امام خمینی و گاندی
و بالاخره دست جنايات اجانب را از كشور كوتاه كردند.
صحيفه امام ج5 491 گفتگو با هيأت نمايندگى دولت هند
و بالاخره دست جنايات اجانب را از كشور كوتاه كردند.
صحيفه امام ج5 491 گفتگو با هيأت نمايندگى دولت هند
بسم الله الرحمن الرحیم
سبک زندگی (3) ما باید غرب را با نخریدن تحریم بکنیم
شعار ما ميتوانيم سه دهه است که بر سر زبان های ایرانیان رایج شده است. در ابعاد زیادی ایرانیان خود را باور کردند و روی پای خود ایستادند اما تحولات چند ماه گذشته نشان داد که جامعه ما مریض است و این مریضی مربوط به سبک زندگی ماست.
حقیقت این است که تمام ایرانیان به این باور نرسیده اند که باید مستقل باشند و اگر زندگی خوب و سعادت مندی برای خود و کودکان خود میخواهند باید در تمام امور به خودشان اتکا کنند.
داستان دلار و تحریم های فلج کننده ی! غرب بر علیه ایران نشان داد که اخر این مثنوی کجاست. ما باید خودمان را برای روزی اماده کنیم که قطره ای از نفت ما فروخته نشود و هیچ کالایی به مملکت ما وارد نگردد. اخر داستان همین نقطه است. تحریم زمانی اثر دارد که ما برای تهیه کالایی خاص به بیرون از مرزهای کشور نیازمند باشیم.
يك مملكت اگر بخواهد خودش به پاى خودش بايستد، مستقل بشود در همه ابعاد، چاره ندارد جز اين تفكر كه «ما بايد از خارج چيز وارد كنيم» از كلهاش بيرون كند. مغزش توجه به اين بكند كه ما از خارج نبايد وارد بكنيم. (صحيفه امام ج14 116 )
مدرس و گاندی دو شخصیت سیاسی ضد استکبار دوران ما هستند که انگلستان و کارخانه های آن را تحریم کردند و پارچه پنبه ای و کتان کشور خودشان را به تن کردند. استقلال یک راه بیشتر ندارد. ما باید غرب را تحریم کنیم! ما باید با نخریدن از غرب تحریم های فلج کننده خودمان را اعمال کنیم. و این یعنی تولید کردن هر آنچه که به آن نیاز داریم. کلمه نیاز در فرهنگ و اقتصاد مقاومتی به معنای غربی آن نیست. نیازمندی های واقعی خودمان را تولید کنیم و از صرف هزینه برای نیازهای غیرواقعی صرف نظر کنیم. زندگی مدرس و گاندی را بنگرید منظور مرا خواهید فهمید.
به عنوان نمونه میتوانم به کتاب خواندن و کتاب خریدن اشاره کنم. کتاب را باید خواند اما همیشه نباید خرید. دوست و هم وطن عزیزی در مسکو دارم که تفاوت نمایشگاه کتاب در تهران و مسکو را گوشزد میکرد. او که هر دو نمایشگاه را دیده بود میگفت: اهالی مسکو بیشترین کتاب را در سطح جهان میخوانند اما کتاب را خریداری نمیکنند. در کتابخانه کوچک گاندی فقط سه کتاب بود: قرآن مجید و انجیل وکتاب آیین برهما و گاندی هر روز فقط همین سه کتاب را مطالعه میکرد.
من اعتقادم اين است كه انسان اگر با هر زحمت و مرارتى زندگى كند و زندگيش مال خودش باشد، مستقل باشد در زندگى و نانِ جو خودش را بخورد، آن ارزشش صدها مقابل اين است كه انسان در آپارتمانهاى عظيم بنشيند و دستش پيش ديگران دراز باشد و به ديگران سلام بدهد. اين يك مطلبى است كه هر انسان شرافتمندى [تأييد مىكند،] (صحيفه امام ج14 437)
غرب خودش را به ما باورانده است. باید باور کنیم که استقلال فقط با باور کردن خودمان و مصرف کردن کالای بی کیفیت خودمان! به دست می آید.
شما چنانچه باورتان آمده باشد كه نمىتوانيد صنعت درست بكنيد و نمىتوانيد صنايع بزرگ و كوچك را و چيزهايى كه احتياج به غرب بوده است خودتان آنها را درست بكنيد، تا اين باور هست، نمىتوانيد كه انجام بدهيد. اول بايد خودتان را درست كنيد؛ اول بايد باورتان بيايد كه ما هم انسانيم، ما هم قدرت تفكر داريم، ما هم قدرت صنعت داريم. اين قدرت در همه افراد بشر بقوه هست. اگر اين باور براى شما پيدا شد [موفق خواهيد بود] (صحيفه امام ج14 307)
اگر مستقل باشیم کسی در دنیا به خودش جرات نمیدهد که ما را تهدید به تحریم بکند.
بسم الله الرحمن الرحيم
تکلیفمان را با خودمان مشخص کنیم
همه انسان ها برای زندگی و فعالیت های خودشان الگو دارند. گاهی الگو یک خواننده یا یک بازیگر تلویزیون است و گاهی یک فرد بزرگ و آسمانی. انسان الگو را نیاز دارد برای تاسی ؛ برای پیروی کردن ؛ برای الگو و سرمشق گرفتن.
در نفسِ داشتن الگو و سرمشق ، بین من و شما تفاهمی نانوشته بر قرار است. آنچه که امروز هدف من از این نوشتار است ، سخن گفتن در تعیین و انتخاب الگوست. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم بین تمدن اسلامی و تمدن غرب جنگ پنهان سرگرفته که ما ناگزیر هستیم یکی از این دو جبهه را انتخاب کنیم. و شاید بتوان گفت سبک زندگی انسان هاست که نمایان گر انتخاب آنهاست ؛ چه خودشان بدانند و چه بی خبر باشند. زنگ خطر اینجاست که ما مسلمانان ایرانی با انتخاب سبک زندگی غربی خواسته یا ناخواسته از اردوگاه اسلام خارج میشویم و چنان در زندگی غربی و سرمشق های آلوده آن غرق می شویم که آرام آرام از مسلمانی ما چیزی جز یک اسم نمی ماند و به سربازی غربی در داخل قلمرو تمدن اسلامی تبدیل می شویم.
اکثریت مردم کشور ما مسلمان هستند اما سبک زندگی عموم ما به پیامبر اعظم اسلام که درود خداوند بر او باد شباهت ندارد. سوال مهم اینجاست که چرا یک مسلمان شباهتی به اولیای خود ندارد؟
ما به عنوان مسلمان در ظاهر و باطنِ رفتارمان ، باید پیامبر اعظم و عترت علوی را الگو قرار می دادیم اما به دلایل مختلفی ، غرب و تمدن غرب را سرمشق قرار داده ایم. پس ما با مشکل و بیماری بزرگی مواجه هستیم.
عمده مشکل ما در بخش اندیشه است و عموما در سه بخش گنجانده میشوند: سوال های متعددی که پرسیده نشده اند و اگر پرسیده شده اند ، از عالمان حقیقی دین پرسیده نشده اند و در نتیجه جواب مناسب خود را پیدا نکرده اند و در آخر اگر از عالمان حقیقی دین پرسیده شده اند و آنان از جواب دادن به شبهات که وظیفه اساسی آنان است طفره نرفته باشند ، توسط مردم به کار گرفته نشده اند. این سه گام باید چاره شوند. در مرحله نخست باید سوال پرسیدن را هنر بدانیم و خوب پرسیدن را هنری بهتر. از عالمان دین که البته هر عمامه به سری نیست بجز استخاره و احکام شرعی ، معارف عمیق قرآن و عترت را مطالبه کنیم.
چرا یک مسلمان از الگوی الهی خود که معصومین باشند تبعیت نمیکند؟ آیا آنها سرمشق مناسبی نبوده اند یا ما نیازی به این سرمشق ها نداریم؟ آیا نباید هر چه زودتر تکلیف خودمان را با خودمان مشخص کنیم که آیا مسلمان هستیم یا نه؟ و مسلمانی چه لوازمی دارد؟ ما از اسلام چه انتظاری داریم؟ و البته انتظار اسلام از ما به عنوان مسلمان چیست؟ آیا اسلام دین قرون گذشته و مخصوص عرب های شبه جزیره بود است و یا امروز هم نسخه رهایی انسان ها از دست ایسم های انسان غربی است؟ و اگر نسخه ای غیر از اسلام برای انسان موجود است به چه میزان جواب گو بوده است؟ آن مکاتب چه ویژگی های خوبی دارا بوده اند که اسلام از آن تهی بوده است؟ ما به چه میزان از نقاط قوت و ضعف تمدن غرب مطلع هستیم؟ آیا نقاط قوت تمدن غرب در منابع اسلام یافت نمی شود؟ یا علی رغم اشاره دین به آن نقاط قوت ، ما مسلمانان به آنها عمل نکرده ایم؟ آیا از میزان باروری دختران دبیرستانی انگلستان با خبر هستیم؟
همین سوال های ساده وقتی بی جواب بمانند در اندیشه دانشجوی مسلمان تبدیل به سرطان میشود. سرطانی در اندیشه و انگیزه. سرطانی در سبک زندگی!
اسلام چیزی شبیه آسمان است.وسیع و پاک."بدون هیچ شکاف و خللی در آن (سوره ق،آیه 6). " (متن کامل سرکار خانوم س. حسین آبادی در بخش نظرات موجود است)
اسلام چیزی شبیه آسمان است ؛ فراتر از افکار همگان. فراتر از همه دوران ؛ بالای سر همه آبی و زلال. ( اسلام به ذات خود ندارد عیبی هر عیب که هست از مسلمانی ماست)
اسلام چیزی شبیه کشتی نجات است هر که سوارش شود نجات یابد و هر که ترکش کند غرق گردد. کشتی نیازی به سوار شدگان ندارد. هر که خود را به این کشتی برساند نجات مییابد. اگر خلاف جهت شنا بکنی کشتی به دنبالت نمی آید. کشتی نجات بخش کسانی است که به کشتی اعتماد کرده اند و از آن فراری نباشند. فقط کافی است سوار شوی ، به مقصد خواهی رسید. حرکت کشتی حرکت تو هم هست حتی اگر در کشتی گوشه نشین باشی. حرکتی مثل حرکت انگشتر به تبع حرکت دست.
