عرفان امام خمینی، عرفان آخرالزمان(66) مبادی معنوی

اعِظُكُمْ بِواحِدَةٍ ان تَقُومُوا للَّهِ
براى خدا قيام كنيد
نه براى شهوات نفسانيه
؛
اگر انسان براى شهوات نفسانيه قيام بكند و براى خدا نباشد، اين به جايى نمى‏رسد كارش؛
اين بالاخره فَشَلْ مى‏شود؛
چيزى كه براى خدا نيست دوام نمى‏تواند داشته باشد.
كوشش كنيد كه قيام شما، اين نهضتى كه داريد، نهضت الهى باشد؛
للَّه باشد.
من نمى‏توانم باور كنم كه كسى مبادى معنوى نداشته باشد و براى مردم كوشش كند.
من اصلًا باورم نمى‏آيد.
آنهايى كه مبادى معنوى دارند، آنهايى كه خدا قائلند، آنهايى كه جزا قائلند، آنهايى كه عطا قائلند، اينها تعقل دارد كه يك كسى خودش را، جان خودش را بدهد يك جان بالاتر بگيرد؛
همه چيزش را بدهد و از خدا زيادتر، آن قدرى كه هيچ چشمى نمى‏تواند ببيند و هيچ گوشى نمى‏تواند بشنود بگيرد.
اين يك امرى است معقول‏

صحيفه امام    ج‏5    510    فداكارى با مبادى معنوى .....  ص : 509

[خنده حضار]


این متن را با لحن و صدای امام بخوانید. دلم برای ان شاالله گفتن های امام و بسیجی هایش لک زده است:



و بالاخره اين مرد خواهد رفت ان شاء اللَّه [ان شاء اللَّه حضار]

منتها يك قدرى زود و ديرش چيز است و الّا رفتنى [است‏]؛

مسلّم هم رفته است. يك هُلِ ديگر مى‏ خواهد ان شاء اللَّه [خنده حضار].

ان شاء اللَّه خداوند شماها را توفيق بدهد كه اين هُلِ آخر را هم بدهيد ان شاء اللَّه. [ان شاء اللَّه حضار].


صحيفه امام    ج‏5    42    قدرت الهى پشتوانه قيام ملت ايران .....  28 آبان 1357

یک رویای شیرین (اردوی جهادی در بقیع)

جمعه گذشته ، قبل از ظهر و قبل از حرکت به سوی نماز جمعه خواب دیدم.

یک رویای بی نظیر...


رفته بودیم اردوی جهادی!

آن هم با قطار

عجب کیفی داشت

برای خودم هم سوال بود که جهادی امسال کجاست.

روی تابلو ایستگاه راه اهن نوشته بود: مدینه

باورم نمیشد.

لحظاتی بعد گنبد زیبای حرم پیامبر را مشاهده کردم.

رنگ سبز گنبد هنوز یادم هست.

شب بود اما بدون معطلی رفتیم سر پروژه عمرانی!

به سمت بقیع

قبل از ما ستون ها را هم زده بودند. تا اسکلت کار پیش رفته بود.

اما مزار چهار امام هنوز ضریح نداشت!

یادم هست که روی آن اسکلت باید گنبد باعظمتی نسب میشد.

در خواب میتوانستم عظمت و زیبایی اش را تصور کنم.


خستگی نداشت این جهادی.

فکر کنم بچه ها برای دهونه هم دست از کار نکشند.

بیدار که شدم آسمان زیر پاهایم بود.


ای خاندان خوبی ها !

من کارگر خوبی برای شما هستم؟


عرفان امام خمینی،عرفان آخرالزمان(67) كار براى خدا

اگر اين راه را براى خدا مى‏رويد، اگر اين طريق را براى خدا طى مى‏كنيد، افسرده نباشيد از اينكه به شما اعتنا نمى‏شود؛

خداوند به شما عنايت دارد.

كوشش كنيد كه راه براى خدا باشد،

كوشش كنيد كه چشمتان را از مخلوق، از ما سواى خدا ببنديد.

توجه‏تان به اين نباشد كه اگر خدمتى براى خدا مى‏كنيد، ديگران پيش شما بيايند تواضع كنند.

