جوش کاری (97)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------  

سلام علیکم

حاج اقا یه خواستگاری بهم مراجعه کرده که مومنه و خانواده خوبی داره ولی یه جورایی بی دست و پاست و بابام میگه بی عرضه است و می ترسم در اینده مشکل ساز بشه اخه تو جلسه خواستگاری پدر ش گفت اهل رانندگی و مسافرت نیست ولی خانواده مومن و ساده زیستی داشت بابام میگه از اون پسراست که تو سرش بزنی سرشو بالا نمیکنه حالا من چه کنم به حرف بابام گوش بدم یا نه از روی عقل تصمیم بگیرم از طرفی می ترسم که مشکل ساز بشه و نتونم درکش کنم شما چه مشورتی به من حقیر دارید

--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند برشما

قبل از هر گفت و گویی باید مسائل را تفکیک کنیم و برای هر کدام ، بخشی از کلام را اختصاص بدهیم:

بخش اول:

آیا نگرانی شما ریشه در مسائل اقتصادی دارد؟ و به زبان ساده آیا شما نگران روزی خودتان و همسر آینده تان هستید؟ آیا دست و پا داشتن یا دست و پا نداشتن انسان ها ، در روزی داشتن و نداشتن شان تاثیر دارد؟ آیا ما به عنوان یک مومن و به عنوان یک انسان معتقد به رزاقیت الاهی ، می توانیم نگران روزی آینده خودمان باشیم یا نه؟ آیا خداوند مردم را با روحیات مختلف خلق نکرده؟ و آیا خداوند روزی هر کدام را جدا جدا و به اندازه ی خودشان ، و به اندازه مشیتش و استحقاق بندگان به آنها و همسران و فرزندانشان عطا نکرده و نمی کند؟

به نظرم توانسته باشید جواب بنده را در این بخش حدس بزنید. طبق اعتقادات توحیدی و حقه ی شیعه ، خداوند همه مخلوقاتش را روزی می دهد و اتفاقا برای اثبات قدرتش انسان های معمولی یا بی دست و پا را چنان زیبا روزی می دهد تا بچه زرنگ های آفرینش بفهمند که روزی با دویدن به دست نمی آید. روزی بندگان تقسیم شده است و به آنها خواهد رسید. کاسب های قدیم اول صبح که به در دکان می رفتند ، زیر لب بسم اللهی می گفتند و کرکره ی مغازه را بالا می کشیدند و آب و جارویی می کردند و جنس دکانشان را جور می کردند و بلند و با اعتقاد می گفتند: الاهی به امید تو!. کرکره را کاسب ها بالا می کشند و آب و جارو می کنند همین؛  فراموش نکنیم که تا اینجا وظیفه ماست و فرستادن مشتری به دست خداست. مشتری ، دانسته یا ندانسته هرجایی خدا بخواهد معامله می کند و در آخر روز ، نانی که خدا خواسته و باید به سفره ای بیاید ، به همان سفره می آید. یادش بخیر: یکی روبهی دید بی دست و پای ... فروماند در لطف و صنع خدای...

بخش دوم:

آیا شما نگران مهارت های اجتماعی ایشان نظیر گواهینامه رانندگی یا مهارت مجلس گردانی در مهمانی های خانوادگی یا علاقه زیاد به مسافرت هستید؟ آیا این احتمال را در ذهن خود نمی دهید که تمایل نداشتن یک جوان مومن به هر یک از این مهارت ها ، ممکن است عوامل متعدد و بلکه متفاوتی داشته باشد که با تغییر فضا و تغییر نیازهای اجتماعی ، جوان خودش به سمت کسب آن مهارت قدم بردارد؟ آیا احتمال ندارد که کسی به خاطر حفظ و دوری خودش از گناه و آن هم در دوران جوانی و مجردی ، در هر مسافرتی شرکت نکند؟ و اگر این گونه باشد آیا این نشان از ایمان او نیست؟ آیا کمتر حرف زدن کسی باعث کم خطا بودن او نیست؟ آیا از نشانه های مردم آخرالزمان علاقه زیاد به مسافرت و گشت و گذار و در نتیجه غفلت از امر دین و آخرت نیست؟

من درباره شخص خواستگار شما هیچ قضاوتی نمی کنم. قصد من این است که موضوع را و نگرانی خودتان را بهتر بشناسید و بدانید که انسان موضوعی بسیار پیچیده است. نمی توان به این راحتی او را محکوم کرد یا برای او هورا کشید.

من خودم تا همین دو سال پیش گواهینامه رانندگی نداشتم! با پدر و مادرم هم کمتر به مسافرت رفته و می روم. از مجلس گردانی و نشستن در مهمانی های خانوادگی و چرند گفتن و مسخره کردن این و آن ، و فحش دادن به مسئولان مملکتی و بحث کردن درباره گرانی هم متنفرم. تنهایی را بسیار بیشتر از در جمع نشستن ، و نگاه کردن به تلویزیون و سریال های مسخره ی آن دوست دارم. از بین این همه شغل نان و آب دار و اسم و رسم دار هم ، سراغ شغلی رفته ام که ............

اصلا به نظر شما مومن می تواند مثل بچه زرنگ های دنیا نان در بیاورد و از زندگی مثل همه ی بی خیال های دنیا لذت ببرد؟ آیا یک مومن می تواند مثل مجلس گردان های فامیل باشد و آخر شب بدون غیبت و تهمت سر بر روی بالشت نگذارد؟ یک مومن امام زمانی در آخرالزمان چقدر دلش برای سواحل شمال کشور لک میزند؟ به نظر شما مومن بیشتر خط قم و جمکران کار می کند یا خط چالوس تهران؟

بخش سوم:

درک دو نفر از هم و البته مراتب ایمانشان و سبک زندگی شان در این مرحله از جوش کاری ها سوال سازترین بحث است. پس خوب دقت کنید:

ابتدا از خودتان شروع می کنیم:

شما خودتان چه مقدار به لوازم ایمان مقید هستید؟ آیا شما نان خالی حلال را به نان و کباب حرام ترجیح می دهید؟ آیا شما حلال اندک را به حرام فراوان ترجیح می دهید؟ آیا شما هم مثل اکثر زن های جامعه شوهرتان را اسیر خودتان می خواهید تا او به اجبار شب های نورانی ماه رمضان را پا به پای شما از تلویزیون یا ماهواره سریال ببیند؟ آیا شما هم اگر همسرتان از فیلم و سریال های تلویزیون یا ماهواره چندشش شود او را دیوانه و امل خطاب می کنید؟ به نظرم اگر واقعا کسی مزه ی ایمان و تلاوت کتاب الاهی قرآن کریم را در ماه رمضان چشیده باشد تلویزیون را در تمام این ماه و سپس تمام سال بجز در موارد ضرورت ، طلاق می دهد. مومن را جز مومن درک نمی کند.

من شناخت درستی از خواستگار شما ندارم اما می ترسم جملات شما نشانه هایی از یک انسان وارسته باشد و شما او را به راحتی از دست بدهید. البته گاهی هم این طور نیست و طرف شما با همین نشانه ها یک انسان معمولی با ایمان متوسط به پایین است. به طور مثل ، از هنر یک مرد مومن است که اگر پدرش یا بزرگ ترش یا استادش ، سیلی به صورت او بزند سرش را حتی بالا نیاورد و بر پدر خشم نگیرد ؛ اما نسبت به ظالمین و زورگویان از خدا بی خبر ، بلند نکردن سر بعد از سیلی نشانه ی بی هنری و بی عرضگی است.

در این مسائل دقت کنید و ایمان خودتان و ایمان او را محک بزنید. آن روز خواهید فهمید که می توانید درک خوبی از هم داشته باشید یا خیر!

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (90)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

سلام

یه مشکلی برام پیش امده که اصلا هرچه فکر میکنم به نتیجه نمیرسم و در پیدا کردن راه حل درمانده شدم اگر ممکن است کمکم کنید

حدود یکی دو سالی میشه که هر چی مورد خواستگاری بهم معرفی میشه فقط تا همین مرحله باقی میمونه نمونه اش همین دو هفته پیش خانمی با منزلمان تماس گرفته و ازخصوصیات من از مادر سوال کرده و ایشان نیز از اقا زاده شان گفتند و گفتند که خانم فلانی که خانم جلسه ای هست شما رو به من معرفی کرده مادرم نیز در جواب گفتند بله درست فرمودند ان خانم نیز به مادر گفتند من فردا تماس میگیرم تا یه روز را مشخص کنید بنده بیام دختر خانمتون را ببینم مادر نیز گفتند در خدمتیم ولی بعد از گذشت دو هفته هنوز تماسی نگرفتند تقریبا تمامی مورد هایی که بهم معرفی میشه در همین مرحله میمونه و پیش نمیره شاید فکر کنید من و خانواده سخت گیری های بی جا داریم ولی کاملا برعکس با وجودی که بنده فوق لیسانس هستم ظاهر نسبتا خوبی دارم وضع مالی خانواده نیز متوسط رو به بالاست اما با این اوصاف حتی پسرهایی که دیپلم هم ندارند و خانواده شان وضع مالی خوبی ندارند نیز مادرم با روی باز و با گرمی با انها صحبت میکند ولی بازم فقط در مرحله اول می ماند و تقریبا هیچ کدام دیگر تماس بامادر نگرفته اند

یه جورایی دارم دیوانه میشم با وجودی که فقط ملاکم ایمان است ولی بازم کسی پا پیش نمیگذارد کلا خانواده کم توقع ای نیز دارم و اصلا سخت گیری در هیچ موردی نمیکنند در مورد ازدواج خواهرم و برادرم به تکرار شاهد ان بودم که پدرم اصلا سخت نگرفته و به قول معروف سنگی پیش پای دامادمان نینداختند واقعا دور و زمونه عوض شده من خیلی دارم اذیت میشم از طرفی همه به من میگند تو فکر میکنی کی هستی که انقدر توقعت بالاست و هیچ کس رو قبول نمیکنی ولی نمی توانم راستش را به انها بگویم شما میفرمایید من چه کنم که ایمانم رو نگه دارم و شکی درونم شکل نگیره

---------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

ازدواج در حقیقتش یک امر ساده است اما گره های فرهنگی و اقتصادی چنان کلاف را در هم کرده اند که کار از دست همه خارج شده است. در گذشته ازدواج دختر به دست پدرش بود و در آن خانواده ی دیگر ، اراده و انتخاب دختر به دست پسر بود یا حداکثر محارم پسر.

امروز جریان ازدواج جوانان از یک الگوی ساده و بسیط تبعیت نمی کند. به جرات می توان گفت که امروز ازدواج جوانان حتی به دست خودشان هم نیست. پسرها قصد و علاقه به ازدواج دارند اما چون عموما استقلال مالی و برخی شخصیتی ندارند و در ابتدای زندگی چشم به جیب و کمک پدر دارند ، در انتخاب همسر و مسائل فرهنگی روز نیز به اجبار باید تابع باشند. دخترها نیز اگر چه سخت گیری نکنند اما تا خانواده ای در خودش توان قدم پیش گذاشتن نبیند چاره ای جز صبر ندارند.

عیب از شما و دیگر دخترهای ایران نیست. ما وارث گذشته ی هفت بیجاری هستیم. نه درست و حسابی ایرانی هستیم و نه کاملا غربی ؛ نه زرتشتی هستیم و نه مسلمان ؛ و با این ملقمه امروز پسرانی داریم که ، در سی و چند سالگی هنوز نمی توانند به خواستگاری دختر مورد علاقه خود بروند و دخترانی داریم که نیمه گمشده خودشان را در فیلم ها و سریاله های غربی جست و جو می کنند و بی دلیل دست رد بر سینه خانواده ها می زنند.

عیب از شما نیست. شما در این شرایط چاره ای جز تامل و متانت ندارید. زنگ نزدن و پیگیری نکردن آن خانوم دلیل بر مشکلاتی است که خواسته یا نخواسته امثال آن خانواده را بیچاره کرده است. نه مادر می داند که به دنبال چه بگردد و نه پسرش واقعی و عاقلانه می اندیشد. حتی اگر توان مالی و کار و کاسبی داشته باشند ملاک های صد من یک غازی دارند که نمی توانند از میان صد دختر خوب یکی را متناسب خودشان انتخاب کنند.

عیب از شما دخترها نیست چون به یک معنا باید انتخاب بشوید. عیب آن زمانی از شماست که خواستگارتان را با ادعاهای واهی رد بکنید و فرصتی را که تکرار نمی شود از دست بدهید. عیب آن زمانی است که ملاک انتخاب همسر را ایمان قرار ندهیم و برای فردا در تمام زندگی مشترکمان قطره ای آب زلال ایمان ، جهت رفع تشنگی های دنیوی مان پیدا نکنیم. خداوند صلاح مومن را هر چه هست به او می رساند.

مومن اگر مومن است نباید ناراحت آینده اش باشد چون مومن تمام نگاهش به تکلیف امروز است نه فردای نیامده. مومن همه امور را به دست خدا می بیند و خودش را قطره ای در دریای بیکران هستی. خدای امروز خدای فردا هم هست.

کسی ملاک اول انتخاب همسرش ایمان است که برای خودش و در زندگی خودش ، ایمان اولین اولویت زندگی اش باشد. پس ایمانتان را حفظ کنید. مومن هر چه خداوند روزی اش کرد قانع است و در کار خداوند چون و چرا نمی آورد. کسی که خواستگارش را بدون دلیل رد نکرده و فرصتی خدادادی را نسوزانده است ، اشتباهی نکرده که بخواهد افسرده یا پژمرده بشود. شما زندگی خودتان را بکنید و در مسیر تقوا و تعالی معنوی حرکتتان را ادامه بدهید. روزی شما هم در زمان مقرر فرستاده می شود. خداوند چیزهایی می داند که ما نمی دانیم. کسی که مومن باشد به بهانه نان و کباب خوردن دست به سفره مردم دراز نمی کند یا سفره خودش را با سفره دیگران مقایسه نمی کند.

اما اگر کسی به اشتباه فرصت را از دست داده و با ملاک قرار دادن امور دنیوی خود را گرفتار حیله ی شیاطین کرده است باید فورا توبه کند و از خطای گذشته به سوی خداوند بازگردد. توبه عوض کردن جهت است. توبکار کسی است که جهت کلی زندگی خودش را از امور دنیوی و مادی به سمت امور آخرتی و معنوی عوض می کند. این به معنی بی کار نشستن و رهبانیت نیست.

دنیا مکان نیست جهت است و اهالی خودش را دارد. آخرت نیز مکان نیست بلکه جهت است و اهالی خودش را دارد. نمونه خوب و کامل اهل آخرت مولانا امیرالمومنین است. اهل آخرت خوب و فراوان تولید می کنند اما از نعمات دنیوی کمتر بهره می برند. اهل آخرت تمام همتشان عبادت خداست و برای کسب رضای خداوند کارهایی مانند کشاورزی و تجارت را انجام می دهند نه به دست آوردن دنیا و پول. دنیا و آخرت جهت هستند ولی کارهای عینی خارجی ، همانند هم اند. هم معاویه به دنبال حکومت بود هم مولانا امیرالمومنین. کار عینی خارجی مثل هم است اما جهت ها هیچ ربطی به هم ندارند. نکاح و زنا نیز در فعل خارجی مثل هم اند تفاوت در رعایت قانون خداوند و در جهتگیری فعل انسان است.

جهتتان را با قرآن تنظیم کنید. مثل شهدا مثل اولیای خداوند. جهت اگر درست باشد از هیچ مشکلی برای مومن گزندی نیست ؛ چون ایمانش حفظ می شود. نمی گویم سختی نمی کشد می گویم ایمان مهم است و ایمان حفظ می شود. پس مساله حل است.

مومن خداوند را حکیم می داند و خداوند را حاکم مملکتی می یابد که تمام ذرات مملکتش حساب شده و در جای خودشان قرار دارند تا بساط امتحان بندگان خوب چیده شود. برای فرار از شک به اعتقادات قلبی و سپس عقلی خودتان تکیه کنید و با انجام عبادت های زیبای ماه شعبان خصوصا مناجات شعبانیه که در تمام سال نیز خوانده می شود رابطه خودتان را با خدای مهربان عالم تقویت کنید. توحید افعالی بهترین تکیه گاه مومن از پرتگاه شک و التهاب است. همه امور مستقلا به دست خداست و فقط فرمان ماشین و فقط تعیین جهت زندگی را بما سپرده اند. حرکت کردن ماشین و انتخاب جاده و همسفرها و زمان مسافرت به دست ما نبوده بلکه فقط تعیین جهت حرکت و فرمان به دست ماست. با بی صبری فرمان را به سمت دره نچرخانید!

برای پسرهای مومن جور دیگری باید نوشت چون آنها از وجود دخترها و خانواده هایی مثل شما بی خبرند و هر چه می گردند کمتر یابنده هستند. دخترها هم اگر مومن باشند متاسفانه کمتر رفتارهای مومنانه دارند و می خواهند هم خر و هم خرما را ، با هم داشته باشند.

من جرات نمی کنم که در مصداق و داستان معرفی خانواده ها وارد بشوم اما تمام تلاشم را میکنم که گره های فکری جوانان را که عمده گرفتاری هایشان در همین جاست ، باز کنم. توکلتان را به خدا بیشتر کنید و برای خداوند وقت تعیین نفرمایید. سختی زندگی مومنانه همین دویست سال اول زندگی در دنیاست ؛ بقیه مشکلات اش که مربوط به زندگی در آخرت است حل می شود ان شاالله.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (81)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

بسمه تعالی

سلام علیکم حاج اقا

فردی به خواستگاریم اومده که اصلا به دلم نمینشینه و یه جورایی ازش بدم میاد و فرهنگ خیلی ضعیفی داره اهل فلان روستا در فلان شهر اما با ایمانه و دیگران میگند در کنارش میتونی زندگی خوب و بی دغدغه ای داشته باشی حالا سوال من از شما اینه که ایا با وجود این که ازش بدم میاد میتونم قبولش کنم و بهش علاقه مند بشم البته بگم بنده در دوران نوجوانی دچار عشق و عاشقی شدم و به محبوبم نرسیدم از این رو به دنبال این هستم که دوباره اول عاشق بشم بعد ازدواج کنم تا در کنارش به ارامش برسم کمک از شما میخوام من چه کنم که از این نکبت رها بشم

---------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

وقتی اسلام نگاه کردن و حرف زدن و ابراز محبت به نامحرم را حرام می کند قطعا نگران پیامدهای روحی و روانی آن گناه در فرد و در جامعه است. همان طور که خودتان اشاره کردید آن ابراز محبت های بی قاعده ، امروز دل شما را آزار می دهد و در فضای مقایسه در فشار هستید.

من سوال شما را برای همسرم هم خواندم و از ایشان به عنوان مشاور جواب خواستم. جواب ایشان هم مثل من یک جمله بیشتر نبود: ایمان او را محک بزنید. اگر مومن و با اخلاق است این تفاوت فرهنگ ها و اهل روستا و فلان شهرها هیچ دخلی در اصل داستان ندارند.

شاید ظاهر لباس یا دوخت آن یا سلمانی سر و صورت در نگاه اول به چشم بیایند اما همه ، پوسته و ظاهراند و قابل تغییر. انسان ها در خانه با لباس و ظاهر هم ، زندگی نمی کنند. انسان ها با اخلاقیات و ملکات نفسانی هم زندگی می کنند. اگر اولیت اول ما این مسائل باشد و همین ها را مطالبه کنیم راحت تر به جواب می رسیم.

من نمی خواهم برای شما تعیین تکلیف بکنم. من می خواهم این قل و زنجیر های عادات و رسوم و افکار را از ذهن و فکرتان بردارم تا خودتان راحت تر تصمیم بگیرید. امروز به شما می گویم به ظاهر توجه نکنید تا بتوانید باطن را مطالعه کنید. اگر زیبایی های روح و اخلاقیات زیبای جان را بخواهید ضمانت محکمی برای یک عمر زندگی مومنانه پیدا کرده اید که قیمتش هزاران برابر آن ظواهر است.

ایمان اگر ایمان اوس عبدالحسین برونسی روستایی باشد صد بار که هزار بار شرف دارد به سر و وضع شهری هایی که ایمانی چون ایمان او ندارند. کتاب خاک های نرم کوشک را حتما خوانده اید. برونسی یک مومن واقعی بود که تمام عمرش را در پی انجام تکلیف و ادای وظیفه بود و خودش را نمی دید. اهل تقلید بود و جانش را برای انجام دادن فتوای مرجع تقلید و ولی فقیه زمانش عطا کرد.

فرهنگ با همه تعاریف متعددش ، که تمام اهل لغت و فیلسوفان را متحیر کرده است ، از نظر من فقط یک تعریف دارد. برای من فرهنگ یعنی اسلام و در نهایت یعنی تشیع. هر کسی که به اسلام عمل می کند با فرهنگ است و هر کسی که به اسلام و سبک زندگی ویژه آن عمل نمی کند و در مقابل کارهای دیگر می کند حتی اگر ظاهرش چشم ها را خیره کند بی فرهنگ است.

اسلام یک فرهنگ و یک سبک زندگی کامل است. امروز شیطان تمام تلاشش را کرده است تا ما فرهنگ ها و سبک زندگی های رقیب را به رسمیت بشناسیم و ذره ای از آن را در کنار سبک زندگی اسلامی مان ، دخیل در زندگی مان کنیم. باید به دنبال فرهنگ اسلام باشیم و آن را معیار قرار بدهیم. اگر اسلام معیار باشد در همه حال اکرمکم عند الله با تقواترین ها خواهند بود.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (76)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------

سلام بر شما حاج اقا

از شما درخواست کمک دارم لطفا راهنماییم بفرمایید:

سال گذشته پسری به خواستگاریم امد که از لحاظ هیچ کدام از معیار های دنیایی نظیر تحصیلات .وضع مادی.تیپ و قیافه .فرهنگ خانوادگی و ..... شباهتی به بنده نداشت و در ضمن یکی از همشهری های دورمان بود به اصرار بزرگترها که از بنده خواستند که اجازه دهم بیاید خانه مان برای خواستگاری رسمی بنده نیز پذیرفتم و استدلالم این بود که اگر از قیافه اش خوشم امد و به اصطلاح به دلم نشست دیگر معیارهای دیگه رو چشم پوشی میکنم بعد از این که به خانه مان امدند و سر حرف و گفتمان باز شد بنده به دور از چشم دیگران و در حالی که سرم را پایین گرفتم در حال گریه کردن بودم و از شدت لهجه غلیظ این اقا پسر داشتم عذاب میدیدم از هیکل و قیافه اش نیز خوشم نیامد تا قبل از اون خواستگاران زیادی داشتم ولی در هیچکدام از موارد گریه نیافتدم و در این مورد وقتی از خانه مان رفتند به قدری گریه می کردم که پدر و مادرم میگفتند خوب حالا ما که نخواستیم تو رو به زور بهش شوهر بدیم اصل نظر و خواسته خودته بعد از دو روز دیگه اش مادرش که زن سالخورده ای بود و این اقا پسر 30 ساله فرزند اخرش بود به خانه مان زنگ زد و نظرمان را جویا شد. مادرم که مانده بود چه بگوید و شرم داشت به زن سالخورده مستقیم بگوید دخترم از پسرتان بدش امده در جواب به اون خانم گفت ما استخاره کردیم بد اومده و ما مقید به عمل کردن استخاره هستیم بیچاره پیر زن داشت پشت تلفن یه جورایی التماس میکرد که به خدا پسرم خیلی خوب و با ایمانه و مادرم نیز با شرمندگی گوشی را قطع کرد .

اولا:تقصیر این دل بی صاحب من چیه که این پسر اصلا به دلم نشست؟

دوما:ایا خدا نمیتوانست لااقل قیافه اش را در نظرم خوب جلوه دهد که به دلم بنشیند؟

سوما:وقتی شروع به حرف زدن کرد انگار شروع کردند با پتک بر سرم بکوبند اخر مگر من قرار نیست در کنارش ارامش پیدا کنم در حالی که با صداش عذاب میکشیدم انقدر لهجه داشت که به سختی متوجه حرفاش میشدم مگه پیامبر اسلام (ص)نفرمودند باید فرهنگ دو نفر برای ازدواج به هم بخوره؟

چهارما:این که شما میفرمایید فقط ملاکتان را ایمان قرار دهید بنده از کجا میدانستم که مومن واقعی است ظاهر 6 تیغه صورتش و طرز لباس پوشیدنش که ایمانی را به بنده نشان نداد. در ثانی من این رو فقط حماقت میدونم چون هیچ چیزیش رو نپسندیدم حالا بیام به امید اینکه شاید 50%ایمان داره جواب بله بهش بدم. تا این که دوباره امسال از خاله ام مرا برای پسرش دوباره خواستگاری کرد حال نمیدانم چه کنم واقعا ماندم یک عمر به امید ایمان داشتن طرف عذاب روحی بکشم اصلا این چه ایمانی است؟ اصلا من فکر میکنم در کنار این اقا نصفه ایمان خود را نیز از دست میدهم چون اصلا ازش خوشم نمیاد حاج اقا تو رو به خدا منطقی جوابم را بدید من تمام این 65 تا پست جوش کاری را انقدر خواندم که حفظ شدم ولی بازم این ایمان که شما میفرمایید برایم ملموس نیست .

 بنده میتوانم ایشون رو قبول کنم؟ و ایا میتونم بهش علاقه مند بشم؟ همش از همین می ترسم که نکند بهش علاقه مند نشوم.  باتشکر فراوان و التماس دعا

خدا خیر کثیر به شما بدهد انشالله باتشکر

-------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

اگر پست های جوش کاری را خوب خوانده باشید ان شاالله! حتما می دانید که ملاک در ازدواج تنها ایمان است و سپس ملاک و محک ایمان ، عمل به احکام اسلام و انجام دستورات رساله عملیه است.

به عنوان مثال ، ریش تراشی و صورت شش تیغه ، عمل مطابق اسلام و فتوای علمای ربانی نیست چون اکثر فقها تراشیدن ریش را حرام می دانند و مابقی احتیاط واجب کرده اند که ریش تراشیده نشود.فراموش نکنیم که مطابق دستور اسلام به هر حال همه باید ازدواج کنند ولی ، مومن باید با مومن ازدواج کند و برای شش تیغه ها تا دلتان بخواهد دختر بد حجاب و بی ایمان ، آماده و حاضر داریم. کبوتر با کبوتر ، باز با باز.

ایمان افراد را در نماز و خمس و روزه و دیگر عبادات جست و جو کنید نه در قیافه و لهجه. کسی که نماز می خواند مومن است و با مومن می توان تا آن طرف دنیا رفت اما خدا نکند که کسی ایمان نداشته باشد...

اگر خودتان مومن هستید و ایمان به خداوند برای شما اولویت اول زندگی است باید ایمان را ملاک شناخت قرار بدهید و ما بقی خصوصیات افراد نظیر سن و قیافه و هیکل را نادیده بگیرید چون این امور تاثیری در سعادت افراد و ایمانشان ندارند. با ملاک قرار دادن ایمان دیگر لازم نیست به دنبال بهانه بگردید و استخاره ی نکرده را به دروغ مانع جلوه بدهید. مومن دورغ نمی گوید و سعادت خودش را به خاطر گفتن خلاف واقع به خطر نمی اندازد.

در مورد رد کردن خواستگار و قطع کردن روابط دو خانواده باید بدانیم که ، این روزها و این مسائل خواهد گذشت اما قرار نیست ما اخلاق خودمان را قربانی دل خواه و هواهای نفسانی خودمان بکنیم. حتی اگر جواب به خواستگاری کسی ، منفی باشد از نظر اخلاقی حق نداریم با مخاطب خودمان با تحقیر برخورد کنیم ، مکالمه را با سردی تمام کرده یا تماس را قطع کنیم. این خلاف اخلاق ها ، در آینده روزی بلای جان و زندگی ما خواهد شد.

باید خودمان را تربیت کنیم و شیطان را از نفوذ به دلمان محروم کنیم و به خدا پناه ببریم. نجات در راست گویی و صداقت است. البته قرار نیست به بهانه راست گویی ، هر حرفی بزنیم و هر چه از دهانمان بیرون آمد ، روی دایره بریزیم و دل کسی را بشکنیم.

در مورد رد کردن خواستگار جملاتی واضح و محکم اما صادقانه و مهربان و البته شمرده ، همیشه از طرف هر کسی مسموع و پذیرفتنی است. به طور مثال می توانید در قالب دعا و طلب خیر بفرمایید: ان شاالله خداوند خانواده ای بهتر و همسر بافضیلت تری را نصیب دختر ما و پسر شما کند. دختر ما تصمیم به ازدواج با پسر شما ندارند. ان شاالله که خداوند برای هر دوی این دو جوان خیر و برکت و عافیت نازل فرماید. این خواستگاری از طرف ما تمام شده است...

علاقه در دل زن بستگی به قیافه و ظاهر مرد ندارد. زن اگر محبت ببیند علاقه مند می شود. شاید بتوانم بگویم دیگر قیافه مرد را نخواهد دید. فقط شرطش محبت است. یک نگاه به جامعه بیاندازید. مگر همه مردهای جامعه زیبا هستند. ابدا. اما برای همسرانشان شوهراند و زندگی می کنند. و حتی بالاتر ؛ اگر خوب رسم محبت بدانند برای همسرانشان بهترین مرد روی زمین هستند. باور کنید قیافه و ظاهر فقط برای یک سال جذابیت دارد. بعد از آن اخلاق و محبت و کرامت است که زندگی را پیش می برد. به دادگاه ها سرک بکشید ؛ بد اخلاق ها اهل جدایی هستند اما خوش اخلاق ها چه با قیافه و چه بی قیافه همه اهل زندگی هستند.

برای فهم سبک محبت کردن یک مرد در زندگی ، می توانید به خانواده و پدر او نگاه کنید. به مادر و بستگان او نگاه کنید. اخلاق و خصائل واگیر دارند و در سر سفره به اهل خانه منتقل می شوند. اگر ادب هست در همه هست. نمی شود ادب و اخلاق فقط در یک نفر باشد و مابقی بویی از آن نبرده باشند. البته کم و زیاد هم دارد.

-------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم