جوش کاری (122)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام

حاج اقا مطالب این وبلاگ رو خوندم. بعضی هاش خیلی شبیه دوستای خودم هستند. دختر خیلی خوبیه. اما تنها هدفش وگذاشته ازدواج. دیگه خیلی خودشواذیت میکنه. من زیاد توباغ نبودم. دوستام خیلی حساسم کردن. جوری رفتار میکنه آدم فکر میکنه اگه شوهر نکنه هلاک میشه! لطفأ تو وبلاگ بگید که دخترا اینقدر زوم نکنن فقط تو ازدواج.همش چله نگیرند. اکثردوستام اینطوری اند. همه دپرسن. شوهر خداییش همه ی دنیا نیس که. منم دوس دارم ازدواج کنم اما نه اینکه شبانه روزی چله بگیرم.

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند برشما

با شما کاملا موافقم که شوهر همه ی دنیا نیست اما چرا باید مانع چله گرفتن این دختران مومن شد. رابطه ی عاطفی و بندگی خالصانه ی هر بنده ای با پروردگار خودش رنگ و بوی خاص خودش را دارد. امیرالمومنین در فقرات خطبه ی صد و چهل و سه یا همان خطبه ی استسقا در نهج البلاغه جملات بسیار زیبایی دارند که این جملات را در مراسم نماز باران در شهر کوفه ایراد فرموده اند:

" آگاه باشيد، زمينى كه شما را بر پشت خود مى ‏برد، و آسمانى كه بر شما سايه مى ‏گستراند، فرمانبردار پروردگارند، و بركت آن دو به شما نه از روى دلسوزى يا براى نزديك شدن به شما، و نه به اميد خيرى است كه از شما دارند، بلكه آن دو، مأمور رساندن منافع شما بوده، اوامر خدا را اطاعت كردند، به آنها دستور داده شد كه براى مصالح شما قيام كنند و چنين كردند."

کلمات مولای متقیان که به اینجا می رسد سوالی در ذهن مخاطبین به وجود می آید که اگر زمین و آسمان فقط از خداوند فرمانبری می کنند چرا خشک سالی شده است و چرا بندگان مومن خدا گرفتار این مشکلات شده اند؟ و حکمت این گرفتاری ها و سختی ها چیست؟ لذا امیرالمومنین پاسخ میدهند:

" خداوند بندگان خود را كه گناه كارند، با كمبود ميوه‏ها، و جلوگيرى از نزول بركات، و بستن در گنج‏هاى خيرات، آزمايش می ‏كند، براى آن كه توبه كننده‏اى باز گردد، و گناهكار، دل از معصيت بكند، و پند گيرنده، پند گيرد، و باز دارنده، راه نافرمانى را بر بندگان خدا ببندد، و همانا خدا استغفار و آمرزش خواستن را وسيله دائمى فرو ريختن روزى، و موجب رحمت آفريدگان قرار داد و فرمود: «از پروردگار خود آمرزش بخواهيد، كه آمرزنده است، بركات خود را از آسمان بر شما فرو مى‏بارد، و با بخشش اموال فراوان و فرزندان، شما را يارى مى ‏دهد، و باغستان‏ها و نهرهاى پر آب در اختيار شما مى ‏گذارد». پس رحمت خدا بر آن كس كه به استقبال توبه رود، و از گناهان خود پوزش طلبد، و پيش از آن كه مرگ او فرارسد، اصلاح گردد. "

علی راست گفته است. همه ی سختی ها و مشکلات آزمایش است. آزمایش هایی از طرف خداوند. آن هم برای رشد معنوی مومنان. مومنانی که باید ساخته شوند و تربیتی نیکو یابند. وقتی این جملات را می نویسم یاد نامه ی مولا به عثمان بن حنیف می افتم. استاد شهید مطهری نامه ی چهل و پنج نهج البلاغه ی مولا را معجزه ی بشریت می داند آنجا که برای کاردارش در بصره می نویسد:

" من آفريده نشده‏ ام كه غذاهاى لذيذ و پاكيزه مرا سرگرم سازد، چونان حيوان پروارى كه تمام همّت او علف، و يا چون حيوان رها شده كه شغلش چريدن و پر كردن شكم بوده، و از آينده خود بى خبر است. آيا مرا بيهوده آفريدند؟ آيا مرا به بازى گرفته‏ اند؟ آيا ريسمان گمراهى در دست گيرم و يا در راه سرگردانى قدم بگذارم؟ گويا مى‏ شنوم كه شخصى از شما مى‏ گويد: «اگر غذاى فرزند ابى طالب همين است، پس سستى او را فرا گرفته و از نبرد با هماوردان و شجاعان باز مانده است». آگاه باشيد درختان بيابانى، چوبشان سخت‏تر، و درختان كناره جويبار پوستشان نازك‏تر است. درختان بيابانى كه با باران سيراب میشوند آتش چوبشان شعله‏ ورتر و پر دوام‏تر است. "

مولا چه مثال زیبایی زده است. نمی دانم درخت کویری و بیابانی را از نزدیک دیده اید یا نه؟ درختان کویری چوبی به مراتب سفت تر از درختان جنگلی دارند و آتش آنها بسیار ماندنی تر از آتش چوبی است که در مسیر آب رشد کرده است. نمی خواهم مشکلات جامعه و اشتباهات فرهنگی بزرگ ترهایمان را ماله بکشم. جنس حرفم امشب با شما جور دیگر است. برخی ها ابتلائات خاصی دارند که با همان ابتلائات ، محکم و آب دیده می شوند. جوان امروز کشور ما جنگ تحمیلی ندیده اما امروز تیر بار سایت ها و موشک باران ماهواره ها ستون بچه ها را زمین گیر کرده است. جوان امروز ما مبتلا به جهاد اکبر شده است. جهاد اکبری که به مراتب از جنگ و نبرد شمشیر و نیزه و ترکش جهاد اصغر سخت تر است. خیلی ها با آرایش و جلوه گری خودشان را هدف تیرهای شیطان قرار دادند و آزمون را باختند. اما عده ای تمام همتشان را در چله و تهذیب نفس یافته اند.

شوهر همه ی دنیا نیست اما اگر دختر جوان ما به تمرین ها و ریاضت های اخلاقی پناه نبرد چه کند؟ اگر خودش را با سفر راهیان نور نورانی و ، با اردوهای جهادی ، جهادگر میدان جهاد اکبر نکند چه کند؟ چرا سپر دفاعی دختر جوانمان را از دستش بگیرم؟ چرا جوانمان را از سلاح مراقبه و توسل و عبادت خلع سلاح کنم؟ چرا با زبانم تیری شیطانی به دل دختر مومنی شلیک کنم که وسوسه های شیطان را نشنیده گرفته و خود را به بهانه ی یافتن همسر برای نامحرمان آرایش نکرده است؟

شوهر همه ی دنیا نیست درست ؛ اما خدا و یاد خدا همه ی پناه ماست. ما از حکمت افعال الاهی بی خبریم. چه بسا اگر این دختران مومن زودتر از اینها و مثل همه ی دختران جامعه ازدواج کرده بودند و مثل همه ی زن ها مشغول دنیا و زیبایی های آن شده بودند ، هیچ وقت نماز جناب جعفرطیار را تجربه نمی کردند ، چه برسد بر این که چهل روز یا طبق گفته دوستان یک سال تمام هر شب به این نماز طولانی بایستند! شاید اگر این دوستان ما مزه ی شوهر و شیرینی فرزند را چشیده بودند ، هیچ وقت مزه ی عبادت های طولانی و زیبای ماه مبارک رمضان را نمی چشیدند. توصیه می کنم این دو فراز از کلمات امیرالمومنین را دوباره مطالعه کنید. هیچ جنبنده ای از چشم خداوند دور نمی ماند و کار خداوند بی حکمت نیست. اگر خشک سالی نشده بود بندگان خوب خدا یاد خدا نمی افتادند و اگر درخت بیابان کنار رودخانه رشد می کرد چنین چوب باصلابتی نداشت.

بحث ما بحث افراط و تفریط نیست چون ذکر خداوند افراط بردار نیست و کثیرش قلیل است. اما خطر آنجاست که با رسیدن به خواسته ی مادی زود گذر دنیایی ، این سلوک معنوی وآسمانی نیز برچیده شود و این عبادات در ایام گرفتاری ها ، به وسیله ای برای کسب خواسته های مادی و دنیایی تبدیل شوند ؛ و ندبه خوان مجرد اما سحر خیز صبح های جمعه ، بعد از گرفتن حاجتش و رفتن در آغوش همسر مهربان ، نه دعای ندبه ی صبحگاه که حتی توفیق نماز جمعه ی ظهر آدینه را از دست بدهد.

مقصد عبادات خداست و انجام عبادت به خاطر رسیدن به مقاصد دنیایی یا منازل اخروی و یا حتی مقامات معنوی و سلوکی ، نوعی شرک مخفی است.

از خداوند مصلحتمان را بخواهیم نه دلخواهمان را.

-----------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (97)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------  

سلام علیکم

حاج اقا یه خواستگاری بهم مراجعه کرده که مومنه و خانواده خوبی داره ولی یه جورایی بی دست و پاست و بابام میگه بی عرضه است و می ترسم در اینده مشکل ساز بشه اخه تو جلسه خواستگاری پدر ش گفت اهل رانندگی و مسافرت نیست ولی خانواده مومن و ساده زیستی داشت بابام میگه از اون پسراست که تو سرش بزنی سرشو بالا نمیکنه حالا من چه کنم به حرف بابام گوش بدم یا نه از روی عقل تصمیم بگیرم از طرفی می ترسم که مشکل ساز بشه و نتونم درکش کنم شما چه مشورتی به من حقیر دارید

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند برشما

قبل از هر گفت و گویی باید مسائل را تفکیک کنیم و برای هر کدام ، بخشی از کلام را اختصاص بدهیم:

بخش اول:

آیا نگرانی شما ریشه در مسائل اقتصادی دارد؟ و به زبان ساده آیا شما نگران روزی خودتان و همسر آینده تان هستید؟ آیا دست و پا داشتن یا دست و پا نداشتن انسان ها ، در روزی داشتن و نداشتن شان تاثیر دارد؟ آیا ما به عنوان یک مومن و به عنوان یک انسان معتقد به رزاقیت الاهی ، می توانیم نگران روزی آینده خودمان باشیم یا نه؟ آیا خداوند مردم را با روحیات مختلف خلق نکرده؟ و آیا خداوند روزی هر کدام را جدا جدا و به اندازه ی خودشان ، و به اندازه مشیتش و استحقاق بندگان به آنها و همسران و فرزندانشان عطا نکرده و نمی کند؟

به نظرم توانسته باشید جواب بنده را در این بخش حدس بزنید. طبق اعتقادات توحیدی و حقه ی شیعه ، خداوند همه مخلوقاتش را روزی می دهد و اتفاقا برای اثبات قدرتش انسان های معمولی یا بی دست و پا را چنان زیبا روزی می دهد تا بچه زرنگ های آفرینش بفهمند که روزی با دویدن به دست نمی آید. روزی بندگان تقسیم شده است و به آنها خواهد رسید. کاسب های قدیم اول صبح که به در دکان می رفتند ، زیر لب بسم اللهی می گفتند و کرکره ی مغازه را بالا می کشیدند و آب و جارویی می کردند و جنس دکانشان را جور می کردند و بلند و با اعتقاد می گفتند: الاهی به امید تو!. کرکره را کاسب ها بالا می کشند و آب و جارو می کنند همین؛  فراموش نکنیم که تا اینجا وظیفه ماست و فرستادن مشتری به دست خداست. مشتری ، دانسته یا ندانسته هرجایی خدا بخواهد معامله می کند و در آخر روز ، نانی که خدا خواسته و باید به سفره ای بیاید ، به همان سفره می آید. یادش بخیر: یکی روبهی دید بی دست و پای ... فروماند در لطف و صنع خدای...

بخش دوم:

آیا شما نگران مهارت های اجتماعی ایشان نظیر گواهینامه رانندگی یا مهارت مجلس گردانی در مهمانی های خانوادگی یا علاقه زیاد به مسافرت هستید؟ آیا این احتمال را در ذهن خود نمی دهید که تمایل نداشتن یک جوان مومن به هر یک از این مهارت ها ، ممکن است عوامل متعدد و بلکه متفاوتی داشته باشد که با تغییر فضا و تغییر نیازهای اجتماعی ، جوان خودش به سمت کسب آن مهارت قدم بردارد؟ آیا احتمال ندارد که کسی به خاطر حفظ و دوری خودش از گناه و آن هم در دوران جوانی و مجردی ، در هر مسافرتی شرکت نکند؟ و اگر این گونه باشد آیا این نشان از ایمان او نیست؟ آیا کمتر حرف زدن کسی باعث کم خطا بودن او نیست؟ آیا از نشانه های مردم آخرالزمان علاقه زیاد به مسافرت و گشت و گذار و در نتیجه غفلت از امر دین و آخرت نیست؟

من درباره شخص خواستگار شما هیچ قضاوتی نمی کنم. قصد من این است که موضوع را و نگرانی خودتان را بهتر بشناسید و بدانید که انسان موضوعی بسیار پیچیده است. نمی توان به این راحتی او را محکوم کرد یا برای او هورا کشید.

من خودم تا همین دو سال پیش گواهینامه رانندگی نداشتم! با پدر و مادرم هم کمتر به مسافرت رفته و می روم. از مجلس گردانی و نشستن در مهمانی های خانوادگی و چرند گفتن و مسخره کردن این و آن ، و فحش دادن به مسئولان مملکتی و بحث کردن درباره گرانی هم متنفرم. تنهایی را بسیار بیشتر از در جمع نشستن ، و نگاه کردن به تلویزیون و سریال های مسخره ی آن دوست دارم. از بین این همه شغل نان و آب دار و اسم و رسم دار هم ، سراغ شغلی رفته ام که ............

اصلا به نظر شما مومن می تواند مثل بچه زرنگ های دنیا نان در بیاورد و از زندگی مثل همه ی بی خیال های دنیا لذت ببرد؟ آیا یک مومن می تواند مثل مجلس گردان های فامیل باشد و آخر شب بدون غیبت و تهمت سر بر روی بالشت نگذارد؟ یک مومن امام زمانی در آخرالزمان چقدر دلش برای سواحل شمال کشور لک میزند؟ به نظر شما مومن بیشتر خط قم و جمکران کار می کند یا خط چالوس تهران؟

بخش سوم:

درک دو نفر از هم و البته مراتب ایمانشان و سبک زندگی شان در این مرحله از جوش کاری ها سوال سازترین بحث است. پس خوب دقت کنید:

ابتدا از خودتان شروع می کنیم:

شما خودتان چه مقدار به لوازم ایمان مقید هستید؟ آیا شما نان خالی حلال را به نان و کباب حرام ترجیح می دهید؟ آیا شما حلال اندک را به حرام فراوان ترجیح می دهید؟ آیا شما هم مثل اکثر زن های جامعه شوهرتان را اسیر خودتان می خواهید تا او به اجبار شب های نورانی ماه رمضان را پا به پای شما از تلویزیون یا ماهواره سریال ببیند؟ آیا شما هم اگر همسرتان از فیلم و سریال های تلویزیون یا ماهواره چندشش شود او را دیوانه و امل خطاب می کنید؟ به نظرم اگر واقعا کسی مزه ی ایمان و تلاوت کتاب الاهی قرآن کریم را در ماه رمضان چشیده باشد تلویزیون را در تمام این ماه و سپس تمام سال بجز در موارد ضرورت ، طلاق می دهد. مومن را جز مومن درک نمی کند.

من شناخت درستی از خواستگار شما ندارم اما می ترسم جملات شما نشانه هایی از یک انسان وارسته باشد و شما او را به راحتی از دست بدهید. البته گاهی هم این طور نیست و طرف شما با همین نشانه ها یک انسان معمولی با ایمان متوسط به پایین است. به طور مثل ، از هنر یک مرد مومن است که اگر پدرش یا بزرگ ترش یا استادش ، سیلی به صورت او بزند سرش را حتی بالا نیاورد و بر پدر خشم نگیرد ؛ اما نسبت به ظالمین و زورگویان از خدا بی خبر ، بلند نکردن سر بعد از سیلی نشانه ی بی هنری و بی عرضگی است.

در این مسائل دقت کنید و ایمان خودتان و ایمان او را محک بزنید. آن روز خواهید فهمید که می توانید درک خوبی از هم داشته باشید یا خیر!

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (90)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام

یه مشکلی برام پیش امده که اصلا هرچه فکر میکنم به نتیجه نمیرسم و در پیدا کردن راه حل درمانده شدم اگر ممکن است کمکم کنید

حدود یکی دو سالی میشه که هر چی مورد خواستگاری بهم معرفی میشه فقط تا همین مرحله باقی میمونه نمونه اش همین دو هفته پیش خانمی با منزلمان تماس گرفته و ازخصوصیات من از مادر سوال کرده و ایشان نیز از اقا زاده شان گفتند و گفتند که خانم فلانی که خانم جلسه ای هست شما رو به من معرفی کرده مادرم نیز در جواب گفتند بله درست فرمودند ان خانم نیز به مادر گفتند من فردا تماس میگیرم تا یه روز را مشخص کنید بنده بیام دختر خانمتون را ببینم مادر نیز گفتند در خدمتیم ولی بعد از گذشت دو هفته هنوز تماسی نگرفتند تقریبا تمامی مورد هایی که بهم معرفی میشه در همین مرحله میمونه و پیش نمیره شاید فکر کنید من و خانواده سخت گیری های بی جا داریم ولی کاملا برعکس با وجودی که بنده فوق لیسانس هستم ظاهر نسبتا خوبی دارم وضع مالی خانواده نیز متوسط رو به بالاست اما با این اوصاف حتی پسرهایی که دیپلم هم ندارند و خانواده شان وضع مالی خوبی ندارند نیز مادرم با روی باز و با گرمی با انها صحبت میکند ولی بازم فقط در مرحله اول می ماند و تقریبا هیچ کدام دیگر تماس بامادر نگرفته اند

یه جورایی دارم دیوانه میشم با وجودی که فقط ملاکم ایمان است ولی بازم کسی پا پیش نمیگذارد کلا خانواده کم توقع ای نیز دارم و اصلا سخت گیری در هیچ موردی نمیکنند در مورد ازدواج خواهرم و برادرم به تکرار شاهد ان بودم که پدرم اصلا سخت نگرفته و به قول معروف سنگی پیش پای دامادمان نینداختند واقعا دور و زمونه عوض شده من خیلی دارم اذیت میشم از طرفی همه به من میگند تو فکر میکنی کی هستی که انقدر توقعت بالاست و هیچ کس رو قبول نمیکنی ولی نمی توانم راستش را به انها بگویم شما میفرمایید من چه کنم که ایمانم رو نگه دارم و شکی درونم شکل نگیره

---------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

ازدواج در حقیقتش یک امر ساده است اما گره های فرهنگی و اقتصادی چنان کلاف را در هم کرده اند که کار از دست همه خارج شده است. در گذشته ازدواج دختر به دست پدرش بود و در آن خانواده ی دیگر ، اراده و انتخاب دختر به دست پسر بود یا حداکثر محارم پسر.

امروز جریان ازدواج جوانان از یک الگوی ساده و بسیط تبعیت نمی کند. به جرات می توان گفت که امروز ازدواج جوانان حتی به دست خودشان هم نیست. پسرها قصد و علاقه به ازدواج دارند اما چون عموما استقلال مالی و برخی شخصیتی ندارند و در ابتدای زندگی چشم به جیب و کمک پدر دارند ، در انتخاب همسر و مسائل فرهنگی روز نیز به اجبار باید تابع باشند. دخترها نیز اگر چه سخت گیری نکنند اما تا خانواده ای در خودش توان قدم پیش گذاشتن نبیند چاره ای جز صبر ندارند.

عیب از شما و دیگر دخترهای ایران نیست. ما وارث گذشته ی هفت بیجاری هستیم. نه درست و حسابی ایرانی هستیم و نه کاملا غربی ؛ نه زرتشتی هستیم و نه مسلمان ؛ و با این ملقمه امروز پسرانی داریم که ، در سی و چند سالگی هنوز نمی توانند به خواستگاری دختر مورد علاقه خود بروند و دخترانی داریم که نیمه گمشده خودشان را در فیلم ها و سریاله های غربی جست و جو می کنند و بی دلیل دست رد بر سینه خانواده ها می زنند.

عیب از شما نیست. شما در این شرایط چاره ای جز تامل و متانت ندارید. زنگ نزدن و پیگیری نکردن آن خانوم دلیل بر مشکلاتی است که خواسته یا نخواسته امثال آن خانواده را بیچاره کرده است. نه مادر می داند که به دنبال چه بگردد و نه پسرش واقعی و عاقلانه می اندیشد. حتی اگر توان مالی و کار و کاسبی داشته باشند ملاک های صد من یک غازی دارند که نمی توانند از میان صد دختر خوب یکی را متناسب خودشان انتخاب کنند.

عیب از شما دخترها نیست چون به یک معنا باید انتخاب بشوید. عیب آن زمانی از شماست که خواستگارتان را با ادعاهای واهی رد بکنید و فرصتی را که تکرار نمی شود از دست بدهید. عیب آن زمانی است که ملاک انتخاب همسر را ایمان قرار ندهیم و برای فردا در تمام زندگی مشترکمان قطره ای آب زلال ایمان ، جهت رفع تشنگی های دنیوی مان پیدا نکنیم. خداوند صلاح مومن را هر چه هست به او می رساند.

مومن اگر مومن است نباید ناراحت آینده اش باشد چون مومن تمام نگاهش به تکلیف امروز است نه فردای نیامده. مومن همه امور را به دست خدا می بیند و خودش را قطره ای در دریای بیکران هستی. خدای امروز خدای فردا هم هست.

کسی ملاک اول انتخاب همسرش ایمان است که برای خودش و در زندگی خودش ، ایمان اولین اولویت زندگی اش باشد. پس ایمانتان را حفظ کنید. مومن هر چه خداوند روزی اش کرد قانع است و در کار خداوند چون و چرا نمی آورد. کسی که خواستگارش را بدون دلیل رد نکرده و فرصتی خدادادی را نسوزانده است ، اشتباهی نکرده که بخواهد افسرده یا پژمرده بشود. شما زندگی خودتان را بکنید و در مسیر تقوا و تعالی معنوی حرکتتان را ادامه بدهید. روزی شما هم در زمان مقرر فرستاده می شود. خداوند چیزهایی می داند که ما نمی دانیم. کسی که مومن باشد به بهانه نان و کباب خوردن دست به سفره مردم دراز نمی کند یا سفره خودش را با سفره دیگران مقایسه نمی کند.

اما اگر کسی به اشتباه فرصت را از دست داده و با ملاک قرار دادن امور دنیوی خود را گرفتار حیله ی شیاطین کرده است باید فورا توبه کند و از خطای گذشته به سوی خداوند بازگردد. توبه عوض کردن جهت است. توبکار کسی است که جهت کلی زندگی خودش را از امور دنیوی و مادی به سمت امور آخرتی و معنوی عوض می کند. این به معنی بی کار نشستن و رهبانیت نیست.

دنیا مکان نیست جهت است و اهالی خودش را دارد. آخرت نیز مکان نیست بلکه جهت است و اهالی خودش را دارد. نمونه خوب و کامل اهل آخرت مولانا امیرالمومنین است. اهل آخرت خوب و فراوان تولید می کنند اما از نعمات دنیوی کمتر بهره می برند. اهل آخرت تمام همتشان عبادت خداست و برای کسب رضای خداوند کارهایی مانند کشاورزی و تجارت را انجام می دهند نه به دست آوردن دنیا و پول. دنیا و آخرت جهت هستند ولی کارهای عینی خارجی ، همانند هم اند. هم معاویه به دنبال حکومت بود هم مولانا امیرالمومنین. کار عینی خارجی مثل هم است اما جهت ها هیچ ربطی به هم ندارند. نکاح و زنا نیز در فعل خارجی مثل هم اند تفاوت در رعایت قانون خداوند و در جهتگیری فعل انسان است.

جهتتان را با قرآن تنظیم کنید. مثل شهدا مثل اولیای خداوند. جهت اگر درست باشد از هیچ مشکلی برای مومن گزندی نیست ؛ چون ایمانش حفظ می شود. نمی گویم سختی نمی کشد می گویم ایمان مهم است و ایمان حفظ می شود. پس مساله حل است.

مومن خداوند را حکیم می داند و خداوند را حاکم مملکتی می یابد که تمام ذرات مملکتش حساب شده و در جای خودشان قرار دارند تا بساط امتحان بندگان خوب چیده شود. برای فرار از شک به اعتقادات قلبی و سپس عقلی خودتان تکیه کنید و با انجام عبادت های زیبای ماه شعبان خصوصا مناجات شعبانیه که در تمام سال نیز خوانده می شود رابطه خودتان را با خدای مهربان عالم تقویت کنید. توحید افعالی بهترین تکیه گاه مومن از پرتگاه شک و التهاب است. همه امور مستقلا به دست خداست و فقط فرمان ماشین و فقط تعیین جهت زندگی را بما سپرده اند. حرکت کردن ماشین و انتخاب جاده و همسفرها و زمان مسافرت به دست ما نبوده بلکه فقط تعیین جهت حرکت و فرمان به دست ماست. با بی صبری فرمان را به سمت دره نچرخانید!

برای پسرهای مومن جور دیگری باید نوشت چون آنها از وجود دخترها و خانواده هایی مثل شما بی خبرند و هر چه می گردند کمتر یابنده هستند. دخترها هم اگر مومن باشند متاسفانه کمتر رفتارهای مومنانه دارند و می خواهند هم خر و هم خرما را ، با هم داشته باشند.

من جرات نمی کنم که در مصداق و داستان معرفی خانواده ها وارد بشوم اما تمام تلاشم را میکنم که گره های فکری جوانان را که عمده گرفتاری هایشان در همین جاست ، باز کنم. توکلتان را به خدا بیشتر کنید و برای خداوند وقت تعیین نفرمایید. سختی زندگی مومنانه همین دویست سال اول زندگی در دنیاست ؛ بقیه مشکلات اش که مربوط به زندگی در آخرت است حل می شود ان شاالله.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (89)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------  

یکی از خوانندگان محترم:

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام علیکم

منظور از اختلاف فرهنگی که عرض شد، به معنای اختلاف با اسلام نبود. و اینکه مثلا شما فرض بفرمایید برای زوجین، اختلاف فرهنگی با بحث "فرهنگ یعنی اسلام" حل بشود، اما مگر نه این است که در ازدواج، فرد با یک خانواده دارد وصل می کند؟! ( فرهنگ یک فامیل را که نمی توانند این طور عوض کنند. ضمن اینکه الان جامعه ی ما چقدر اسلامی است؟ و خانواده ها چقدر به ظرایف دینداری عمل میکنند؟ وکسی که وارد چنین خانواده ای می شود اذیت نمی شود؟
بنده نمونه های بسیاری را سراغ دارم که نهایتا این دختر خانوم بوده که از رفتارهای غیر مومنانه و تفاوت فرهنگی خانواده ی همسرش اذیت شده است

 اصلا ائمه ی ما علیهم السلام ( اگر اشتباه نکنم امام علی علیه السلام) می فرمایند وقتی می خواهید با کسی ازدواج کنید، ببینید نسب او چه کسانی هستند ببینید فامیل او چه کسانی هستند. و این یعنی ازدواج، فقط رابطه ی خاصی که شما می فرمایید نیست.

بالاخره چه اقا و چه خانم وقتی ازدواج می کنند وارد یک فامیل می شوند و قطعا آن فامیل بر زندگی آن ها اثر می گذارد و اثر آن ها غیر قابل انکار است( اخلاقیات خاص افراد را که کنار بگذاریم، فرهنگی که آن خانواده و فامیل با آن فرهنگی سال ها بزرگ شده اند و زندگی کرده اند را یک شبه نمی شود عوض کرد، می شود؟). برای همین هم هست که ائمه ی ما این قدر تاکید دارند بر این قضیه.

و در ازدواج قرار نیست فقط شریک زندگی انتخاب شوند، بلکه قرار است کسی که انتخاب می شود شریک بندگی انسان باشد( امام علی ع فردای روز زفاف حضرت زهرا س را اینگونه به پیامبر معررفی می کنند که نعم العبد علی طاعة الله، اگرایشان برای ما الگو هستند پس اهداف ازدواج ایشان هم برای ما الگوست/ هدف از ازدواج، انتخاب زوج به عنوان شریک بندگی است).

بنابراین ازدواج به مفهوم رابطه ی خاص بین زوجین را بنده به این صورت نمی پذیرم. این فقط یک بخش زندگی است. هدف از ازدواج رسیدن به بندگی است و در همه ی ابعاد ازدواج به نحوی خدا دارد خودش را نشان می دهد، حتی در رابطه ی خاص زوجین. ...پس سطح ازدواج را با گفتن صرف رابطه ی خاص زوجین، نباید پایین آورد. ببخشید اگر صریح عرض شد.

البته دید بنده حسن ظن است و انشاالله در ادامه ی مطالبی که نوشته اید ولی بنده هنوز نخوانده ام، به همه ی ابعاد ازدواج پرداخته شده است.

با تشکر
و من الله التوفیق

 --------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

اگر کمی حوصله به خرج بدهید چند نکته خدمتتان تقدیم می کنم:

وقتی بنده عرض میکنم که فرهنگ یعنی اسلام (با اینکه می دانم با این کارم فرهنگ را با مصداق تعریف کرده ام) می خواهم هم الگوی مناسبی داده باشم و هم زنجیرهای بسته شده به دست انسان ها را باز کنم.

انسان در همه لحظات عمرش یا در حال انجام کاری و یا در حال ترک اعمالی است. این انجام دادن ها و انجام ندادن ها ، در مجموع سبک زندگی یا فرهنگ زندگی یا روش معاشرت انسان هاست. جالب است بدانید دین آمده است تا همین سبک زندگی یا فرهنگ و روش معاشرت انسان را تبیین کند. دین چیزی جدای از این روش و سبک زندگی انسان ها نیست.

تفاوت هایی که در فرهنگ ذکر کردید چون مصداق معینی برای آن ذکر نکردید مرز دو گفتار را روشن نکرد. به عنوان مثال احترام به پدر و مادر یا بزرگ ترها یکی از اصولی است که سبک زندگی یا فرهنگ دینی به آن دستور می دهند. در اینگونه از موارد به علت روشن بودن حکم ، اختلافی پیدا نمی شود.

به نظر شما ناراحتی و اذیتی که از آن حرف زدید در کجای زندگی مشترک به وجود می آید؟ اگر اسلام در مورد آن اختلاف حرفی نزده باشد مسلما کوتاهی کرده است. اسلام به گونه ای فرهنگ سازی کرده که اولا اختلافی پیش نیاید و ثانیا اختلافات در مسیری روشن و عقلانی و سپس عاطفی و اخلاقی حل شوند.

قرار نیست ما با فرهنگ اطرافیانمان بجنگیم و آن را عوض کنیم یا به جبر تربیتشان نماییم. وظیفه ما در حدود امر به معروف و نهی از منکر تعریف می شود. هر مومنی وظیفه دارد در حدود خاصی به اوامر الاهی امر کند و نواهی را گوشزد کند.

در ابتدای امر ، من هستم و خدای خودم. من به دنبال انجام تکلیف هستم و می خواهم وظیفه ام را در قبال خداوند انجام دهم. پیامبر مکرم اسلام از خداوند متعال شنید: لا تکلف الا نفسک : تو تکلیفی جز خودت نداری : در اولین قدم خودت را حفظ کن و در قدم بعد : و ما علینا الا البلاغ المبین : وظیفه ما عمل به دین و سپس گوش زد کردن خوبی ها به مردم و نهی از بدی ها است و نه بیشتر. مقدمات زندگی مشترک و برخودهای اجتماعی و تعاملات بین دو فامیل را سخت فرض نکنید.

وقتی من از اسلام و فرهنگ اسلام و سبک زندگی اسلام می گویم ، می خواهم قانونی را برای زندگی تبیین کرده باشم که بتوانید سال ها بر اساس آن با یک فامیل زندگی کنید. درست است که نمی توان همه فامیل را عوض کرد و برهمه تاثیر گذار بود اما باید بدانیم که وظیفه ما از حدود امر به معروف و نهی از منکر بیشتر نیست. حتی نسبت به همسر و فرزندان خودمان.

بیدار کردن فرزند یا همسر برای نماز صبح اگر به ما نسپرده باشند وظیفه شرعی مان نیست. اما آیا مومنان چنین رفتار می کنند؟ امام خمینی رحمت الله علیه فرزندانش را برای نماز صبح بیدار نمی کرد ، اما همیشه گوشزد می کرد که بی نماز در خانه من جایی ندارد. کسی را برای نماز صبح صدا نمی زد اما از فرزندانش مکررا خواسته بود خودشان برای نماز صبح ساعت کوک کنند یا به کسی بسپارند. حدود امر به معروف یعنی این. یعنی جایی که اخم کردن تو اثر دارد حق نداری توی گوش کسی بزنی.

من نمی دانم شما از کدام نوع اذیت شدن دم می زنید اما باید بدانیم که:

در یک فامیل مثل انگشتهای دست همه اطرافیان مثل هم نیستند. حتی اگر همه فامیل از ریز و درشت مومن هم باشند (که چنین خانواده ای کم یاب بلکه نایاب است) باز هم به خاطر اختلاف در مراتب ایمان رفتارهای یکسانی از همه بروز نمی کند. من از شما میخواهم واقعی به جامعه نگاه بکنید. ایمان مومن هر چه بیشتر می شود با سنگین تر شدن مسئولیتش در جامعه ، نگاهش به جامعه و اطرافیان عوض می شود. پیامبر اکرم مردم را بندگان خداوند می داند و در پی تربیت و رشد عباد الله است ؛ نه نگاه از بالا به پایین و عوض کردن فرهنگ آن منحرفان و نادانان.

پیامبر مکرم اسلام از نشستن با مردم کوچه و بازار اذیت نمی شد. از شنیدن سوال های پیش پا افتاده و رفتارهای غلطشان از کوره در نمی رفت. او از گناه ناراحت می شد اما راه مبارزه با گناه نیز امر به معروف و نهی از منکر است و تمام. اذیت یعنی چه؟

اتفاقا چون عموم مردم به ظرایف دین شان عمل نمی کنند ، می گویم که نباید ملاک  ازدواج را عمل تام و تمام به همه دستورات و مراتب بالای ایمان دانست. فهم همه از دین داری یکسان نیست و همه رفتارهای یکسانی نسبت به دین ندارند ؛ اما آیا همین مردم نیاز به ازدواج ندارند؟ همین مومنین متوسط و مردم کوچه و بازار و دانشجویانی که ممکن است مانند شما نباشند؟ نسخه ما یک نسخه عام و فراگیر است و همه را شامل می شود.

اگر همسر شما ، کپی برابر با اصل خودتان باشد باز هم به علت اختلاف در فهم دین و مناسک ، به قول خودتان اذیت خواهید شد. اما باید بدانید تمام ذلت دین و تمام لذت ازدواج در همین است. بالاتر همیشه پایین تر را کمک می کند و رشد معنوی خود را در رشد او می داند. پیامبر اکرم کمال خود را در کمال دیگران می داند و ابدا از حال و روز و رفتار فامیل خودش و حتی همسران خودش اذیت نمی شود. او با کس دیگری معامله می کند و همین است تعالی در دین داری ؛ و نه به فرار کردن از سختی ها و ناراحتی ها و اذیت ها.

حتی اگر نگاه سلوکی به ازدواج داشته باشید و در پی کمال در ایمان باشید ، هر چه قضایای زندگی ، پیچیده تر و سخت تر باشد ، رشد و کمال بیشتری را در پی خواهد داشت. چرا با یک زبان از اذیت شدن فرار می کنیم اما با زبان دیگر از تعالی معنوی دم می زنیم؟ به نظر شما تعالی معنوی با راحت طلبی و سختی نکشیدن جمع می شود؟

ممکن است بفرمایید که: بنده با اصل سختی کشیدن مشکلی ندارم اما چرا باید در خانه و در کنار همسر و فامیل سختی بکشم؟ چرا همسرم مثل من نباشد؟ یا چرا فامیلی را انتخاب نکنم که همه شان رفتارهای مومنانه داشته باشند؟

جواب این است که : با عینک بدبینی که حاصلش خوب دانستن خود و بد دانستن دیگران است و با فرار از اذیت شدن ، بدانید که دنیا جای این راحتی ها نیست. تا سختی دنیا و این اذیت ها را تحمل نکنید به راحتی آخرت نمی رسید. زندگی بدون اذیت به راحتی اخروی نمی رسد.

علاوه بر اینکه باید اذیت شدن را هم با ملاک های دینی تنظیم کنیم تا برای بی هوده های دنیا اساسا اذیت نشده و سختی هایمان سختی های سلوکی و معنوی باشد. برخی از ما تا صبح عاشورا در هیئت سینه می زنیم اما مناجات شعبانیه خواندن را دوست نداریم. لذت خواب را ، به سختی بیدار شدن و جدا شدن از بستر ترجیح می دهیم. درست است که زخم زبان اذیت دارد اما تا زخم زبان نبینیم و صبر نکنیم و و در برابر بدی ها تلافی نکنیم و به جای تلافی از بدی های فامیل بد بگذریم و شب ها با خدا راز و نیاز نکنیم رشد نمی کنیم. خیالتان راحت!

درست است که در ازدواج ما با یک خانواده وصلت می کنیم اما زندگی ما و تعامل ما با آن خانواده بر اساس قوانین اسلام و فرهنگ آن شکل می گیرد. چون اگر هیچ کس مومن نباشد حداقل من مومن هستم. سبک زندگی من است که روش تعامل من با همه دنیا را مشخص می کند. مومن در مجلس گناه شرکت نمی کند حتی اگر همه فامیل رنجیده شوند. و البته مجلس یک مومن مجلسی بدون گناه است حتی اگر همه فامیل رنجیده شوند. زمین بازی را مومن رسم می کند و بقیه باید خودشان را با سبک زندگی اخلاقی و زیبای مومن تنظیم کنند. رسم این زمین با هواهای نفسانی نیست بلکه بر اساس رساله عملیه و فتوای مجتهد اعلم جامع الشرایط است. فرهنگ و سبک زندگی و اداب معاشرت یک مومن چون واضح و روشن و بر اساس تعالیم الاهی است ، و چون مومن همیشه در پی کسب رضای الاهی است و چون راحتی خود را طلب نمی کند بهترین نوع تعامل با انسان هاست ؛ نه کسی را اذیت می کند و نه از کسی می رنجد. حتی نامهربانی های دیگران را وسیله ای برای رشد خودش می داند و در دلش خدا را تشکر می کند.

در مورد انتخاب همسر و خانواده خوب و مومن نیز بدانید که ، اگر به جای انتخاب یک همسر مناسب ، به دنبال یک فامیل مناسب باشید خودتان را بی هوده گرفتار رنج کرده اید و بعد از سال ها انتظار قطعا مجرد خواهید ماند. بانو فاطمه زهرا بهترین دختر مومن مدینه است اما آیا همه اطرافیان او و فامیل پدرش مثل او بودند؟ اگر با نگاه شما پیش برویم و کل فامیل را در کنار همسر گزینش کنیم ، نامادری های متعدد و بعضا بداخلاق و توطئه گر بانوی دو سرا ، بهترین دلیل رد این مورد برای امیرالمومنین بود. امثال ابولهب و برخی از زنان پیامبر اکرم در هر فامیلی پیدا می شوند. فامیل پیامبر همان کسانی بودند که او را تبعید کردند و جنگ های متعدد بر علیه او به راه انداختند. آیا به خاطر عموی بی ایمان یا خواهر نخاله یا برادران هرزه ، خود را از انتخاب آن زوج مناسب محروم کنیم؟ ملاک اگر ایمان باشد مرزها روشن و واضح می شود و انتخاب راحت تر صورت می پذیرد.

اینکه می گویم باید واقعی حرف بزنیم به همین خاطر است. چون حتی خانواده پیامبر اعظم نیز با ملاک قرار دادن کل فامیل ، گزینه مناسبی برای ازدواج نیست. بارها گفته ام و باز تاکید می کنم که جز ایمان داشتن خود شخص ، چه دختر و چه پسر ، ملاک های دیگر مانند زنجیر ، دست و پای شما را خواهد بست. خودتان را از این قیود بی هوده نظیر سن و قد و تحصیلات و زیبایی و خانواده و ... رها کنید.

فراموش نکینم که اگر ایمان را ملاک انتخاب قرار بدهیم ، فامیل و اطرافیان مومن یک دختر یا پسر ، بهترین دلیل بر عیار آن خانواده و درجه و نوع ایمانشان است. به طور مثال خانواده های محترم شهدا و ایثارگران نمونه های بارز ایمان و جهاد و رشادت هستند که با دیدن خانواده می توان عیار دختر یا پسر این خانواده ها را سنجید. اما در همین خانواده ها نیز جا برای اذیت شدن هست. چون اینجا بهشت نیست و همه اطرافیان ما سلمان و ابوذر نیستند.

مومن از زن و مرد با هر کسی که زندگی زناشویی بکند سلوک آسمانی خودش را می کند و رشد معنوی فراوانی را دارد. اما بدانید که امور معنوی هیچ ربطی به زندگی مشترک و زناشویی زن و مرد ندارد و حقیقت ایمان و تعالی معنوی بیشتر از اینکه یک مقوله اجتماعی باشد یک امر فردی است ؛ خداوند اعمال همه را فردی بررسی می کند و به خانواده ها کارنامه جدا نمی دهد. البته می دانیم که ما در جامعه و در قبال اطرافیان وظایفی داریم اما اعمال فردی و اجتماعی فرد فرد ماست که کارنامه ما را می سازد مثل رای دادن فرد فرد احاد و انتخاب رئیس جمهور.

زندگی زناشویی همیشه باب میل مومن نیست. همان طور که در نوح و لوط و همسران کافرشان از یک طرف ؛ و درآسیه و فرعون از یک طرف و ابولهب و همسرش از یک طرف ؛ و در آخر در خانواده عترت و آسمانی مولانا امیرالمومنین و بانو فاطمه زهرا مشاهده می کنیم. مثال های متعدد قران کریم به ما می آموزد که همسر شما اگر فرعون هم باشد تکلیف شما همان است که بود: و لا تکلف الا نفسک.

در صف نماز جماعت همه نماز می خوانند اما بهره هیچ دو نفری برابر نیست. حتی در بهشت اگر امثال من و شما همخانه ی پیامبر مکرم اسلام در خانه و منزل بهشتی ایشان بشویم و از سفره ایشان و از ظرف مخصوص ایشان نوش جان کنیم و حتی اگر لقمه غذای ایشان دو قسمت شود و نیمی در دهان ما و نیمی در دهان رسول الله صلی الله علیه و آله گذاشته شود ، باز ما دو نفر ، لذت برابری از این دو لقمه ی غذا نخواهیم داشت ؛ چون درک و تلقی افراد از نعمات ، متناسب با معرفت آنان به خداوند و ایمانشان به الله است و در نتیجه بهره ای خاص خود خواهند برد. همه زندگی مومن از لذت و خوشی و از الم و ناخوشی ، نعمت و خواسته خداست و وسیله ای برای تعالی و سلوک و تربیت مومن.

حکم مثال نماز جماعت و سفره غذا ، در روابط خاص زناشویی زوجین نیز جاری است. دقت کنید به نکته لطیفی خواهید رسید!

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (86)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------

بسمه تعالی
سلام حاجی خیلی خوب گفتی، الحق و الانصاف حق مطلب ادا شد.

یه سوال، انتظار پسران از دختران و علی الخصوص دختران از خواستگارانشان چه درجه ای از ایمان باشد؟ تا کی دختران منتظر باشند تا مومنی با درجه بالا برسد؟ و در مقابل پسران چقدر بگردند تا دختری با درجه بالای ایمان گیرشان بیاید؟ حدود و ثغور این مطلب کجاست؟ آیا کفویت ایمانی باید با حساسیت دنبال شود؟

اگر کسی عامل به وظایف شرعیه بود اما فسق های رایج مثل تراشیدن صورت یا عدم رعایت کامل حجاب و استماع موسیقی حرام را به دلایل مختلف مرتکب میشود ، اما اینها را خلاف می داند یا اگر بداند حرام است ،  خلاف خواهد دانست و معتقد به تقلید و رساله عملیه است و امید است که در آینده به دلایل این روحیات موفق به ترک این معصیات شود ، آیا باز هم باید منتظر خواستگار بهتر بود؟ یا باید چنین دختری را رها کرد و به دنبال دختر دیگری گشت ؟ یا نه باید بله را گفت و عمری پایبند چنین شخصی شد؟
------------------------------------------------------------------------------------------

سم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم

تناقضاتی بین فرمایش های شما و حاج آقا پناهیان بود. شما می فرمایید که نمره ی هیچ کس بیست نیست یا کم هستند افرادی که نمره شان بیست است و هیچ کس کامل نیست بنابراین نباید سخت گیری کرد و کافی است فرد ایمان داشته باشد.

اما اختلافات فرهنگی و فرهنگ شهرها، سطح دینداری افراد و ... را تقریبا رویش مانور نداده اید یا اگر هم نوشته اید، هنوز بنده فرصت نکرده ام مطالعه کنم. ولی مثلا یک نفر که ساکن کلان شهر است با کسی که در شهر کوچک زندگی کرده است، ممکن است به مشکل بربخورند و ...

------------------------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند برشما

به نظرم بهتر است دنبال کسی مثل خودتان بگردید نه دنبال کسی با ایمان بالا. مفاهیم بالا و پایین مفاهیم نسبی هستند و با مقابلشان فهمیده می شوند. زندگی زیبا ، زندگی دو نفر مثل هم است. 

از نظر من اصل ایمان داشتن مهم است اما خوب نیست به خاطر درجه ایمان زیر میز بزنیم و سخت گیری کنیم. ما دستگاه ایمان سنج نداریم و فقط میتوانیم به ظواهر اکتفا کنیم. ظاهر هم همین اعمال صالح و انجام مناسک دینی است چون اعمال صالح میوه درخت ایمان هستند.

وقتی بنده تاکید بر ایمان می کنم و ملاک های مادی را بی اعتبار معرفی میکنم دوست ندارم خوانندگان محترم همان سخت گیری های مرسوم را در ایمان اعمال کنند و ذره بین ایمان سنج خودشان را در این بخش فعال کنند. تاکید بر ایمان یعنی اینکه زندگی زناشویی خیلی راحت تر از این حرف ها باید شکل بگیرد و ما بدون دلیل سخت گیر شده ایم.

دیروز در مستند تبلیغاتی یکی از کاندیداهای انتخابات ریاست جمهوری یک خانم مسن تمام ناراحتی اش از گرانی و بی کاری و دیگر مشکلات جامعه را با این جمله به نامزد مورد علاقه اش گفت که: پسرم را چگونه بدون حلقه داماد کنم؟ جواب من این است که راه حلش خیلی ساده است: بدون حلقه دامادش کنید ؛ یا با یک انگشتر ساده ؛ حتی بدون انگشتر ؛ به همین سادگی. من خودم به جای حلقه فقط یک انگشتر نقره خریدم. ما پیله ای به دور خودمان پیچیده ایم که قدرت پاره کردنش را نداریم.

ازدواج خودش سخت نشده است. ما سختش کرده ایم. با همین نگاه های ذره بینی ؛ یک روز به مادیات و یک روز به ایمان.

درست است که ایمان مراتب دارد و هیچ دو نفری نه در اثر انگشت و نه در مراحل ایمان مثل هم نیستند اما من نوعی باید به دنبال همسر بگردم و همسر یعنی کسی که برای من نقش خاص زناشویی را بازی کند. اما چون قرار است این ازدواج منجر به تولد و توالد شود لذا پای ایمان وسط می آید. در ازدواج زمان دار که ابدا این حرف ها نیست. در ازدواج زمان دار به خاطر کوتاهی و انقطاع آن دو طرف به دنبال نقش خاص زناشویی هستند و تمام. لذا ازدواج زمان دار با اهل کتاب را اجازه داده اند.

ما در آخرالزمان هستیم. همین که کسی ایمان داشته باشد ازرشمند ترین دارایی این زمان را دارد. و البته ایمان با عمل صالح گره خورده است.

مومن هم مرتکب به گناه می شود اما روال اصلی زندگی اش گناه و بی ایمانی نیست. باور کنید شیطان برای عموم کافران و جمهور مردم حتی وقت صرف نمی کند. آنها نزده برایش عربی میرقصند. تمام وقت شیطان صرف مومنان می شود. یک نگاه به جامعه شیعی بیاندازید متوجه منظورم می شوید. شیطان برای تک تک بچه های ما برنامه دارد و هر روز برای با خدا نبودنشان پول خرج می کند.

مبادا با این کلمات من عجول شوید و چشمانتان را بر روی معایب هر خواستگاری ببندید اما بدانید مومن اگر مومن باشد روزی گناه را ترک می کند. روزی ولایت اهل البیت او را زلال می کند. شرط اصلی ایمان است و نه اعمال صالح اما بدون ایمان ، می تواند کسی را سعادت مند کند ؛ و نه گناهان روزمره یک مومنی او را حتما عاقب به شر می کند.

فقط یک خطر هست و آن اینکه ارتکاب معاصی روح ایمانی کسی را آلوده کنند و خبائث و آلودگی ها ، کفر را در او مستقر کنند. ثم کان عاقبت الذین اسائوا السوئا ان کذبوا بایات الله: نهایت گناه کاری این است که آیات روشن الاهی را تکذیب می کنند و کافر می شوند.

داستان نمره دادن هم همین طور است. نمره در آخرت ، با ملاک قرار دادن مولانا امیرالمومنین علی بن ابیطالب داده می شود. امیرالمومنین بیشترین نمره بشریت در کلاس درس پیامبر اعظم است و بقیه را با او می سنجند. وقتی افراد را با مولانا امیرالمومنین بسنجید و وقتی آخرت باطن همین دنیا باشد یعنی جز معصومین چهارده گانه ، نمره بیستی نداریم. بعد از فاطمه زهرا سلام الله علیها هیچ کدام از معصومین نیز با نمره بیست ازدواج نکرده اند. پس سخت گیری نکنیم و ملاک اصلی را ایمان بدانیم و ایمان داشتن کسی را هم از روی انجام به اعمال صالح و رساله عملیه تشخیص بدهیم.

از نظر بنده فرهنگ فقط اسلام است. ما به اسلام فرهنگ می گوییم و هر سنتی در مقابل اسلام و در تعارض با آن باید حذف شود. سنت های غیر رقیب نیز اگر در عرض اسلام مطرح می شوند باید با مبانی اساسی اسلام سنجیده شوند تا تکلیفشان مشخص شود. نمونه بارز آن در سرزمین مقدس ایران سنت نوروز است که به خاطر مخالفت نداشتن با اسلام و البته در بر داشتن سنت های نیکوی اخلاقی مثل صله رحم مورد تایید اسلام قرار گرفته است.

روز قدس یک سنت و یک فرهنگ است ؛ اما سنتی است که از دل اسلام و لب و حقیقت آن استخراج شده است. ما مبدا فرهنگ و مخزن سبک زندگی را فقط اسلام می دانیم و هیچ فرهنگ و سبک زندگی دیگری را مقابل و در کنار اسلام نمی پذیریم. تمام فرهنگ هایی که مورد سوال شماست باید با اسلام سنجیده شوند. یا نمونه اش در اسلام هست و پذیرفته می شود و یا خطاست و باید کنار گذاشته شوند.

به نظر شما بعد از ظهور موعود این سنت های محلی و رقص ها و سبک زندگی های شرقی و غربی چه نسبتی با حکومت مهوی و اسلام ناب خواهند داشت؟

------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (85)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------

سلام علیکم

خیلی درست و به جا فرمودید اما به نظر من خیلی سخته ادم بخواد با کسی زندگی کنه که شبیه خودش نباشه (چه از نظر ایمانی.اعتقادی و .....)گاهی اوقات این تفاوت ها در بعضی موارد است که می شود تحمل کرد اما گاهی در مورد مسائل اصلی و .... نمیشود تحمل نمود یه مثال برایتان می اورم فردی را میشناسم نماز و روزه و سایر واجبات را انجام میدهد ولی به رساله عملیه اعتقادی نداره و اهل ریش تراشیدن با تیغ و اهل نوارهای اون طرف اب حالا به نظر شما این مورد چگونه توجیه میشه ؟مگر شما نفرمودید با انسان مومن میشود تا انطرف دنیا رفت ولی به نظر من چگونه میتوان به ایمان این فرد اعتماد کرد ؟و چگونه میتوان با او همراه شد در حالی که بنده مقید به رساله و تمامی اعمال وارد شده در ان هستم یا همینطور موسیقی و ... چیزها ایا میتوان او را نهی از منکر کرد چگونه ؟به نظر شما خیلی سخت نیست؟ با تشکر از شما

------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

جواب سوال شما کمی مفصل است. اما اگر حوصله داشته باشید لذت آن را خواهید چشید. کل جواب سوال شما ترجمه متن آخرین حدیث از کتاب علل الشرایع است که به دست مرحوم ذهنی ترجمه شده است و در باب نوادر ذکر شده و از حیث محتوا واقعا نادر و کم یاب است. ان شاالله که تحمل شنیدن و خواندن این دریای علم را داشته باشید:

 حديث (81) :

پدرم رحمة اللَّه عليه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد سيّارى از محمّد بن عبد اللَّه بن مهران كوفى از حنّان بن سدير از پدرش، از ابو اسحاق ليثى نقل كرده كه وى گفت: محضر مبارك حضرت ابو جعفر محمّد بن على الباقر عليهما السّلام عرض كردم:

اى فرزند رسول خدا بفرماييد آيا مؤمنى كه مستبصر است وقتى صاحب معرفت شد و كمال يافت مرتكب زنا مى ‏شود.؟

حضرت فرمودند: خير.
عرض كردم: آيا لواط مى ‏كند؟
فرمودند: خير.
عرض كردم: دزدى مى ‏نمايد؟
فرمودند: خير.
عرض كردم: شرب خمر مى ‏كند؟
فرمودند: خير.
عرض كردم: آيا كبيره‏اى از اين كبائر يا فاحشه‏اى از فواحش را انجام مى ‏دهد؟
فرمودند: خير.
عرض كردم: گناهى مى ‏كند؟
فرمودند: آرى، او مؤمن گناهكارى است كه ملمّ مى ‏باشد.
عرض كردم: معناى ملمّ چيست؟
فرمودند: الملمّ بالذنب يعنى كسى كه گناهى مى ‏كند ولى ملازم با آن نبوده و اصرار بر آن نمى ‏ورزد.

راوى مى ‏گويد: عرض كردم: سبحان اللَّه! خيلى جاى تعجب است كه مؤمن زنا و لواط و سرقت نمى‏ كند و شراب نياشاميده و كبيره‏اى از كبائر را مرتكب نشده و فاحشه‏اى از فواحش را انجام نمى ‏دهد!!

حضرت فرمودند: از كار خدا نبايد تعجب نمود، حق تعالى آنچه را كه بخواهد انجام مى ‏دهد و از فعلش سؤال نمى ‏شود ولى بندگان مورد سؤال و بازخواست قرار مى ‏گيرند، پس از چه تعجّب كردى اى ابراهيم؟ سؤال كن و خوددارى نكن و شرم و حيا ننما،  اين علم را متكبّر و كسى كه از سؤال حياء مى ‏كند فرا نمى ‏گيرد.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا، از شيعيان شما كسانى را سراغ دارم كه شرب خمر نموده، راه را بر مردم مى ‏بندند و راهها را مخوف و خطرناك مى ‏كنند، مرتكب زنا و لواط شده، ربا مى خورند مبادرت به فواحش مى ‏كنند، در خواندن نماز و گرفتن روزه و دادن زكات سستى از خود نشان مى ‏دهند، قطع رحم مى ‏نمايند و كبائر و معاصى كبيره را اتيان مى ‏كنند، پس توجيه آن چيست و چرا مؤمنى كه شيعه شما است فاعل اين قبايح مى ‏باشد؟

حضرت فرمودند: اى ابراهيم، آيا در سينه‏ات غير از اين سؤال، سؤال ديگرى خلجان نمى ‏كند؟
عرض كردم: چرا اى فرزند رسول خدا، سؤال بزرگتر از اين! حضرت فرمودند: آن سؤال چيست؟
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا آن سؤال اين است كه: از دشمنان و كسانى كه نصب عداوت و بغض شما را مى ‏كنند كسانى را يافته ‏ام كه نماز زياد خوانده و بسيار روزه گرفته، زكات اموالش را داده، حج و عمره نموده، بر جهاد راغب و حريص بوده، افعال نيك و كردار پسنديده داشته صله رحم نموده، حقوق برادران دينى را اداء كرده، در مالش با ديگران رعايت مواسات را كرده، از شرب خمر دورى نموده، مرتكب زنا و لواط و ساير فواحش نمى‏ گردد، منشأ آن چيست و چطور مى ‏توان اين را توجيه كرد؟
پس برايم اين راز را گفته و برهان و بيّنه‏اش را بيان نماييد، به خدا سوگند فكرم را به خود مشغول كرده و خواب شب از من ربوده است.

راوى مى ‏گويد: حضرت باقر عليه السّلام تبسّم نموده و سپس فرمودند:

اى ابراهيم، بيانى كه مشكلت را حل كند و سؤالت را جواب داده باشم برايت ايراد خواهم نمود و علمى نهان از خزائن علم خدا را اظهار خواهم كرد، بگو چگونه اعتقاد اين دو گروه (شيعيان عاصى و دشمنان مؤدّب به آداب) را يافته ‏اى؟

عرض كردم: محبّين و شيعيان شما كه فاعل افعال ياد شده مى ‏باشند كسانى هستند كه اگر بين مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر كنند و به آنها دهند كه دست از دوستى و ولايت شما برداشته و به سراغ غير شما روند هرگز اين كار را نمى ‏كنند و اگر در راه دوستى شما با شمشير بينى ‏هاى ايشان را ببرند و نيز در اين راه كشته شوند از اين راه برنگشته و دست از آن بر نمى ‏دارند. و ناصبى را با آنچه از اوصاف كه بر ايشان نقل كردم اين طور ديده‏ ام كه اگر بين مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر كنند و به آنها دهند تا از محبّت طواغيت دست كشيده و ولايت و دوستى شما را پيدا كنند امكان ندارد و در راه محبّت طواغيت و ستمگران اگر با شمشير بينى آنها را ببرند و يا كشته شوند حاضر نيستند از آن دست بردارند و اگر منقبتى از مناقب و فضيلتى از فضايل شما را بشنوند بد حال شده و از آن مشمئز گرديده و رنگشان تغيير كرده و آثار كراهت در صورتشان ديده مى‏شود و اين به خاطر داشتن بغض شما و محبت ظالمان مى ‏باشد.

راوى مى ‏گويد: امام باقر عليه السّلام تبسّم كرده و فرمودند: اى ابراهيم اينجا است كه ناصبى‏ هاى عامل به اعمال ياد شده هلاك مى ‏شوند و پيوسته در آتش فروزان دوزخ معذّبند و از چشمه‏ هاى آب گرم جهنم آب مى ‏نوشند و به خاطر همين است كه خداى عزّ و جلّ مى ‏فرمايد:
ما توجه به اعمال فاسد بى ‏خلوص و بى ‏حقيقت آنها نموده و تمام را باطل و نابود مى‏ گردانيم اى ابراهيم، آيا مى ‏دانى سبب و سرّ آنچه گفتى چيست؟
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا برايم بيان كنيد و برهانش را شرح دهيد.
حضرت فرمودند: اى ابراهيم خداوند تبارك و تعالى عالم و قديم بوده و اشياء را از هيچ آفريده و كسانى كه معتقدند خداوند اشياء را از چيزى آفريده به او كفر ورزيده ‏اند زيرا آن چيزى كه اشياء را از آن آفريده بايد قديم و با حق تعالى از ازل بوده باشد در حالى كه اين طور نيست.
بلكه حق تعالى اشياء را از هيچ آفريده، يكى از مخلوقات حق زمين است كه آن را طيّب و پاك آفريد و سپس آن را شكافت و از درونش آب زلال و صاف و شيرين را بيرون آورد و بر آن ولايت ما اهل بيت را عرضه كرد، آب آن را پذيرفت سپس حق تعالى آن را هفت روز بر روى زمين جارى ساخت تا تمام آن را فرا گرفت، بعد آب را برد و پس از آن مقدارى از گل روى زمين را برداشت و آن را گل ائمه عليهم السلام قرار داد و بعد گل ولاى ته‏نشين شده آن گل را برداشت و از آن شيعيان ما را آفريد و اگر گل شما را اى ابراهيم به حال خود مى ‏گذاشت همان طورى كه گل ما را به حال خود گذاشت البته شما و ما يك چيز مى ‏شديم.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا: با گل ما مگر خداوند چه كرد؟
حضرت فرمودند: خداوند متعال بعد از آن زمين شور و ناپاك و متعفّنى را آفريد، آن را شكافت و آبى بد مزه و شور از آن بيرون آورد سپس ولايت ما را بر آن عرضه‏ داشت، و آن نپذيرفت، آن آب را بر زمين براى هفت روز جارى ساخت تا تمام آن را فرا گرفت، سپس آب را برد و پس از آن مقدارى از گل روى آن زمين را برداشت و از آن طاغيان و پيشوايانشان را آفريد، بعد با ته‏نشين گل شما آن را ممزوج كرد و اگر گل آنها را به حال خود مى ‏گذاشت و با گل شما ممزوج نمى ‏كرد شهادتين اصلا به زبان جارى نمى ‏كردند، نماز نمى ‏خواندند، روزه نمى ‏گرفتند، زكات نمى ‏دادند، حجّ بجا نمى ‏آوردند، و امانت را به صاحبش رد نمى ‏نمودند و در صورت اصلا شباهتى به شما نداشتند و هيچ چيز گرانتر و سخت‏تر بر مؤمن از اين نيست كه دشمنش را بصورت خود ببيند.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا با اين دو گل چه شد؟
فرمود: اين دو را با آب اوّل (آب شيرين و گوارا) و دوّم (آب شور بدمزه و متعفّن) با هم ممزوج كردند بعد آن گل را ماليد مثل ماليدن پوست پس از آن يك مشت از آن را برداشت و فرمود اين به طرف بهشت باشد و باكى نيست، بعد مشتى ديگر برداشت و فرمود: اين به طرف آتش و دوزخ باشد و باكى ندارم، پس از آن آن دو را مخلوط نمود پس از سنخ مؤمن واقع شد و طينت آن را بر سنخ كافر بود و نيز از سنخ كافر واقع شد و طينت آن بر سنخ مؤمن بود، پس آنچه از شيعيان ما مى ‏بينى از قبيل: زنا، لواط، ترك نماز، ترك روزه، ترك حجّ، ترك جهاد، خيانت يا كبيره‏اى از كبائر بدان كه ناشى است از طينت و عنصر ناصب كه با طينت مؤمن ممزوج گرديده و طينت ناصبى مقتضى اكتساب مآثم و فواحش و كبائر مى ‏باشد.
و آنچه از ناصبى مشاهده مى ‏كنى از قبيل:
مواظبت بر نماز، روزه، زكات، حجّ، جهاد و ابواب خير ناشى از طينت مؤمن است كه با طينت ناصبى ممزوج شده و طينت مؤمن مقتضى اكتساب حسنات و بكار گرفتن اسباب خير و اجتناب از مآثم مى ‏باشد.
بارى وقتى اين اعمال بر حق تبارك و تعالى عرضه شد فرمود:
من عادل بوده، جور و ستم نمى ‏كنم، منصف هستم ظلم را روا نمى ‏دارم، حاكم بوده در حكم خود جور نكرده و از صواب ميل به خطاء ننموده و از حق و واقع دور نمى‏ شوم، اعمال زشت را كه مؤمن را مرتكب شده ملحق به سنخ ناصب و طينتش كنيد و اعمال حسنه و پسنديده را كه ناصبى كسب نموده به سنخ مؤمن و طينت وى ملح سازيد. تمام اين افعال را به اصل خود برگردانيد، من خداوندى هستم كه معبودى غير از او نيست، آگاه به آشكار و نهان هستم، من بر دلهاى بندگانم مطّلع هستم، جور و ظلم نكرده، احدى را ملزم به فعلى نكرده، مگر به آنچه قبل از آفرينشش از او سراغ دارم.
سپس حضرت امام باقر عليه السّلام فرمودند:
اى ابراهيم اين آيه را بخوان.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا كدام آيه را؟
فرمود: قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ يعنى: يوسف گفت: پناه به خدا كه ما در شرع خويش جز آنكه متاع خود را نزد او يافته‏ ايم ديگرى را بگيريم كه اگر چنين كنيم بسيار مردم ستمكارى هستيم.
اين فرموده حق تعالى در ظاهر همان معنايى را دارد كه از آن مى ‏فهميد و به خدا سوگند در باطن عينا همان است، اى ابراهيم قرآن ظاهر و باطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ دارد سپس فرمود:
اى ابراهيم، به من بگو خورشيد وقتى طالع مى ‏شود و شعاع نورش در شهرها و بلاد ظاهر مى ‏گردد آيا اين شعاع از قرص آفتاب جدا است يا متّصل به آن مى ‏باشد؟
عرض كردم: در حال طلوع و بروزش جدا از آن مى ‏باشد.
حضرت فرمود: آيا وقتى غروب مى ‏كند و از انظار مخفى مى ‏گردد مگر نه اين است كه شعاع متّصل به قرص نمى ‏باشد تا به آن عود و بازگشت كند؟
عرض كردم: آرى.
فرمود: هر چيزى به نسخ و اصل خودش باز مى ‏گردد، لذا وقتى قيامت بپا شود خداوند عزّ و جلّ نسخ ناصب و طينت او را با وزر و بال هايش از من مى ‏كند و تمام را به ناصب ملحق مى ‏سازد.
و نسخ مؤمن و طينت او را با ابواب خير و اجتهادش از ناصب مى ‏كند و تمام را به مؤمن ملحق مى سازد حال تو در اينجا ظلم و ستم مى ‏بينى؟
عرض كردم: خير اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند: به خدا سوگند اين حكمى است كه فاصل بين حقّ و باطل و قاطع و حتمى بوده و حكمى است عادلانه و آشكار، او از آنچه انجام مى دهد سؤال نشده ولى بندگان سؤال مى ‏شوند.
اى ابراهيم اين حكم به حقّ و صواب از ناحيه پروردگارت بوده و تو از شكّ‏كنندگان در آن مباش اين حكم از سلطانى عظيم و بزرگ مى ‏باشد.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا، حكم ملك عظيم و سلطان بزرگ چيست؟
فرمود: حكم اللَّه و حكم انبيائش و قصّه خضر و موسى زمانى كه موسى خواست با آن حضرت همراه باشد لذا خضر به آن حضرت گفت:
إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً  وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (گفت تو هرگز نمى ‏توانى كه با من صبر پيشه كنى و چگونه صبر توانى كرد بر چيزى كه اصلا از آن آگهى نيافته ‏اى).
اى ابراهيم بفهم و تعقّل كن، موسى بر خضر انكار كرد و افعال او را شنيع و منكر دانست تا اين كه خضر به او گفت: اى موسى از پيش خود اين افعال را انجام نداده بلكه به دستور حق تعالى بوده است.
اى ابراهيم، چه كسى است اين، قرآن مى ‏گويد و كتاب خدا از حق عزّ و جلّ اخبار مى ‏كند، كسى كه يك حرف از قرآن را ردّ كند كافر و مشرك است و بر خداى عزّ و جلّ ردّ كرده است.
ليثى مى ‏گويد: من آيات را در حالى كه چهل سال مى‏ خواندم معناى آنها را نفهميده بودم مگر آن روز، عرض كردم: اى فرزند رسول خدا چقدر عجيب و شگفت انگيز است!! آيا اعمال حسنه و كردار نيك دشمنان را مى ‏گيرند و به شيعيان شما مى ‏دهند و در مقابل اعمال زشت دوستان شما را اخذ كرده و بر مبغضين شما رد مى ‏كنند؟
حضرت فرمودند: آرى، خدايى كه معبودى غير از او نيست، شكافنده حبّه و آفريننده انسان و ايجادكننده زمين و آسمان است هرگز خبر نمى ‏دهد مگر آنكه خبرش راست و حقّ بوده و من نيز به تو خبر نمى دهم مگر آنكه راست باشد، خدا ظلم و به بندگانش نمى ‏كند، او ظلّام نسبت به عباد نيست و آنچه به تو خبر دادم در قرآن تمامش مى ‏باشد.
عرض كردم: اين اخبار عينا در قرآن مى ‏باشد؟
فرمود: بلى. در بيش از سى مورد از قرآن مى ‏باشد، آيا دوست دارى بر تو آياتش را قرائت كنم؟
عرض كردم: بلى اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمود: خداوند متعال مى‏فرمايد:
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ ...
(و كافران به اهل ايمان گفتند: شما طريقه ما را پيروى كنيد «اگر به خطا رفتيد» بار خطاهاى شما را ما به دوش مى ‏گيريم در صورتى كه آنها دروغ مى‏گويند و هرگز بار گناهانشان را به دوش نگيرند.)

آيا زيادتر براى بگويم؟

عرض كردم: آرى. اى فرزند رسول خدا.

حضرت فرمودند: لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ الخ (تا آنكه آنان در نتيجه انكار روز قيامت بار سنگينى گناه خود را با بار گناه كسانى كه از جهل گمراهشان كردند به دوش نهند، عاقلان آگاه باشيد كه آن بار وزر و گناه بسيار بد عاقبت است).

آيا دوست دارى زيادتر برايت بگويم؟

عرض كردم: آرى. اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند: فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.
(پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب گرداند كه خداوند در حق بندگان بسيار مهربان است).
مقصود اين است كه خداوند اعمال زشت شيعيان ما را به حسنات و افعال پسنديده تبديل فرموده و اعمال حسنه دشمنانمان را به سيّئات و كردارهاى زشت مبدّل مى ‏نمايد و قسم به جلال حق اين را از عدل و انصاف بارى تعالى بوده و براى قضاء و حكم الهى ردّى نبوده و او سميع و عليم است.
سپس امام عليه السّلام فرمودند:

آيا از قرآن برايت راجع به امر مزاج و دو طينت مؤمن و مخالف شاهد نياورم؟

عرض كردم: چرا اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند:
اى ابراهيم بخوان: الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ الخ.
(آنان كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى‏كنند مگر آنكه لممى «يعنى گناه صغيره» از آنها سر زند كه مغفرت پروردگار بسيار وسيع است و خدا به حال شما بندگان آگاه‏تر است زيرا او شما را از خاك زمين آفريده.) يعنى از زمين طيب و پاك و از زمين متعفّن و ناپاك.
فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏ (و خودستايى نكنيد او كه آفريننده است به حال هر كه متّقى است داناتر مى ‏باشد).
خدا مى ‏فرمايد: هيچ يك از شما به كثرت نماز و روزه‏اش افتخار نكند و زياد زكات دادن و حجّ بجا آوردنش را منظور ندارد زيرا خداى متعال به پرهيزكاران از شما داناتر است و اين گونه خودستايى ‏ها از لمم محسوب مى‏ شود كه مربوط به مزاج است.

آيا زيادتر برايت بگويم؟

عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند:
يعنى چنانچه شما را در اوّل بيافريد ديگر بار بسويش باز آييد.
ائمه و پيشوايان جور مقصود هستند نه پيشوايان حقّ و عادل وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (و گمان مى ‏كردند كه به راست هدايت يافته‏ اند)

اي ابا اسحاق اين مطلب و معانى را درياب به خدا سوگند اينها از احاديث گرانبها و شريفه و باطن اسرار ما و از گنجهاى نهانى خزائن ما مى ‏باشد، برگرد و احدى را بر اسرار ما مطّلع مكن مگر مؤمنى كه مستبصر باشد تو اگر به اسرار ما اذعان و اعتقاد پيدا كردى آن را در خود و مال و اهل و فرزندت بيازما.

------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (84)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------

بسمه تعالی

سلام علیکم حاج اقا

برداشتی که من از صحبت های شما داشتم اینه که اگر فرد مومنی به خواستگاریمان امد و کاملا ایمانش بر اساس اسلام و رساله عملیه محک زده شد حتی اگر از ان فرد خوشمان نمی اید نیز او را قبول کنیم زیرا همین ایمان عاملی برای ایجاد مهر و محبت و علاقه میشود و در اینده نزدیک مهر و محبت بین دو طرف ایجاد میشود همانطور که اگر در بین دوستان و فامیل و اشنایان نظر کنیم همیشه انسان های مومن چهره ای نورانی و دوست داشتنی دارند که به دل مینشینند و انسان در کنار انها به ارامش واقعی میرسد

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

کاملا درست است! البته بدانید که انتخاب با شما بانوان است اما تاکید من روی ایمان به این علت است که بدانیم ایمان برای یک زندگی آسمانی کافی است و نیازی به ردیف کردن ده ها و صدها صفت و ویژگی خرد و کلان در خواستگارمان نداریم.

ایمان خودش در بر دارنده صدها صفت پسندیده است. ایمان یعنی گره زدن قلب با مبدا خوبی ها و آفریدگار عالم. ایمان یعنی قبول کردن سبک زندگی خدا و این یعنی تمام. بعد از قبول کردن سبک زندگی مورد قبول خداوند ، دیگر حرفی برای گفتن باقی نمی ماند. همه خوبی ها در ایمان جمع هستند چون اگر خوبی دیگری لازم بود خداوند مومن را به اکتساب آن وا می داشت.

ایمان ریشه در تکوین دارد اما ایمان برای انسان یک ویژگی اکتسابی است و انسان باید ان را کسب کند. ظاهر و قیافه و پوشش و زیبایی این گونه نیستند لذا نمی توانند مبدا تفاخر و عزت باشند. انسان برای آنچه که کسب کرده است می تواند تفاخر کند اما برای نعمت های خدادادی که پروردگار بی منت و زحمت به افراد داده شده کسی حق تفاخر ندارد.

بر مال و جمال خویشتن غره مشو

کان را به تبی برند و آن را به شبی

متاسفانه ما عامل اصلی را رها می کنیم و غیر اصلی ها را خوب می چسبیم. ایمان اصل است. اگر ایمان را در انتخاب همسر ملاک قرار ندهیم ، در تمام طول زندگی گرفتار سخت ترین زحمت ها و رنج ها و مصیبت ها شده ایم. مصیبت هایی که خودمان موجبش بوده ایم. علتش این است که طینت و گل وجودی مومن و کافر از اصل تفاوت دارند و در یک کلام مومن و غیر مومن شباهتی به هم ندارند.

حدیث اول:

ِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ:

از امام صادق علیه السلام منقول است که فرمودند:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ الْمُؤْمِنَ مِنْ طِينَةِ الْجَنَّةِ

خداوند عز و جل مومن را از گل بهشت آفریده است.

وَ خَلَقَ الْكَافِرَ مِنْ طِينَةِ النَّارِ

و کافر را از گل جهنم خلق کرده است.

وَ قَالَ: إِذَا أَرَادَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بِعَبْدٍ خَيْراً طَيَّبَ رُوحَهُ وَ جَسَدَهُ

و فرمودند: هنگامی که خداوند بلند مرتبه اراده ی خوبی برای بنده ای کرده باشد روح و بدن او را پاکیزه می گرداند.

فَلَا يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا عَرَفَهُ وَ لَا يَسْمَعُ شَيْئاً مِنَ الْمُنْكَرِ إِلَّا أَنْكَرَ

پس به همین خاطر آن مومن از نیکی ها کلامی نمی شنود مگر اینکه آن خوبی را می شناسد و البته نمی شنود چیزی از بدی ها مگر اینکه آن بدی را بد می دارد.

برای خاتمه به یک حدیث حقیقتا گهربار توجه کنید. در ضمن این حدیث بسیاری از سوال های شما در تفاوت ریشه ای و تکوینی مومن و کافر جواب پیدا می کند:

حدیث دوم:

عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ رِبْعِيِّ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ رَجُلٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ علیه السلام قَالَ:

در کتاب شریف کافی از امام زین العابدین منقول است که امام سجاد ، علی بن حسین علیهم السلام فرمودند:

إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ خَلَقَ النَّبِيِّينَ مِنْ طِينَةِ عِلِّيِّينَ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ

خداوند بلند مرتبه هم قلبها و هم بدن های انبیا را از گل علیین آفرید

وَ خَلَقَ قُلُوبَ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ تِلْكَ الطِّينَةِ

اما فقط قلب مومن را از آن خاک خلق کرد.

وَ جَعَلَ خَلْقَ أَبْدَانِ الْمُؤْمِنِينَ مِنْ دُونِ ذَلِكَ

و خلقت بدن های مومنان را از خاکی غیر از خاک علیین قرار داد

وَ خَلَقَ الْكُفَّارَ مِنْ طِينَةِ سِجِّينٍ قُلُوبَهُمْ وَ أَبْدَانَهُمْ

اما هم بدن و هم قلب کافران را از گل سجین آفرید

فَخَلَطَ بَيْنَ الطِّينَتَيْنِ

پس بین این دو گل اختلاط شد و این دو مخلوط شدند

فَمِنْ هَذَا يَلِدُ الْمُؤْمِنُ الْكَافِرَ وَ يَلِدُ الْكَافِرُ الْمُؤْمِنَ

پس برای همین علت است که گاهی فرزند فرد مومنی کافر می شود و گاهی فرزند کافر مومن!

وَ مِنْ هَاهُنَا يُصِيبُ الْمُؤْمِنُ السَّيِّئَةَ

و به همین سبب است که گاهی مومن (علی رغم طینت پاکش) گناه می کند

وَ مِنْ هَاهُنَا يُصِيبُ الْكَافِرُ الْحَسَنَةَ

و به همین سبب است که گاهی کافر (علی رغم طینت خبیثش) حسنه انجام می دهد

فَقُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ

و قلب های مومنان مایل است به سوی آنچه که از آن خلق شده اند (یعنی گل علیین)

وَ قُلُوبُ الْكَافِرِينَ تَحِنُّ إِلَى مَا خُلِقُوا مِنْهُ

و قلب های کافران مایل است به سوی آنچه که از آن خلق شده اند (یعنی گل سجین)

---------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (83)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام حاج اقا

حدودا یک ماه پیش خواستگاری برام اومد که همه شرایطشو پسندیدم اما شغل خاصی داشت و دائما در حال رفتن به ماموریت شغلش جوریه که وقتی مافوقش بگه اب دستته بزار زمین برو فلان جا باید بره و به طور کلی اختیارش دست خودش نیست از طرفی من چند بار با این اقا پسر صحبت کردم و خیلی تن صداش بهم ارامش میده (حتما میدونید بر خلاف اقایون که از طریق حس لامسه ارضا میشند خانم ها از طریق حس شنوایی) خیلی صداش ارامم میکرد حرف خاصی بینمان رد وبدل نمیشد هیچ حرف عاطفی و یا محبت امیزی بینمان نبود خیلی رسمی و فقط در مورد خصوصیات یکدیگر صحبت میکردیم از طرفی مادرم به شدت مخالفه و میگه اصلا نباید قبول کنی حالا من چه کنم لطفا راهنماییم کنید.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

نمی دانم اهل هیجان یا زندگی پر فراز و نشیب هستید یا نه! زندگی مثل رودخانه است. رودخانه ای که برای رسیدن به دریا مسافت زیادی را طی می کند. همه رودخانه ها اما پر جنب و جوش نیستند. جنب و جوش داشتن هم ، حرکت است ولی ، حرکتی متفاوت.

برخی کسب و کارها یک حرکت پاندولی ی تکراری را ، شبیه تر است تا ، یک حرکت هیجانی. انتخاب با شماست اما بشزط شناخت خوب از خودتان. بشرط یک شناخت خوب ، اما از خودت. آری از خودت!

کسی که خودش را خوب شناخته امروز می تواند یک انتخاب درست بکند. به زندگی مادرتان نگاه بکنید. به مسافرت هایش. با خانواده بودنش و یا تنها رفتن و تنها ماندنش. به کار و کاسبی پدرتان توجه کنید. گاهی بدون آنکه توجه کنید سطح تحمل شما به خاطر حضور در یک خانواده خاص کمتر از عموم مردم است. گاهی هم اینگونه نیست.

در همین کشور ما دخترهایی هستند که بعد از ازدواج و به خاطر انتخاب ویژه و سختشان در هنگامه ازدواج ، از مادر و خانواده شان بیش از هزار کیلومتر فاصله دارند. برخی هم هستند که وسط لحاف می خوابند تا مبادا نیمه شب بدون لحاف بمانند.

انتخاب این نوع کار برای یک مرد نشانه یک روحیه هیجانی و شاد و زنده است. کسی که در یک ماه حداقل سه مسافرت بیشتر از هزار کیلومتر می کند باید خیلی پر انرژی باشد. زندگی کردن با چنین آدمی هم سختی ، و هم لذت های خاص خودش را دارد. هم خنده دارد و هم اضطراب. به هر حال رودخانه ی خروشان است.

یک برگه سفید بردارید. خودتان را روی کاغذ بیاورید. هر چه بوده اید و هر چه می توانید باشید. خط قرمزهای سبک زندگی خودتان را هم جدا بنویسید ؛ هم گذشته را بنویسید ؛ هم توانایی های خودتان برای رسم کردن آینده را بنویسید ؛ هم قانون ها را و هم مقررات آینده را. کسی که خودش را شناخته باشد راحت تر لنگه خودش را انتخاب می کند. نمی خواهم این کاغذ را ملاک انتخابتان قرار بدهید بلکه می خواهم امروز و آینده را پیش بینی کنید. می خواهم بدانم به مرداب و پاندول شبیه تر هستید یا به رودخانه و کندن.

مشاور نباید و نمی تواند برای کسی تصمیم بگیرد. مشاور خوب کسی است که بتواند آنکه را که به او اعتماد کرده به سوی بهترین انتخاب ، آن هم به وسیله خودش همراهی کند. خودت تصمیم بگیر اما بعد از یک انسان شناسی خوب از خودت. تا کاغذ سفیدت بارها و بارها بازنویسی نشده از ادامه کار منصرف نشو. تو جهان پیچیده ای هستی.

من دختری را سراغ دارم که در اولین ماه های زندگی مشترکش با شوهر ، به استرالیا رفته است. در نگاه خیلی ها این کار فاجعه است اما من تحسینش می کنم اگر ، با شناخت دقیق از روحیه خودش ، و با یک انتخاب دقیق قدم در این راه گذاشته باشد.

امروز شما هم در ابتدای چنین مسافرتی هستید. نه مسافرت به استرالیا بلکه مسافرت زندگی. پس خودت را بشناس و با توجه به توان خودت تصمیم بگیر. همین مسافر استرالیا اگر بعد از چند سال با اتمام دوره و تحصیلات عالی و با سلامتی و افتخار به ایران برگردد ، با تمام دخترهای اطرافش فرق می کند چون زندگی در نقطه دیگری از دنیا را تجربه کرده و نگاهش به دنیا و آخرت متفاوت است با روزی که این تصمیم را نگرفته بود.

اگر این توان را برای حمایت از خواستگار پر انرژیتان دارید با توکل به خدا اقدام کنید اما اگر اهل جهاد و مبارزه و سختی دیدن نیستید ، خواهشا مزاحمش نشوید! چون هم دختر برای او زیاد است ، و هم خواستگار برای شما!

ملاک اصلی و بی بدیل انتخاب همسر برای یک مسلمان مومن ، ایمان است نه تون صدا. به هر حال به صرف لحن و صدا و ظاهر و قیافه و تیپ ، اکتفا نکنید. این مادر شما نیست که برایش خواستگار آمده ؛ این شما هستید که باید انتخاب کنید و زندگی زندگی شماست ؛ پس در آنچه باید دقت کنید حتما دقت کنید!

---------------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (80)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------

سلام علیکم حاج اقا

در مورد این که فرمودید اگر ایمان زن مانند شوهرش نباشد هر چه فکر کردم چیزی به ذهنم نرسید. فقط میدانم در اینصورت است که زندگی طعم عذاب و ناراحتی می شود من که در یافتن جواب درماندم.

اما سوالم از شما اینست واقعا باید چه کرد? ایا می توان زن را متقاعد ایده, افکار و منش غلطش کرد ؟ این مرد بیچاره باید یک عمر عذاب ببیند؟ راهی برای فرار از این اتفاق در وهله اول باز کردن چشم در روز خواستگاری است که ناخواسته کسی (البته چه زن چه مرد) وارد این ورطه نشوند اما حال اگه مرحله اول یعنی پیشگیری صورت نگرفت درمان چیست ؟ خداوند خودش به ما رحم کند و لحظه ای ما را به خود وامگذارد که در اینصورت میشود انچه نباید بشود

------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

به نظر من ، برابری در مقدار و میزان دقیق ایمان دو نفر در غیر معصومان پاک ، تقریبا محال یا نزدیک به محال است. چون انسان ها بسیار متفاوت و متنوع اند و به تعداد همه ی احکام و همه آیات الاهی ، محک برای سنجش و تفاوت در ایمان وجود دارد.

ایمان کمتر و زیادتر در خانواده ، می تواند شامل هر کدام از زن یا مرد بشود. پس باید هر دو جنبه را بررسی کنیم. اما به نظر من فرقی هم نمی کند که زن ایمانش بیشتر باشد یا مرد. به هر حال فرد با ایمان تر طبق وظیفه اش عمل می کند و دیگری را به معروف امر می کند و از منکر نهی می کند.

اگر زندگی زندگی دو مومن باشد به هر حال طعمش طعم محبت و بهشت است نه طعم عذاب و ناراحتی. مومنان به هر حال با هم می سازند و درک خوب از هم دارند. تفاوت در مراتب ایمان هم ، با امر به معروف و نهی از منکر حل می شود.

فراموش نکنیم که زن و شوهر فقط زن و شوهر هستند و قرار نیست تمام خلء های زندگی همدیگر را پر کنند. امام حسن مجتبی همسران متعددی داشت اما رابطه ایشان با اصحاب و مومنان و برادر شزیفشان ، غیر از روابط زناشویی حضرت با همسر بی وفایشان یا دیگر همسران است. البته گاهی زوجین در کنار روابط زناشویی ، رابطه خاص مومنانه هم دارند و برای هم نقش رفیق هم پیدا می کنند ؛ اما این رابطه همیشگی نیست. در شماره های قبل مفصل به این بحث پرداخته ایم.

در زندگی مشترک دو مومن ، همیشه فرد مومن تر دیگری را درک می کند و او را در مسیر الاهی و سلوک کمک کار است. مومن هر چه ایمانش بیشتر می شود تحمل بیشتری دارد و دست گیری او از دیگران وسیع تر است. ائمه اهل البیت الگوی خوب این جریان هستند. در میان همسران ائمه ، همسرانی چون همسران امام حسین در داستان کربلا نادر اند. دو امام شیعه را همسرانشان مسموم کرده اند. اما امام در کنار این زنان زندگی کرده اند و همیشه دست گیر و ارشاد کننده به حق هستند.

قواعد خوب و همه جانبه اخلاقی و قرآنی ، نظیر تواصی به حق و تواصی به صبر که در امر به معروف و نهی از منکر خلاصه می شوند در میدان سلوک ، و رشد فرد و جامعه بهترین گزینه و راه کار هستند.

با این نگاه مومن همیشه در سلوک است و زندگی اش هیچ گاه طعم عذاب و ناراحتی به خود نمی گیرد. هر اتفاقی برای مومنی بیافتد برای او خیر است چون خداوند غیر از خیر برای مومن نمی خواهد. اشکال کار ما این است که امر به معروف کردن را بلد نیستیم و در اولین مرتبه زیر گوش طرف می زنیم. باید مراتب امر به معروف را رعایت کرد .تمام زیبایی این فریضه الاهی در رعایت همین مراتب است.

زن و شوهر باید بتوانند خوب حرف بزنند و بتوانند دیگری را به بهترین روش از منکر دور کرده و به معروف نزدیک کنند. باید مراتب را از کم به آسان انجام دهند و خسته نشوند. شیطان در این موارد انسان را کم حوصله می کند. در این باب به خاطر ظرافت هایش کلام زیاد است. ان شاالله با سوالات دوستان بحث مفصلی مطرح خواهد شد.

------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (78)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

------------------------------------------------------------------------

سلام
شاید باید به جای یک زن باشید تا شیرینی این آیه قرآن رو بفهمید ...
"الرجال قوامون علی النساء "
قطعا دریافت شیرینی این کلام خداوند برای همگی قابل حس نیست!!!
یک شرط دارد.... به نوعی همه چیز باید سر جای خودش باشد تا عمق این کلام قابل حس باشه.
شاید بشه گفت یک سبک زندگی کاملا دینی و اسلامی میخواد.
در یک زندگی اسلامی است که همه چیز سر جای خودش قرار دارد.
در یک زندگی اسلامی است که دل زن و غرور مرد شکسته نمیشود.
در یک زندگی به سبک اسلامی است که مادر بزرگترین عشقش بزرگ کردن فرزندانش میشود و حاضر است به خاطر آنان از کارش حتی با تحصیلات بالا بگذرد.!
در یک زندگی به سبک اسلامی است که مرد همه عشقش زود تر به خانه رسیدن است و زن همه عشقش رسیدگی به امور خانه و شوهر داریش است.
یک زندگی به سبک اسلامی میتونه همه زیبایی ها و شیرینی های اسلام را به ما بچشونه.

اما ..... !!!!
به شرطها و شروطها ...!
آن هم به شرط اجرای دقیق و بی کم و کسر همه همه همه دستورات اسلام !
نه یک اسلام کاریکاتوری !!!

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

جملات شما را از سر شوق ، بلند و شمرده ، در خانه برای همسرم خواندم و خدا را شکر کردم. اما اگر اجازه بدهید در تکمیل جملات دقیق و حساب شده ی شما ، بنده هم یک قدم به جلو بردارم:

اجرای سبک زندگی در خانه آیا صفر و صدی است؟ آیا شناخت همه افراد جامعه ، از سبک زندگی اسلام برابر است؟ آیا شما یک زوج جوان سراغ دارید که هر دوی آنان شناختی برابر از اسلام و سبک زندگی آن داشته باشند تا در مقام اجرا دچار اختلاف نشوند؟ آیا اصولا این برابری در شناخت از اسلام و تساوی در ایمان امکان دارد؟

بحث امروز من یک بحث فلسفی و تفسیری در امکان برابری زوجین در شناخت اسلام و تساوی زوجین در ایمان به معارف اسلام نیست. این امکان برابری ، باشد یا نباشد ، بحث من در زمانی است که زن و شوهر در شناخت از سبک زندگی اسلامی و درجات ایمان ، مثل هم نباشند. همین اختلاف باعث می شود نگاه یکی عمیق تر از دیگری باشد و در خشت خام آن ببیند که دیگری در آینه نمی بیند.

می خواهم بگویم همان نگاه باز در انتخاب همسر و ملاک بودن ایمان را اینجا هم اعمال کنید و بدانید اختلاف در شناخت انسان ها به سبک زندگی اسلام و تفاوت در مراتب ایمان نباید باعث شود که ما از همسرمان انتظار اجرای همه ی همه ی همه ی دستوات اسلام را داشته باشیم و او را با پیامبر اکرم مقایسه بکنیم.

جوان آرمانگراست اما همه مردم و جوان ها ، شناخت آرمانی و عالی از اسلام ندارند. اوج ایمان و مسلمانی هم ، من یا شما نیستیم تا همه را با خودمان بسنجیم. در آخرین کلمات متن شما ، من احساس خطری کردم که می تواند بهترین زندگی مومنانه را با فشار یک دکمه نابود کند.

شرط یک زندگی اسلامی اجرای دقیق و بی کم و کسر همه همه همه دستورات اسلام نیست. به همان دلیل که ایمان مراتب دارد ، اجرای دستورات اسلام هم مراتب دارد.

مرحله اول آن انجام واجبات و ترک محرمات است.

مرحله دوم بعد از انجام درست واجبات و ترک محرمات ، انجام مستحبات و ترک مکروهات است.

مرحله سوم انجام مباحات به قصد تقرب الاهی و ترک مباحات در مخالفت با هوای نفس است. اما آیا همه مسلمانان و مومنان این سه مرحله را پیش آمده اند؟ آیا من برای انتخاب همسرم باید تا این اندازه سخت گیری کنم؟ و آیا اگر همسر من ایمانی مثل ایمان من نداشت باید زندگی را خراب کنم؟ آیا من دستگاه ایمان سنج دارم یا به غلط خودم را معیار ایمان و سنگ محک قرار نداده ام؟
قبول دارم که عمل نکردن به هر یک از دستوات اسلام نقص در ایمان است و این تصویر با تصویر اسلام ناب متفاوت است اما این تصویر ناب از اسلام فقط در شخص چهارده معصوم پاک متجلی است. پس از هیچ کس انتظار چنین تصویر زلال و نابی نداشته باشید.

راه چاره در امر به معروف و نهی از منکر است اما با حفظ مراتب آن. باید همه را به خوبی دعوت کرد و از بدی بر حذر داشت اما مراتب را نباید بر هم زد. تا واجبی بر روی زمین مانده است کسی را امر به مستحبات نکنیم. تا کسی مبتلای به حرام است او را در مکروهات نهی نکنیم. تا وقتی تذکر با اخم و ابرو کار ساز است با زبان کسی را خطاب نکنیم. تا وقتی عملمان بهترین ارشاد است عتاب نکنیم.

به همین خاطر است که می توان با یکی از مومنان زندگی زناشویی کرد و ملاک ازدواج تنها ایمان است چون مومن در حرکت صعودی است و خود را در مسیر سلوک می بیند: يأيُّهَا الإنسانُ إنَّكَ كادِحٌ إلي رَبِّكَ كَدحاً فَمُلاقيه: ای انسان چاره ای از سفر به سوی خداوند برای تو نیست. انسان مسافر است ؛ مسافرتی به سمت خود خداوند. اما فقط مومنان در این ملاقات رو سفید هستند و کافران رو سیاه.

----------------------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم