدر و مادرم با افراد موثق و زیادی رفت و امد ندارن! البته مادرم دبیرند و دوستان متدین دارند ولی اونا هم فرد مناسبی معرفی نکردند تا حالا. و شایدم چون مادرم محجبه مانتویی هستند و خانواده م مذهبی معمولی هستند ، نمیپسندند! البته خودم چادری هستم و از ملاکای اصلی بنده مذهبی مقید بودن فرده. شاید هم از شدت گناه و خطا دچار قبضه شدم ! و خواستار فرد متدین و بالایی هستم در حالیکه لیاقتشو ندارم .....دلایلی که نوشتم میتونه باشه و یا دلایل دیگه ای میبینید؟ و یا ایمان و توکلم کمه؟ راه حلی بنظرتون میرسه؟
باتشکر

 --------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند برشما

چند نکته ی کلیدی و مختصر خدمتتان هدیه میکنم. ان شاالله که برای شما و دختران خوب دیگری که شرایطی مثل شرایط شما دارند مفید باشد:

1- جوان به صورت فطری کمال طلب و آرمان گراست و به کمتر از نمره ی عالی راضی نمی شود اما در مسیر انتخاب همسر ، خطرات جدی و هولناکی از جهات متعدد ، اخلاق جوانان را تهدید می کند که اگر این تهدیدها را به فرصت تبدیل نکنند بهترین فرصت های دوران جوانی شان را از دست خواهند داد.

2- اگر ایمان به خداوند برای شما ملاک انتخاب همسر است چرا به دنبال کمیت و کثرت خواستگار هستید؟ زیادی خواستگار و رفت و آمدهای فراوان خانواده ها قرار است چه دردی را از شما درمان بکند؟ میل به کثرت و زیادی خواستگار ، زمانی در دل جوان خودنمایی می کند که بخواهد ایمان را ، با خصوصیات و خصلت های دیگری غیر از ایمان جمع کند و به دنبال خواستگارهایی با نمره های عالی ، آن هم در تمام جهات بگردد یا به اصطلاح رفقای ما ، هم به دنبال خر باشد و هم خرما.

3- این روحیه در نگاه بدوی از فطرت کمال جو و آرمان طلب جوانان ریشه می گیرد اما با عرض شرمندگی و اندوه فراوان باید بدانید که در این دنیای مادی و خاکی ، همه ی کمالات و خصلت های نکو با هم در یک فرد و در یک موجود مادی جمع نمی شوند. مثلا مصطفی چمران با آن همه خصائل نیکو و ویژگی های مثبت اعتقادی و اخلاقی و هنری و مبارزاتی ، کچل است و مو در سرش ندارد ، و اگر با سر تاسش کنار بیایید ، عمرش در دنیا چون گل بهاری کوتاه است و در قفس دنیا بند نمی شود و مهمان همیشگی این دنیای فانی نیست و همسرش را به خاطر شوق دیدار معشوق والاتری رها می کند و طلب شهادت می کند. آیت الله بهجت که در قله عرفان قرار دارد قدی کوتاه و دماغی فربه دارد و از زیبایی دنیایی بهره ی آنچنانی ندارد. اگر هم زیبایی و اخلاقش وصف ناشدنی باشد اما به دانشگاه نرفته است و تحصیلاتی همانند دختران دانشگاه رفته ندارد و اگر برای به دام انداختنش دام هم پهن کنند باز نمی توانند او را در دام بیاندازند نظیر شهید داود حیدری فرمانده ی گردان زهیر که وقتی متوجه می شود ، شرط ضمن عقد همسرش شرکت نکردن او در جبهه است ، از سر سفره ی عقد بلند می شود و آن زن آرمان طلب و کمال جو اما اهل دنیا را ، در حسرت به دام انداختن داود حیدری تا ابد باقی میگذارد چون اگر آن زن اهل آخرت بود نمی توانست مانع انجام تکلیف الاهی توسط داود حیدری و حضورش در جبهه ی حق علیه باطل و شهادت طلبی او شود.

4- طبق کلام امیرالمومنین در نهج البلاغه دنیا و آخرت مانند مشرق و مغرب هستند و کسی که به سمت مشرق میرود لاجرم از مغرب دور می شود. دنیا و آخرت جهت هستند و جمع کردن بین دو جهت معنا ندارد. کسی که فکر میکند می تواند بین دنیا و آخرت جمع کند و هم خر و هم خرما را داشته باشد باید بداند که نمی تواند بهشت عالم آخرت را بر روی زمین خاکی ایجاد کند. اینجا بهشت نیست. اینجا دنیاست. اینجا مزرعه است ، و خر و خرما در این خاک سیاه با هم جمع نمی شوند. رسیدن به مقاصد بالای عالم جز با انتخاب عاقلانه ی محرومیت های فراوانی میسر نمی شود.

5- متن شما را که خواندم کمال طلبی و آرمان خواهی حیرانی را دیدم که هنوز نتوانسته است بین دنیا و آخرت ، یا بین دو جهت متضاد ، آخرت را انتخاب کند و دست و پا می زند تا بتواند بین دنیا و آخرت جمع کند و به عنوان مثال می خواهد با کسی ازدواج کند که هم اعتقادات کامل و صحیحی دارد و هم از اخلاق خوب و مومنانه ای برخوردار است و هم تحصیلات عالی و در پی آن شغل آبرومند و درآمد مکفی و هم ظاهر آراسته و زیبایی داشته باشد.

ایمان یعنی توشه ای که مقصد و هدف سفر آخرت و البته سبک زندگی صحیح در دنیا را تامین می کند. ایمان یعنی جهتی که فقط با آخرت جمع می شود نه با دنیا. اگر به شما بگویم مومنان واقعی عرضه ی دوندگی های اهل دنیا برای اضافه کردن به متراژ خانه و تبدیل به احسن کردن اتومبیلشان را ندارند از من رنجیده نشوید. اهل آخرت نه ربا می دهند و نه ربا می گیرند و خود را گرفتار سیستم بانکی نمی کنند. اهل آخرت با فرمان حسین علیه السلام توشه برمی دارند و عازم کربلا می شوند. اهل آخرت اگر بدانند روزی روزگاری شاید همسرشان مانع کربلایی شدنشان شود ، مثل شهید داود حیدری از سر سفره ی عقد فرار می کنند.

6- مشکل شما و هیچ دختر دیگری با تعداد زیاد خواستگار اساسا حل نمی شود چون تعداد خواستگار و کثرت طلبی ، ریشه در آخرت طلبی ندارد و دنیا طلبی مثل آب شور دریا کسی را سیراب نمی کند. اگر جهت کلی زندگی انسان مومن ، آخرت باشد و هدفش را از زندگی در این دنیا فهمیده باشد می داند که دنیا در ساختمان عالم خلقت فقط یک راهرو به سمت محوطه یا فضای باز و ابدی آخرت است و قدم زدن چند دقیقه ای در راهرو نیاز به این همه چانه زدن ندارد. اهل آخرت راهرو را به سمت محوطه ی باز ترک می کنند و قدم زنان از راهرو خارج می شوند اما اهل دنیا بر خلاف اهل آخرت این راهرو را به سمت محوطه ی باز و ابدی طی نمی کنند و بر خلاف جریان طبیعی عالم به سمت انتهای تاریک و بن بست راهرو می روند. درست است که اتفاقا اسباب بازی هایی در انتهای تاریک این راهرو وجود دارد اما کسی که دل به این ملعبه ها و اسباب بازی ها ببندد عمرش و سرمایه اش و انسانیتش را مفت باخته است.

7- کجای قرآن گفته است که لباس بودن زن و شوهر برای هم ، به این معناست که ایمان شوهر نسبت به همسرانش ، باید بالاتر یا هم اندازه ی آنها باشد؟ طبق معارف اسلام همسر یک مومن باید مومن باشد و مسلمان حق ندارد با کافر ازدواج دائم کند. حال اگر زوجین لباس هم هستند یعنی فقط یک مومن است که می تواند لباس و مایه ی زینت یک مومن باشد و زشتی های او را بپوشاند. لباس انسان برهنه را پوشش می دهد و زشتی های او را می پوشاند پس هر لباسی که بتواند زشتی های مرا بپوشاند در دایره ی انتخاب من قرار می گیرد. در حقیقت کافر لباس مناسبی برای مومن نیست اما هر مومنی می تواند این زشتی را برای مومن دیگر بپوشاند. زنان مومن برای مردان مومن لباس هستند و مردان مومن برای زنان مومن.

8- ایمان سنجتان را از کدام عطاری خریداری کرده اید؟ تمام کسانی که ایمان خودشان را با بقیه ی انسان ها مقایسه میکنند باید جواب بدهند که به چه حقی به خودشان در سنجش ایمان نمره ی بالا می دهند و این نمره ی بالا را چگونه و با کدام معیار به دست آورده اند؟ آیا به صرف فعالیت و سابقه در بسیج و پوشش چادرشان می توانند ایمان خودشان را معیار قرار دهند و ایمان بقیه را کمتر یا مساوی یا بیشتر از خودشان بخوانند؟ آیا به نظر شما هر گونه قضاوت و مقایسه ای در عالم خاک و قبل از قیامت ، در مورد ایمان خود یا ایمان دیگران حرفی یاوه و بی اساس نیست؟ آیا شما می توانید اعماق دل افراد را مشاهده کنید و نقش خداوند را در اعمالشان متر کنید؟ آیا این ادعا که من توان درک و اندازه گیری و مقایسه ی ایمان خودم با کس دیگری را دارم یک ادعای خطرناک و خلاف واقع نیست؟

9- سرپرست بودن شوهر برای یک خانواده به این معنا نیست که آن مرد باید در ایمانش به خداوند از اعضای خانواده خصوصا همسرش مومن تر باشد. خانواده نهادی است که پدر و مادر باید در آن مومن باشند اما لازم نیست لزوما مرد ایمانی بیشتر از همسرانش داشته باشد یا زوجین در درجات ایمان هم رتبه باشند. چه اشکالی دارد که زن مومنی ، زوجه ی مردی باشد که رفتارهای مومنانه ای مانند همسرش نداشته باشد؟ کافی است یک نگاه ساده و اجمالی به جامعه ی اطرافتان بیاندازید تا متوجه شوید اکثر بانوان نسبت به همسرانشان در انجام اعمال دینی و مناسک ظاهری راسخ تر هستند و تقیدات مذهبی بانوان به نسبت مردان بسیار بیشتر است. اکثر مردان به هنگام عبادت با مهری شکسته و عرق گیر رکابی به نماز می ایستند و در هنگام خواندن نماز زیر چشمی برنامه های ورزشی تلویزیون را هم دنبال می کنند اما اکثر بانوان در رفتاری کاملا خلاف شوهرانشان ، سجاده ای مخصوص نماز دارند و چادری رنگ روشن و مخصوص نماز بر سر میکنند و با صد آب و تاب زنانه ، تسبیح می چرخانند. من به ایمان زنان یا مردان نمره نمی دهم بلکه زنان را در انجام مناسک ظاهری مقید تر می دانم همین.

10- به نظرم برخی از دخترهای مذهبی کشور ما را یک خطر اخلاقی جدی تهدید می کند ، به این صورت که آنها دانسته یا ندانسته ، ایمان سنج خودشان را به دست می گیرند ، و احیانا شخصیت خواستگاری که به هر دلیل نپسندند و البته خودشان را از او سر ببینند را ، با این ایمان سنج تقلبی و خودساخته قطعه قطعه می کنند و سپس خودشان را پشت این توهمات شیطانی پنهان می کنند که بله ! ایمان او هم رتبه ی ایمان من نیست و او لیاقت من را ندارد! در صورتی که جز همین ملاک های ظاهری نظیر نماز و خمس و ... ما راهی به باطن حقیقی انسان ها نداریم و نمی توانیم کسی را آن گونه که هست بشناسیم چون انسان پیچیده ترین موجودی است که توانایی پنهان کردن باطن حقیقی خودش را دارد و اساسا انسان موجودی است که می تواند منافق باشد و کفرش را مخفی کند.

11- مشکل شما هیچ کدام از آن مواردی که شمارش کردید نیست. مشکل اکثر ما اخلاق است. مشکل ما این است که خودمان را برتر از دیگران می بینیم و ناخودآگاه مانند ابلیس فریاد "انا خیرٌ­ منه" مان گوش فلک را کر کرده است. تمام بدبختی ابلیس از آنجا آغاز شد که خودش را به غلط از آدم بهتر و برتر دانست و به همین خاطر به آدم سجده نکرد. ما فرعون های کوچکی هستیم که به جای شوهر و همسر به دنبال برده می گردیم و متوجه تکبرمان نیستیم.

و تکبر با نماز و سجده در مقابل او درمان می شود.

-----------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (138)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام حاج آقا، ممنون از پاسختون

جواب شما برای ما راهنمایی ست.
حاج آقا همه ی خانم ها اینطور نیستن، مثلا یک موردی که برای خودم پیش اومد رو خدمت شما برادرم عرض میکنم.
خانواده ی بنده معتقد هستند ولی ظاهر خیلی مذهبی ندارند، خود بنده سعی کردم همیشه رفتارم و طرز زندگی کردم و آداب زیستنم حتی توی قلب و فکرم همسو با آموزه های اهل بیت باشد و این قضیه یک سیر رو تو زندگیم داشته، مثلا یک زمانی وقتی درباره ازدواج فکر میکردم معیارهای متعددی داشتم که یکی از اونها ایمان بود، ولی با نزدیکتر شدن به فرمایشات معصومین(علیهم السلام) و مطالعه ی زندگینامه ی شهدای عزیزمون، در این یکی دو سال اخیر خدا شاهد است که تنها معیارم برای انتخاب همسر ایمان است.
سال پیش توسط یکی از دوستان در دانشگاه، من و آقا پسری مذهبی به هم معرفی شدیم و پس از یک دو جلسه صحبت و آشنایی، هردو به تفاهم رسیده بودیم. تنها چیزی که بعد از اولین دیدار و آشنایی باعث شد که این خواستگار رو رد نکنم تنها و تنها عقیده مذهبی و ایمانش بود که تا اون لحظه ازش دیده بودم و دوست معرف هم تاحدودی اخلاق و شخصیت ایشون رو توصیف کرده بودن. هیچ چیز دیگه رو درنظر نگرفته بودم، اینکه اون زمان هنوز دانشجوی فوق بود، شغل و هیچ منبع درآمد مستقلی نداشت، خدمت سربازی نرفته بود، و استان های محل سکونت خانواده هایمان خیلی از هم فاصله داشتن که امکان تفاوت فرهنگها هم میرفت، ظاهرشون هم معمولی به پایین بود و....
ولی هیچکدوم از اینها رو درنظر نگرفتم فقط و فقط ایمانش رو مبنای انتخابم قرار دادم و مطمئن بودم که رضایت خدا هم توی همین مبناست. ایشون هم به دوست واسطه گفته بودن که این دخترخانم از هرلحاظ ایده آل منه... ولی توی صحبتهای بعدیمون مثل اینکه ترسیدن یا نمیدونم جا زدن یا هرچیزدیگه ای، حاج آقا من بهشون گفته بودم بااینکه تو خانواده ای بزرگ شدم که الحمدلله از لحاظ مالی همیشه تامین بودم، ولی اصلا مسائل مادی برای زندگی آینده م در اولویت قرار نداره و من خودمو آماده کردم برای اینکه زندگی دیگه ای رو(ازلحاظ سطح مالی) تجربه کنم... ولی ایشون ترجیح دادن راه ساده تر رو انتخاب کنند و به گفته ی خودشون که "شاید من نتونم شما رو در زندگی بخوبی تامین کنم و بخاطر دل خودم شما رو بدبخت کنم!!! جا زدند و باعذرخواهی و بقول خودشون با دلی آزرده همه چیزو تموم کرد... بگذریم از اینکه حتما مصلحتی در این نشدن بوده، ولی برام جالب و عجیب بود که این آقایونی که دم از مذهب میزنن، پس نیروی ایمان و توکلشون توی ازدواج کجا رفته؟ این آقا شاید به زعم خودشون لطف هم درحق من کرده که بقول خودش منو بدبخت نکرده و حتما فکر میکنه که این "جا زدن"ش هم اجر داشته!!! 
درحالی که من خودم توقعم رو از زندگی و همسر آینده براشون شرح داده بودم، و باور بفرمایید حاج آقا خانواده ی بنده با اینکه فرم و ظاهر خیلی مذهبی ندارند ولی همین که ایمان و پاکی اخلاق یک خواستگار براشون محرز بشه، مخالفتی نمیکنن و انتخاب رو به خودم میسپارن.
از این موردها هم پیدا میشه، جایی هم که دختر و خونواده دختر سختگیری نمیکنن، خود آقایون بخاطر شرایط خودشون سختگیری میکنن!
ببخشید که وقتتون رو گرفتم حاج آقا، فقط میخواستم بدونید که اینجورش هم هست.
برای این خواهر کوچکتون دعا بفرمایید.

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند برشما

با خواندن متن شما ، زبانم فراوان به ستایش ایمانتان و البته شکر خداوند متعال گشوده شد. اگر اجازه بفرمایید چند نکته خدمتتان تقدیم میکنم تا همین داستان را از جنبه ی دیگری بررسی کنیم:

در لطیفه ها و حکایت های کهن آمده است که به ملکه ی انجلستان که کشوری است در کره مریخ گفتند : مردم کشور شما جملگی فقیر شده اند و بسیاری از آنان بر سر سفره هایشان نان ندارند. ملکه ی انجلستان چانه ای بالا انداخت و نگاهی عاقل اندر سفیه به گوینده ی وضع موجود کشورش انداخت و  با لحنی آمیخته با تعجب و تفاخر توصیه ای ملوکانه فرمود وگفت: حال که مردم نان برای خوردن ندارند خوب است برای صبحانه شیر و کیک بخورند!

هر ظاهر مومنانه ای ، دلیل باطن مومنانه ی افراد نیست. چه بسیار انسان هایی که پوشش و ظاهر اسلامی دارند اما روح اسلام در دلشان نفوذ نکرده است. انسان شاید مطلبی را خوب و دقیق بداند و بتواند آزمون و تست آن را هم با دقت بزند اما حکایت باور و ایمان قلبی به آن مطلب در انگیزه و عمل ، حکایت دیگری است. همه ی این مطالب را هم من و هم شما ، می دانید و می دانیم. اما می خواهم توجه شما را به این نکته جلب کنم که روحیات خاصی که یک جوان با آنها انس گرفته و سال های سال طبق آن سبک زندگی روزگار گذرانده است بسیار به سختی قابل تغییر است و با اوضاع جدید به این راحتی ها انس نخواهد گرفت.

کسی که حدود ربع قرن بر سر سفره ی صبحانه ای نشسته که هم کره و پنیر و مربا در آن بوده و هم خامه و عسل و تخم مرغ و البته هم چای عطری فلان شرکت خارجی و هم آب پرتغال طبیعی و شیر کم چرب گرم شده و به قول بچه محله های ما در تهران نان گرم سنگک برشته ی دو رو خشخاشی (بخوانید کنجدی) و نان تست فرانسوی با کمی مخلفات رژیمی ، نمی گویم که محال است اما برای چنین کسی بسیار سخت و دشوار است که بر سر سفره ای بنشیند که جز نان خالی در آن نیست ؛ مگر با ایمانی که در داستان جویبر و ذلفا یا در داستان همسران محترم شهدا و ایثارگران و در یک کلام در "سبک زندگی مومنانه" خوانده ایم و شنیده ایم. تا سبک زندگی کسی عوض نشود و انطباق کامل با خواست اسلام نداشته باشد نان خالی خوردن و شکر گذار بودن کار ساده ای نیست.

 اگر داستان جویبر و ذلفا را فراموش نکرده باشید ، تنها ملاک ایمان بود که می توانست ، دختر یک طبقه ی اجتماعی بالا را ، بر سر سفره ی فقیرانه ی یک پسر مومن بنشاند. جویبر در بقچه ی خودش ، نه نانی داشت و نه حتی سفره ای ؛ و فقط ایمان خودش و همسرش به خداوند آنها را دور هم جمع کرد. توکل به خداوند که شما به درستی به آن اشاره کردید زمانی معنا دارد که با کسی طرف باشیم که سبک زندگی او نیز ، با آنچه خداوند انتظار دارد و به مومنان دستور داده است تطبیق داشته باشد. وقتی میگویم سبک زندگی ، منظورم نوع دخل و درآمد و سپس کیفیت خرج و هزینه هم هست ؛ تیپ زدن با مد روز و ، سر و وضع و قیافه و نوع گوشی موبایل هم هست. نمی دانم توانستم منظورم را خوب بیان کنم یا نه ، اما اگر پسری از انتخاب دختر مومن مورد علاقه اش ، که اتفاقا دختر متمولی هم هست کوتاه می آید و از ازدواج با او منصرف می شود یعنی نگران سبک زندگی او و سطح خواسته های او و هزینه های ماهیانه ی اوست. پیشنهاد میکنم به جای دیدن نیمه ی خالی لیوان ، نیمه ی پر این لیوان را بنگرید و بدانید که همین اختلاف در سبک زندگی درست است که به ظاهر نکته ای ساده است اما زندگی نو پای یک دانشجوی کارشناسی ارشد را با تلاطم هایی شدید مواجه میکند.

خداوند روزی همه ی بندگان را مقرر کرده است و همه باید به خدا توکل کنیم اما فراموش نکنیم که خداوند روزی دهنده ی عالم ، قول نداده است که هزینه ی تلفن همراه گران قیمت عروس خانم یا هزینه ی بازار رفتن های آخر هفته یا خریدهای مد روز و مزون های آن چنانی و سفرهای داخلی و خارجی همه ی افراد با ایمان و مومن را تامین کند. ایمان به خداوند در ملاک بودنش برای انتخاب همسر در کلام من و شما کاملا درست است اما باید توجه کنیم که ایمان به خداوند تا سبک زندگی و سر و وضع افراد هم ادامه پیدا کند و صرف اعتقاد نیست.

مومنان به خداوند طیف وسیعی را شامل می شوند. گروهی با نان خشکیده ای می سازند و روزگار میگذرانند ، و گروهی به مناسبت جشن تولد دخترشان یا قبولی او در دانشگاه آزاد ، یک اتومبیل شاسی بلند مدل روز به او هدیه می دهند. ایمان داشتن به خداوند به عنوان آفریدگار و خالق آسمان و زمین در هر دو گروه یکسان است و هر دو به خالقیت خداوند اعتقاد دارند و نمازشان را بجا می آورند اما سبک زندگی این دو گروه لزوما یکسان نیست. نمی خواهم خدای نکرده در ایمان کسی خدشه کنم یا خدای نکرده به کسی به خاطر اموالش و جیب پر از پولش نمره ی کم بدهم ؛ بلکه منظورم این است که اگر کسی زندگی خودش را روی یک سبک زندگی خاص مثل سبک زندگی افراد متمول اما با ایمان بسته باشد و این سبک زندگی را انتخاب کرده باشد زندگی با او برای مومنی که سبک و سیاق زاهدانه دارد بسیار سخت خواهد بود. به طور مثال هر دختر مومنی نمی تواند زندگی با عارف وارسته و زاهدی چون آیت الله العظمی بهجت را تحمل کند چون در عین مومن بودن هر دو نفر ، یکی از آنها گرایش شدید زاهدانه و دوری از دنیا و مواهب و نعمات دارد که شاید دیگری تحمل چنین حالاتی را نداشته باشد.

در زندگی مشترک قرار نیست که زن و شوهر هر دو زاهد و عارف باشند یا ایمانی شبیه به هم داشته باشند اما آنچه مهم است این است که هر دو باید این را بفهمند که نباید دیگری را تحت فشار روانی قرار بدهند تا برای رسیدن به رفاه یا یک زندگی خاص و مرفه چنین و چنان ، تلاش کنند. اگر ایمان ایمان باشد ، ذلفا و جویبر در کنار هم بهترین زندگی را خواهند داشت و ذلفا ، جویبر را مجبور به زندگی طبق مدل و خواست خودش یا تغییر سبک زندگی اش نمی کند ؛ اما همیشه این گونه نیست.

تاکید بدون قید بنده بر ایمان در انتخاب همسر به این دلیل است که طبقه ی اجتماعی و محتویات سفره ی غذا و مد روز ، ملاک انتخاب همسر قرار نگیرد اما در صورت نبودن ایمان در زوجین یا مراتب ابتدایی و ضعیف آن و نگاه عوامانه به دین ، باید باور کنید که زندگی دو نفر با دو طبقه ی اجتماعی متفاوت ، بسیار سخت و نفسگیر است. شاید کاری که پدر ذلفا در تهیه ی کامل جهیزیه و وسایل زندگی و خانه ی مناسب و لباس زیبا و... آن هم در شان خودش و دخترش کرد ، بهترین کاری بود که با انجام آن توانست هم ذلفا را به عقد فرستاده ی پیامبر رحمت در آورد ، و هم به امر پیامبر اکرم گوش فرا دهد و البته فشار روانی زیادی که ممکن بود در آینده بر هر کدام از عروس یا داماد به خاطر فشارهای اجتماعی و مسایل مالی به وجود آید را بر طرف کند ، تا هم دخترش گرفتار نان و پنیر خانه ی فقیرانه ی جویبر نشود و در یک کلام ذلفا بتواند کمبود های ظاهری شوهر را ، به خاطر ایمان او تحمل کند. در حقیقت پدر عروس خانم کاری کرد تا ایمان جویبر ، چسبندگی و جوش کاری خودش را داشته باشد و مسایل مادی و دنیایی ، عواملی برای کدورت و اختلاف نباشند.

اگر فضای جامعه ی ما فضای مدینه النبی در عصر رسول اکرم باشد ، توکل و ایمان جایگاه خودشان را خواهند داشت و جویبر به خاطر جیب خالی اش بی خیال ذلفای رویایی خودش نمی شود. البته آن روز پدر ذلفا نیز ، ایمان خواستگار دخترش را متر خواهد کرد نه آپارتمانش را.

و امروز اگر محمد نیست خدای محمد هست ...

-----------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (134)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام حاج آقا

دو رکعت نماز یه متأهل از هفتاد رکعت نماز یه مجرد بالاتره.درسته؟ میشه توضیح بدید چرا؟ خیلی برام جای سؤاله که واقعأ این با عدل خدا منافات نداره؟! استغفرالله ،تو عدالت خدا که شکی نیست حاجی ، فقط برام جای سؤاله ! آخه خداییش ما مجردا چه گناهی کردیم که حتی اگه شب تا صبحم عبادت کنیم،تازه به گرد دو رکعت نماز متأهلا هم نمیرسه؟ مگه متأهل ها خونشون ازما رنگین تره؟
درسته اونها نصف دیگه ی دینشون رو هم کامل کردن و به سنت پیامبر عمل کردند اما تقصیر یه مجرد که دوست داره ازدواج کنه ولی قحط الرجاله و خودش رو حفظ میکنه ازگناه و ارتباط با نامحرم و عبادتش هم سرجاشه وکاملا ، این چطوری عبادتش به یه متأهل نمیرسه؟ اگه یه مجردی تاآخر عمرش شرایط ازدواج براش فراهم نشد ، زبونم لال،کلی هم جانمازآبکش باشه، وبالعکس یه متأهل همون هفده رکعت نمازشم بزور میخونه وحتی خیلی وقتا نماز صبحشم قضا میشه وانگار نه انگار! باز اینجا عبادت مجرد ازمتأهل پایین تره؟ ممنون میشم روشنم کنید...

 --------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند برشما

به مثال های زیر توجه کنید:

چرا مسواک زدن قبل از نماز و البته برای نماز ، ثواب نماز را هفتاد برابر میکند؟ چرا گفتن اذان و اقامه و انجام مستحبات دیگر ارزش معنوی نماز را مضاعف میکند؟ چرا حفظ قرآن برای کسی که حافظه خوبی ندارد ثواب دوچندان دارد؟ چرا زنان پیامبر اگر مرتکب گناهی شوند عذابی مضاعف خواهند چشید و اگر بر مدار تقوا باشند دو چندان اجر خواهند برد؟

تمام این روایات و دستورات عبادی برای عمق دادن و کیفیت دادن به عبادات مومنان هستند. نماز را همه می خوانند اما نماز با عطر و مسواک و اذان و اقامه و در صف جماعت با نماز حداقلی بدون این اوصاف از زمین تا آسمان تفاوت رفتاری دارد. کسی که عطر و مسواک و اذان و اقامه ی نمازش ترک نشود مسلما بر اصل نماز و اوقات و زمان هایش مراقبت بیشتری دارد.

این دستورات و این نقل ثواب ها در درجه اول نشان میدهد که در اندیشه ما ازدواج صرفا یک دستور و امر دنیایی و مادی نیست. از نگاه اسلام صرف ازدواج کردن و رابطه زناشویی بین یک دختر و پسر مومن ، عبادت خداوند محسوب میشود. عبادت یعنی اینکه با انجام دادن همین اعمال به ظاهر حیوانی اگر نیتی الاهی در دلتان وجود داشته باشد برایتان ثواب های عظیمی نوشته میشود که نوشتنش مجال مفصل دیگری میخواهد. البته فراموش نکنیم که نیت های الاهی و خوب ، هر عمل کوچکی را چون خورشید ، آسمانی و درخشان میکنند. به طور مثال نیت الاهی در زناشویی آن است که خدایا من به سراغ همسرم می روم تا هم من و هم او میل و رغبتی به نامحرمان نداشته باشیم و شیطان نتواند از این مسیر ما را از راه تو دور کند یا اینکه خدایا من به خاطر رضایت تو و شوهرم خودم را برای او آراسته میکنم تا به موجب رضایت شوهر و دعای او ، من به تو نزدیکتر شوم.

اما جالب تر اینکه خود این عبادت به ظاهر دنیایی و مادی به عبادت های دیگر شما نظیر نمازتان نیز کیفیت میدهد چون اسلام فقط نماز و روزه نیست بلکه اسلام یک مجموعه و یک بسته ی منسجم و کامل است. در حقیقت انسان مومن ، انسانی نیست که فقط به یک سری از دستورات اسلام عمل کند و دستورات دیگر را رها کرده و از انجام آنها دوری کند. اسلام از مومنان می خواهد که برای تکامل در ایمان به تمام دستوراتش عمل کنند و در برخی از آیات قرآن جزای کسانی که دستورات اسلام را خوب و بد میکنند و برخی از آنها را مومن و برخی را کافرند ، خواری در حیات دنیا و عذاب هولناک دوزخ می داند. مومن واقعی کسی است که تمام آیات قرآن را باور دارد و میان دستورات خداوند خوب و بد نمی کند و تمام تلاشش را به کار میگیرد تا بتواند خداوند را با تمام عبادات و مقرِبات و نزدیک کننده های بشر به خداوند عبادت کند. امام صادق در حدیثی فرمودند که خوش ندارم شیعیان ما در قیامت وارد بر ما شوند و سنتی از سنت های ما را و لو یک بار انجام نداده باشند. به طور مثال روزه ی اول و وسط و آخر ماه های قمری را حتی شده یک بار نوبر کنند تا تارک این سنت محسوب نشوند. یا عقد زمان دار را و لو به اندازه چند روز محرمیت قبل از عقد دائم به جا آورند تا از ترک کنندگان این سنت نبوی محسوب نشوند.

از منظر دیگر این روایات مشوق و ترغیب کننده جوانان مومن به ازدواج و تشکیل خانواده هستند. حتی شما اگر مومنی تمام و کمال ، و عابد شبها و زاهد روز باشید باز هم با خواندن این روایات در دلتان این میل ایجاد می شود که برای عقب نماندن از این ثواب ها هم که شده باید ازدواج کنید و تشکیل خانواده بدهید. از نگاه اسلام اگر شما زاهدترین و عابدترین فرد امت هم که باشید از ازدواج و تشکیل خانواده بی نیاز نخواهید بود.

اما از منظر عرفانی و سلوکی باید بدانید که طبق نگاه عارف و کسی که خود را در مسیر الی الله و تماشای جلوات جلال و جمال الاهی می بیند عارف چاره ای جز ازدواج نخواهد داشت و هر جور شده است این مسیر را بر خودش هموار خواهد کرد تا در این منازل قدم بگذارد و البته فرار از ازدواج فرار از سلوک و سختی های آن خواهد بود. ازدواج سلوکی است که طی منازل متعددی را برای سالک هموار میکند و کسی که خود را در این امتحان قرار ندهد از جوایز معنوی آخر مسابقه بی بهره خواهد بود. ازدواج ، انسان خودخواه را از غار تنهایی های خودش خارج کرده و به میدان جهاد اکبر میکشاند. انسانی که تا قبل از ازدواج به فکر خودش و منافع خودش و جیب خودش بود حالا به جای فکر کردن به من ، به ما فکر میکند و به جای سفارش دادن یک پیتزای مرغ و قارچ و تک خوری ، امروز هزینه های همسرش را هم هزینه های خودش میداند. و البته در قدم دوم است که این دو جوان با آمدن یک کودک به جمع کوچکشان زندگی و منزل تازه ای را تجربه میکنند که حتی از ما گفتن هم دور میشوند و به او متوجه می شوند. حالا با تب کردن کودک هر دو تب میکنند و با گریه های او گریه می کنند و با بی خوابی کشیدنش بی خواب می شوند. خداوند با سلوک ازدواج انسان ها را از خودمحوری خارج میکند و او را متوجه مقصدی متعالی می نماید. ازدواج کلاس اخلاق و سلوک و عرفان می شود و صبر و فداکاری و ایثار و رضا و هزار خصلت نیکو و منزل سلوکی را به سالک کلاسش می آموزد. کسی که در این مسیر و در این کلاس قدم نگذاشته است عرفانی ناقص و مریض دارد مثل کسی که در مسیر سلوک ، میدان جهاد اصغر و تیر و ترکش را تجربه نکرده باشد و ادعای ایمان کامل بکند. می خواهم بگویم حتی اگر عارف هم باشید ازدواج با تمام سختی هایش مشوقی برای ازدواج است البته اگر گرفتار عرفان های کشکی و دوغی دوران جاهلیت مدرن نشوید چون عرفان ناب از نظر ما عرفان برآمده از آیات کتاب الاهی و احادیث ناب آل رسول است نه عرفان های سرخپوستی و خانقاهی و صوفیانه.

این روایات میگویند شما به هیچ عنوان نباید مجرد بمانید و اگر تا الان به هر دلیل مجرد مانده اید خسارت معنوی جبران ناپذیری کرده اید. نه قحط الرجال است و نه قحط النسا بلکه همین دخترها باید با همین پسرها ازدواج کنند اما باید ملاکشان در انتخاب همسر ، ایمان به خداوند و غیب آسمان و زمین باشد و نه چیز دیگر. قد و قیافه و ظاهر و تحصیلات و محل زندگی و طبقه اجتماعی را ملاک قرار ندهید و با یک نگاه آسمانی و بلند در این مسیر نورانی قدم بگذارید.

----------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم