سبک زندگی (2) نقش خدا در سبک زندگی

بسم الله الرحمن الرحیم

سبک زندگی (2) نقش خدا در سبک زندگی

 

شاید برایتان عجیب باشد که بگویم  خدا بیشترین نقش را در زندگی انسان بازی میکند. منظورم از خدا مفهوم ذهنی خدا در اوهام انسان ها و خدایان وهمی او نیست. خدا یک حقیقت خارجی و واقعیت لایزال است که دانسته یا ندانسته تمام زندگی بشر را پر کرده است. تمام تفاوت داستان در این است که انسان این خدای زنده و تاثیرگذار را به چه میزان در زندگی اش و در عوالم وجود مشاهده میکند و قوانین او را به جان خریده و در سطر به سطر حوادث روزانه زندگی به کار میگیرد؛ در نتیجه اولین دسته بندی انسان ها در سبک زندگی قبل از هر دسته بندی دیگر در همین جا شکل میگیرد. سبک زندگی یک انسان مومن با سبک زندگی یک انسان کافر تفاوت اساسی و بنیادی دارد.

یک انسان مومن ، خودِ آرامش و راههای یافتن و رسیدن به آرامش را در خودِ خدا و قوانین مورد رضای خدا جست و جو میکند.

نگاه مومن به یک برگ سبز بر سر شاخه درخت ، برخواسته از جهان بینی او و در چهارچوب خداشناسی و خداباوری اوست. مومن همین برگ سبز را در هندسه جهان هستی و در سیر تکاملی موجودات هستی به سوی کمال مطلق ارزیابی میکند و بی جهت و از سر بولهوسی یک برگ سبز کوچک را هم از ادامه هستی نباتی محروم نکرده و دست به چیدن آن دراز نمیکند. اسراف در زندگی مومن جایی ندارد چرا که یک برگ ریحان در نگاه او کمالی دارد که او نباید مانع از این سیر تکاملی شود. تکاملی که برای همه موجودات عالم طراحی شده است. در نگاه مومنان به خدا یک دانه برنج که میتواند غذای یک انسان گردد و ادامه حیات آدمیان را فراهم سازد نباید به خاکروبه ریخته شود.

مومن بخلاف کافران به قوانین الهی اعتماد میکند و آرامش گمشده بشریت امروز را در عمل به همین قوانین مییابد. مومن خود را عبد خداوند میداند و از آزادی حیوانی خارج شده به سمت آزادی معنوی سیر میکند. مومن چون عبد خداست ، از همه آزادتر است و به خاطر مخالفت نکردن با قوانین الهی که منطبق بر ساختار همه عوالم است ، بیشترین آرامش را از زندگی خود میبرد. در حقیقت لذت های بیشماری در واجبات الهی تعبیه شده که مومن با عمل به احکام الهی آنها را کسب میکند و در اثر مداومت بر این اعمال صالح در ژرفای بی انتهای آرامش خداوندی غوطه ور میشود و چه لذتی بیشتر از نماز و صالحاتی مثل انفاق و ایثار و جهاد در راه کسب رضایت خداوند و مخالفت با نفس که در همه این عبادات لذت اتصال به دریای بی کران معنویت و مناجات با پروردگار همه عوالم ، در ابعاد مختلفش به چشم میخورد.

در نقطه مقابل ، گناهان عواملی هستند که آرامش را از زندگی بشر دور میکنند. محبت به دنیا که در راس همه خطاهاست ، خدا و یاد او را از قلب بشر بیرون میکند و در از دست دادن آرامش ، چه خطری بیشتر از بیرون رفتن یاد خدا از یاد و جان بشر.

انبیا آمده اند تا سبک حقیقی زندگی و آرامش را به بشر بیاموزند. سبک زندگی انبیا خدامحورانه است و قوانین او را جاری و ساری میداند و نه قوانین انسانی خودساخته ی بشر جدا از معنویت و کافر به پروردگار.

تا تکلیف خودمان را در همین نکات ساده اما بنیادین روشن نکنیم ادامه کلام در سبک زندگی و اطاله کلام در مصادیق جزئی دردی را درمان نمیکند. غذا خوردن و خوابیدن و برخواستن و پوشش و ازدواج و کسب و کار، همه و همه در گرو تعیین تکلیف انسان با خودش در ایمان یا عدم ایمان به خداست ؛ و ایمان نه فقط در اصل وجود خدا بلکه در گردن نهادن به قوانین اوست چرا که شیطان که رهبر همه کافران است اصل وجود او را منکر نیست بلکه او فقط قانون الهی را قبول و اجرا نکرد.

اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمد رسول الله

سبک زندگی (1) تکلیفمان را با خودمان مشخص کنیم

بسم الله الرحمن الرحيم

تکلیفمان را با خودمان مشخص کنیم

همه انسان ها برای زندگی و فعالیت های خودشان الگو دارند. گاهی الگو یک خواننده یا یک بازیگر تلویزیون است و گاهی یک فرد بزرگ و آسمانی. انسان الگو را نیاز دارد برای تاسی ؛ برای پیروی کردن ؛ برای الگو و سرمشق گرفتن.

در نفسِ داشتن الگو و سرمشق ، بین من و شما تفاهمی نانوشته بر قرار است. آنچه که امروز هدف من از این نوشتار است ، سخن گفتن در تعیین و انتخاب الگوست. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم بین تمدن اسلامی و تمدن غرب جنگ پنهان سرگرفته که ما ناگزیر هستیم یکی از این دو جبهه را انتخاب کنیم. و شاید بتوان گفت سبک زندگی انسان هاست که نمایان گر انتخاب آنهاست ؛ چه خودشان بدانند و چه بی خبر باشند. زنگ خطر اینجاست که ما مسلمانان ایرانی با انتخاب سبک زندگی غربی خواسته یا ناخواسته از اردوگاه اسلام خارج میشویم و چنان در زندگی غربی و سرمشق های آلوده آن غرق می شویم که آرام آرام از مسلمانی ما چیزی جز یک اسم نمی ماند و به سربازی غربی در داخل قلمرو تمدن اسلامی تبدیل می شویم.

اکثریت مردم کشور ما مسلمان هستند اما سبک زندگی عموم ما به پیامبر اعظم اسلام که درود خداوند بر او باد شباهت ندارد. سوال مهم اینجاست که چرا یک مسلمان شباهتی به اولیای خود ندارد؟

ما به عنوان مسلمان در ظاهر و باطنِ رفتارمان ، باید پیامبر اعظم و عترت علوی را الگو قرار می دادیم اما به دلایل مختلفی ، غرب و تمدن غرب را سرمشق قرار داده ایم. پس ما با مشکل و بیماری بزرگی مواجه هستیم.

عمده مشکل ما در بخش اندیشه است و عموما در سه بخش گنجانده میشوند: سوال های متعددی که پرسیده نشده اند و اگر پرسیده شده اند ، از عالمان حقیقی دین پرسیده نشده اند و در نتیجه جواب مناسب خود را پیدا نکرده اند و در آخر اگر از عالمان حقیقی دین پرسیده شده اند و آنان از جواب دادن به شبهات که وظیفه اساسی آنان است طفره نرفته باشند ، توسط مردم به کار گرفته نشده اند. این سه گام باید چاره شوند. در مرحله نخست باید سوال پرسیدن را هنر بدانیم و خوب پرسیدن را هنری بهتر. از عالمان دین که البته هر عمامه به سری نیست بجز استخاره و احکام شرعی ، معارف عمیق قرآن و عترت را مطالبه کنیم.

چرا یک مسلمان از الگوی الهی خود که معصومین باشند تبعیت نمیکند؟ آیا آنها سرمشق مناسبی نبوده اند یا ما نیازی به این سرمشق ها نداریم؟ آیا نباید هر چه زودتر تکلیف خودمان را با خودمان مشخص کنیم که آیا مسلمان هستیم یا نه؟ و مسلمانی چه لوازمی دارد؟ ما از اسلام چه انتظاری داریم؟ و البته انتظار اسلام از ما به عنوان مسلمان چیست؟ آیا اسلام دین قرون گذشته و مخصوص عرب های شبه جزیره بود است و یا امروز هم نسخه رهایی انسان ها از دست ایسم های انسان غربی است؟ و اگر نسخه ای غیر از اسلام برای انسان موجود است به چه میزان جواب گو بوده است؟ آن مکاتب چه ویژگی های خوبی دارا بوده اند که اسلام از آن تهی بوده است؟ ما به چه میزان از نقاط قوت و ضعف تمدن غرب مطلع هستیم؟ آیا نقاط قوت تمدن غرب در منابع اسلام یافت نمی شود؟ یا علی رغم اشاره دین به آن نقاط قوت ، ما مسلمانان به آنها عمل نکرده ایم؟ آیا از میزان باروری دختران دبیرستانی انگلستان با خبر هستیم؟

همین سوال های ساده وقتی بی جواب بمانند در اندیشه دانشجوی مسلمان تبدیل به سرطان میشود. سرطانی در اندیشه و انگیزه. سرطانی در سبک زندگی!