شما جوانهايى هستيد كه در طول اين مدت زحمت كشيديد؛ براى خدا رنج برديد؛ براى خدا عمل كرديد. حالا يك راه طولانى را براى خدا طى كرديد و آمديد اينجا با ما صحبت كنيد، درد دل كنيد.

كارى كه براى خداست خدا توجه مى‏كند و اگر براى خدا نباشد، همه عالم هم توجه كنند، چيزى نيست.

صحيفه امام    ج‏9    28    كار براى خدا .....  ص : 28

عرفان امام خمینی،عرفان آخرالزمان (65) تهذیب محول به خود ماست

و اين يك مرضى است كه در همه هست،
مگر اينكه خدا انسان را نگه دارد
و خدا هم انسان را نگه نمى‏دارد،
مگر اينكه خود انسان وسائلش را فراهم كند.
نمى‏شود نشست كه من را خدا مُهذَّب كند.
خدا وسائل تهذيب را در اختيار ما گذاشته است
و تهذيب، عملى است كه ما بايد انجام بدهيم، اين محوَّل به كسى نيست، به خود ماست.

صحيفه امام    ج‏18    18    اختلاف و شكست جمهورى اسلامى، گناهى نابخشودنى .....  ص : 17

عرفان امام خمینی، عرفان آخرالزمان(67) برای خداست؟

نبايد ما خودمان را گول بزنيم.

بنشينيد آخر شب فكر كنيد.

محاسبه يكى از امورى است كه در سير انسانى بايد باشد كه در آخر شب فكر كند به اينكه

- نمى‏گويم در من هست، من هم پايين‏تر از ديگران-

حساب كند انسان به اينكه تو امروز كه با اين آقا اختلاف دارى و حالا شديد دو دسته، يك دسته دنبال آن آقا، يك دسته دنبال آن آقا، ريشه‏ اش چى است؟

براى خداست؟

اين عيبى كه شما در او مى‏گوييد، در خودتان نيست؟

اين چيزى را كه در ديگران بزرگ مى‏شماريد و در خودتان هر چه مى‏توانيد كوچكش مى‏كنيد و پرده ‏پوشى مى‏كنيد، اين عمل شيطانى نيست؟

صحيفه امام    ج‏18    17    لزوم انطباق گفتار و اعمال روحانيون .....  ص : 15


تاثیرگذارترین جمله امام خمینی در زندگی طلبگی من

 و بدانيد كه اختلاف، اختلاف سر اسلام نيست.

اختلاف سر «من» است،

من اسلام را بايد تقويت كنم،

اسلامى كه من تقويت كنم قبول دارم،

(اما) اسلامى كه رفيق من تقويت كند نه ، او را من قبول ندارم.

اين در باطن ذات آدم‏ هست

و لو نگويد؛

نمى‏ گويد البته

اما

در باطن ذات انسان اين مسأله هست؛

مگر

خداى تبارك و تعالى توفيق بدهد به انسان كه خودش را مُهذَّب كند.


صحيفه امام    ج‏18    19    نگرانى از اختلاف روحانيت و خروج از زى طلبگى .....  ص : 18


خاطره‏ ی امام خمینی از شهيد مدرس‏


خاطره‏ ی امام خمینی از شهيد مدرس‏:


عمده، فعاليت خود شماهاست.
مرحوم مدرس، خدا رحمتش كند- مردى بود كه ملك الشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس كسى نيامده- مى‏گفت كه بزنيد كه بروند از شما شكايت كنند؛ نه بخوريد و برويد شكايت كنيد!
من رفتم پيشش- خدا رحمتش كند- اخوى ما  نوشته بود به من كه يك نفرى است اينجا رئيس غله است. آن وقت يك رئيس غله زمان رضا شاه بود. به من نوشت كه برويد به آقاى مدرس بگوييد كه اين مرد آدم فاسدى است. دو تا سگ دارد يكى‏اش را اسمش را «سيد» گذاشته، يكى‏اش را «شيخ»! شما برويد [بگوييد] كه اين را از اينجا بيرونش كنند.
من  رفتم به ايشان گفتم.
گفت بكُشيدش!
گفتم آخر چطور بكشيم؟
گفت من مى‏نويسم بكشيدش.
گفتم آخر شما اينجا مأمور هستيد، شما اينجا هستيد، آنها آنجا نمى‏توانند.
گفت چطور شد كه وقتى قافله‏ها از گلپايگان مى‏آيند عبور كنند و بروند ... مى‏خواهند عبور كنند مى‏فرستيد لختشان مى‏كنند، حالا نمى‏توانيد بكشيد يك كسى را؟!

صحيفه امام    ج‏8    139    خاطره‏اى از شهيد مدرس .....  ص 138

------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

خاطره حضرت امام را برای فهم بهتر دوستان شرح مزجی (داخل متن) میدهم. کلیه عبارات داخل هلال از بنده است:

عمده، فعاليت خود شماهاست.
مرحوم مدرس، خدا رحمتش كند- مردى بود كه ملك الشعرا گفته بود از زمان مغول تا حالا مثل مدرس كسى نيامده- می‏گفت كه (در برخورد با اجانب فاسد وطن فروش بروید انها را با گلوله یا کتکی مفصل)بزنيد كه (ان اجانب)بروند از شما شكايت كنند(و شما دست پیش داشته باشید و در نتیجه در دادگاه هم حرف خودتان را بزنید)؛ نه (اینکه از موضع ضعف کتک)بخوريد و (در نتیجه شما بعد از کتک خوردن)برويد شكايت كنيد!
من رفتم پيشش (یعنی پیش مرحوم مدرس که )- خدا رحمتش كند- اخوى ما  (یعنی برادر مرحوم امام آقای پسندیده) نوشته بود به من كه يك نفرى است اينجا ( یعنی در خمین) (که) رئيس غله است. آن وقت (در هر شهری) يك رئيس غله زمان رضا شاه بود. ( برادرم ) به من نوشت كه برويد به آقاى مدرس بگوييد كه اين مرد آدم فاسدى است. دو تا سگ دارد يكى‏اش را اسمش را «سيد» گذاشته، يكى‏اش را «شيخ»! شما برويد (بگوييد) كه اين (آدم فاسد) را از اينجا بيرونش كنند.
من  رفتم به ايشان گفتم. (یعنی به اقای مدرس پیغام برادرم را گفتم)
گفت بكُشيدش!
گفتم آخر چطور بكشيم؟
گفت من می نويسم بكشيدش. (یعنی من فتوا میدهم به صورت مکتوب و فقط شما به دستور من عمل کنید)
گفتم آخر شما اينجا مأمور هستيد، شما اينجا هستيد، آنها آنجا نمى‏توانند. (یعنی در خمین قدرت چنین کاری را ندارند)
گفت: چطور شد كه وقتى قافله‏ها از گلپايگان مى‏آيند عبور كنند و بروند ... مى‏خواهند عبور كنند ، مى‏فرستيد لختشان مى‏كنند، (یعنی شما اگر قصد راه زنی داشته باشید چنان قدرت دارید که قافله ای را در چند صد کیلومتری سرقت کنید) حالا نمى‏توانيد بكشيد يك كسى را؟! (یعنی در اعدام یک فرد فاسد و مهدور الدم و انجام دستور اسلام این قدر ناتوان هستید؟)

امام خمینی و گاندی

راهى كه ما رفته‏ايم همان است كه گاندى و بزرگان هند رفتند،

و بالاخره دست جنايات اجانب را از كشور كوتاه كردند.


صحيفه امام    ج‏5    491    گفتگو با هيأت نمايندگى دولت هند

سبک زندگی (3) ما باید غرب را با نخریدن تحریم بکنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

سبک زندگی (3) ما باید غرب را با نخریدن تحریم بکنیم

شعار ما ميتوانيم سه دهه است که بر سر زبان های ایرانیان رایج شده است. در ابعاد زیادی ایرانیان خود را باور کردند و روی پای خود ایستادند اما تحولات چند ماه گذشته نشان داد که جامعه ما مریض است و این مریضی مربوط به سبک زندگی ماست.

حقیقت این است که تمام ایرانیان به این باور نرسیده اند که باید مستقل باشند و اگر زندگی خوب و سعادت مندی برای خود و کودکان خود میخواهند باید در تمام امور به خودشان اتکا کنند.

داستان دلار و تحریم های فلج کننده ی! غرب بر علیه ایران نشان داد که اخر این مثنوی کجاست. ما باید خودمان را برای روزی اماده کنیم که قطره ای از نفت ما فروخته نشود و هیچ کالایی به مملکت ما وارد نگردد. اخر داستان همین نقطه است. تحریم زمانی اثر دارد که ما برای تهیه کالایی خاص به بیرون از مرزهای کشور نیازمند باشیم.

يك مملكت اگر بخواهد خودش به پاى خودش بايستد، مستقل بشود در همه ابعاد، چاره ندارد جز اين تفكر كه «ما بايد از خارج چيز وارد كنيم» از كله‏اش بيرون كند. مغزش توجه به اين بكند كه ما از خارج نبايد وارد بكنيم. (صحيفه امام    ج‏14    116 )

مدرس و گاندی دو شخصیت سیاسی ضد استکبار دوران ما هستند که انگلستان و کارخانه های آن را تحریم کردند و پارچه پنبه ای و کتان کشور خودشان را به تن کردند. استقلال یک راه بیشتر ندارد. ما باید غرب را تحریم کنیم! ما باید با نخریدن از غرب تحریم های فلج کننده خودمان را اعمال کنیم. و این یعنی تولید کردن هر آنچه که به آن نیاز داریم. کلمه نیاز در فرهنگ و اقتصاد مقاومتی به معنای غربی آن نیست. نیازمندی های واقعی خودمان را تولید کنیم و از صرف هزینه برای نیازهای غیرواقعی صرف نظر کنیم. زندگی مدرس و گاندی را بنگرید منظور مرا خواهید فهمید.

به عنوان نمونه میتوانم به کتاب خواندن و کتاب خریدن اشاره کنم. کتاب را باید خواند اما همیشه نباید خرید. دوست و هم وطن عزیزی در مسکو دارم که تفاوت نمایشگاه کتاب در تهران و مسکو را گوشزد میکرد. او که هر دو نمایشگاه را دیده بود میگفت: اهالی مسکو بیشترین کتاب را در سطح جهان میخوانند اما کتاب را خریداری نمیکنند. در کتابخانه کوچک گاندی فقط سه کتاب بود: قرآن مجید و انجیل وکتاب آیین برهما و گاندی هر روز فقط همین سه کتاب را مطالعه میکرد.

من اعتقادم اين است كه انسان اگر با هر زحمت و مرارتى زندگى كند و زندگيش مال خودش باشد، مستقل باشد در زندگى و نانِ جو خودش را بخورد، آن ارزشش صدها مقابل اين است كه انسان در آپارتمانهاى عظيم بنشيند و دستش پيش ديگران دراز باشد و به ديگران سلام بدهد. اين يك مطلبى است كه هر انسان شرافتمندى [تأييد مى‏كند،] (صحيفه امام    ج‏14    437)   

غرب خودش را به ما باورانده است. باید باور کنیم که استقلال فقط با باور کردن خودمان و مصرف کردن کالای بی کیفیت خودمان! به دست می آید.

شما چنانچه باورتان آمده باشد كه نمى‏توانيد صنعت درست بكنيد و نمى‏توانيد صنايع بزرگ و كوچك را و چيزهايى كه احتياج به غرب بوده است خودتان آنها را درست بكنيد، تا اين باور هست، نمى‏توانيد كه انجام بدهيد. اول بايد خودتان را درست كنيد؛ اول بايد باورتان بيايد كه ما هم انسانيم، ما هم قدرت تفكر داريم، ما هم قدرت صنعت داريم. اين قدرت در همه افراد بشر بقوه هست. اگر اين باور براى شما پيدا شد [موفق خواهيد بود] (صحيفه امام    ج‏14    307)   

اگر مستقل باشیم کسی در دنیا به خودش جرات نمیدهد که ما را تهدید به تحریم بکند.