اسلام چیزی شبیه تازه عروس است. تا محرمش نشوی و تا غریبه باشی به حجله ات وارد نمیشود ... محرم شو ، زیبایی هایش برای تو.
سلام بر دوستان طرح ضیافت
چند جمله درباره اسلام مینویسم شاید به کار بیاید:
اسلام چیزی شبیه اقیانوس است پس به یافته خودتان از این اقیانوس دل نبندید. مایوس هم نشوید. برای کشف گوهر های اقیانوس باید با نفس عمیق شیرجه بزنید چون گوهر در سطح نیست.
اسلام چیزی شبیه طلاست. تقلبی اش بیشتر از اصلش در دست رس است. و البته تشخیص تقلبی و اصلی کار هر کسی نیست. اسلام ناب محمدی و اسلام آمریکایی دو اصطلاح معمار کبیر انقلاب است از همین نکته!
اسلام چیزی شبیه سلامتی است. دارندگانش قدرش را نمیدانند پس با مقایسه مکاتب دیگر و مشاهده نقصان هر مکتب و برتری اسلام نسبت به آن مکاتب کاری کنید تا خودتان و دیگران بیشتر قدرش را بدانید. حالتی شبیه به اینکه انسان بعد از عیادت مریض متوجه سلامتی خودش میشود و چند لحظه ای شاکرانه نفس میکشد.
اسلام چیزی شبیه طبابت است که متاسفانه همه از آن سر در میآورند. اسلام را از کارشناسش بیاموزید و درمان خود را به آمپول زن های سر کوچه نسپارید.
اسلام چیزی شبیه نسخه پزشک است که باید به ان عمل شود و در غیر این صورت علاج گرفتاری های بشریت نخواهد بود. ما هنوز به اسلام عمل نکرده ایم و الا اسمی از عرفان های نوظهور و ادیان شرقی و غربی بشر ساخته نبود. خودمان اسلام را عمل کنیم و با عملمان مروجش باشیم
اسلام چیزی شبیه آینه است. در آن بنگر تا عیب های خودت را بیابی. اگر به دنبال عیب های آینه باشی هیچ وقت عیب از چهره خودت زدوده نمیشود. سوال بپرس اما برای فهم خودت و نه برای جواب دادن به نادانان. خودت را معطل کورهای در راه مانده نکن. که کور بینا نخواهد شد
اسلام را بیشتر توصیف کنید منتظرم
ترجمه روایت آسمانی امام کاظم علیه السلام خطاب به جناب هشام بن الحکم توسط استاد پرویز اتابکی از کتاب تحف العقول خدمت دوستان تقدیم میشود. باشد که همه ما عقلانیت را از این راهبران آسمان بیاموزیم:
در این پست متن کامل روایت امام کاظم علیه السلام خطاب به جناب هشام بن الحکم خدمت عزیزان تقدیم میشود.
روایت مذکور از کتاب شریف تحف العقول نقل شده است. به علت دقت در نقل و استفاده بهتر از روایت ، متن شماره گزاری شده است و این دسته بندی کار بنده بوده و قابل تغییر است.
ترجمه کامل روایت در پست دیگری تقدیم خواهد شد. و من الله التوفیق
سلام علیکم
انسان گاهی گنجی پیدا میکند که دوست دارد عالم و آدم را از ان گنج باخبر کند.
به مناسبت ایام شهادت امام کاظم و به مناسبت برگزاری کرسی های آزاداندیشی در حوزه و دانشگاه ،حدیث مفصلی از امام کاظم علیه السلام خطاب به جناب هشام بن الحکم که سراسر توصیه به معرفت عقلانی و عقلانیت دینی است به دوستان عزیزم پیشکش میکنم.
این حدیث عرشی با حساب بنده 82 بند است که هر بند آن برای امثال بنده و امثال هشام بن الحکم های دوران راه گشا و قابل تمسک است. چرا که در دوران حاضر هجمه های فراوانی به عقلانیت و معارف عقلانی میشود و شاید اگر همین حدیث بدون اسم امام کاظم منتشر میشد ، نویسنده را به کفر و بی دینی متهم میکردند!
شب گذشته قسمتی از همین حدیث را در جمع دوستان طلبه و فضلای حوزه علمیه بودم که فایل صوتی آن در لینک زیر تقدیم میشود. متن کامل حدیث برای علاقه مندان به معارف وحیانی و آسمانی در پستی جدا قرار داده شده است. ان شاالله قسمت های بعدی حدیث بشرط حیات شرح و تفسیر خواهد شد:
کرسی های آزاد اندیشی در بیان امام کاظم علیه السلام قسمت اول (کیفیت عالی)
کرسی های آزاد اندیشی در بیان امام کاظم علیه السلام قسمت اول (کیفیت پایین)