جوش کاری (88)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

بسمه تعالی
سلام
اسلام توصیه به ازدواج در سنین جوانی دارد و علمای اسلام همواره ازدواج در سنین پایین تر را توصیه میکنند. از طرف دیگر سن اشتغال و استقلال مالی در جامعه بالا رفته و این در حالی است که تکلیف اصلی مرد در خانواده پرداخت نفقه است. حال سوال اینجاست، آیا ازدواج قبل از اشتغال و استقلال مالی که مانع از عمل به تکلیف است، صحیح است؟ دختران پس از تکلیف میتوانند، حق شوهر را رعایت کنند، اما پسران نه. عمل به تکلیف هم که واجب است. با این حساب چگونه می شود پسران را به ازدواجی ترغیب کرد که در آن توانایی عمل به تکلیف را نخواهند داشت؟ آیا چنین ازدواجی تضییع حقوق زن در خانواده نخواهد بود؟
والسلام

---------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برادر

هشتاد و هفت شماره منتظر اين سوال بودم. چرا که تا این سوال در ذهن پسرهای ما حل نشود ، نوشتن برای دخترها تقریبا بی فایده است. دخترهای مومن با مطالعه همین مقدار از متون به نظرم آماده یک زندگی ساده و انتخاب مومنانه می شوند خصوصا دختری که ایمانش را چون جانش گرامی می دارد و برای حفظش به نگهبانی ایستاده است.

اصل ترغیب کردن جوانان به ازدواج مساله کاملا درستی است که در سنت اسلامی به آن عمل می شود. هر جوانی که در فضای اسلامی تنفس کرده باشد ازدواج را برای خودش یک فریضه دینی می داند و به آن راغب است اما موانع فراوانی روبرویش قرار دارد. موانعی چون تحصیل و کسب حرفه و سربازی که همگی برای یک کار خوب نیاز هستند و کار خوبی که برای کسب درآمد لازم است و کسب درآمدی که برای تشکیل خانواده و تهیه مقدمات زندگی و در نهایت پرداخت مخارج همسر یا نفقه و لازم است. به نظرم همه این موانع زنجیره ای را بتوان در یک کلمه خلاصه کرد که مانع اصلی ازدواج جوانان پول است.

اگر جوان دنبال تحصیل و کار مناسب است در حقیقت به دنبال کسب درآمد است. اما آیا مشکل همه همین است؟ آیا در میان جوانان قشر مرفه ما مشکل ازدواج نداریم؟ آیا مفهوم فقر و ثروت یک مفهوم نسبی نیست؟ آیا حتی ثروتمندان نیز به نسبت ثروتمندان دیگر گرفتار این فرهنگ غلط نیستند؟

حکایت تبلیغی: از خانواده های متمول تهران خانواده هایی را سراغ دارم که سن ازدواج شان بالا رفته است و باز فقر و شرایط مالی را بهانه قرار می دهند. پرسیدم که دردت چیست؟ می گفت: نزدیکان فامیل مراسم عروسی خودشان را در هتل لاله گرفته اند. درست است که وضع ما از بسیاری از مردم تهران بهتر است اما عرف خانواده ما این است که در هتل استقلال یا فلان سالن ویژه مراسم بگیریم و این مراسم در توان من نیست!

به نظرم اگر ریاست جمهوری برای ازدواج هر زوج جوان ، بجای وام ازدواج ، سی میلیون تومان جایزه بلا عوض هم قرار بدهیند باز داستان همین است. داستان ازدواج جامعه ی جوان ، اما مریض ما ، با پول حل نمی شود. فرهنگ ازدواج ما با پول مریض شده است پس درمانمان با تزریق پول نیست. این تزریق پول فقط ول خرجی ها را راحت تر میکند نه ازدواج را. مشکل ما در جای دیگری است.

خداوند علیم ضمانت کرده است که ، زوج جوان مومن را بعد از ازدواج غنی می کند اما برای ول خرجی های هنگفت و غلط ما ، ضمانتی نداده است.

خداوند در سوره نور فرمود: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى‏ مِنْكُمْ وَ الصَّالِحينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَليمٌ (32) : دختران و پسران و غلامان و كنيزان عزب خود را اگر شايستگى ازدواج دارند نكاح نماييد و اگر تنگدست باشند خدا از كرم خويش توانگرشان كند و خدا وسعت بخش و دانا است (32).

خداوند وعده داده است و چه وعده بلند و زیبایی. او وعده داده که همگان را غنی می کند. آن هم از فضلش ؛ و خداوند وسعت دهنده است و می داند که فقرا هم نیاز و میل به ازدواج دارند.

این همه تاکید بنده بر ایمان برای این است که بدانید و می دانید که وعده خداوند دورغ نیست. مومنان می دانند که او صادق است و وعده خودش را وفا می کند. اما آیا خداوند باید هزینه میلیونی آرایش بانو را هم نقدا بپردازد؟ آیا خداوند وعده داده است که تو از حساب من پنج مدل غذا سفارش بده و در هتل استقلال میهمانی بگیر و من ضامنش هستم؟ آیا خداوند زبانم لال نوکر ماست؟ آیا اسراف کنندگان برادران شیطان نیستند؟

مومن باور دارد که خداوند واسع است. خداوند وسعت می دهند. شک نمی کند. از مومنان تازه متاهل بپرسید که خداوند چگونه به زندگی شان وسعت می دهد اما داستان ما امروز برعکس است.

خداوند ابتدا وسعت می دهد یا ابتدا ما باید قدم پیش بگذاریم و ازدواج کنیم؟ اگر بنا باشد که با فرهنگ امروز بعد از تهیه همه امکانات نظیر خانه و لوازم کامل منزل ،کسی قدم پیش بگذارد و ازدواج کند ، دیگر وسعت خداوند را برای چه زمانی ذخیره کند؟ وسعت برای زمان فقر است و گشایش برای تنگنا. مومن کسی است که به صرف شنیدن این وعده خداوند حتی اگر کار و کاسبی ندارد قدم در راه ازدواج بگذارد و بعد از این از خداوند کار و کسب و روزی بخواهد.

چهار حدیث زیبا برای اطمینان قلوب مومنین:

1- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: اتَّخِذُوا الْأَهْلَ فَإِنَّهُ أَرْزَقُ لَكُمْ : ازدواج کنید که این کار برای جلب کردن رزق و روزی بهتر (از کارهای دیگر) است.

ما برای ازدواج به دنبال کار می گردیم اما با ازدواج است که روزی به دنبال شما می آید. ازدواج جلب روزی می کند نه اینکه روزی را برای ازدواج جلب کنیم. 

در حدیث دیگر آمده است:

2- عَنْ أَبِي بَصِيرٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ علیه السلام قَالَ: أَتَى رَسُولَ اللَّهِ صلی الله علیه وآله شَابٌّ مِنَ الْأَنْصَارِ فَشَكَا إِلَيْهِ الْحَاجَةَ. امام صادق درباره رفتار زمان رسول خداوند فرمودند: روزی جوانی از انصار برای حاجتی مالی نزد پیامبر مکرم اسلام شکایت و عرض حاجت کرد.

 فَقَالَ لَهُ: تَزَوَّجْ. رسول خداوند همین یک کلمه را در جوابش فرمودند: ازدواج کن!

فَقَالَ الشَّابُّ: إِنِّي لَأَسْتَحْيِي أَنْ أَعُودَ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله. آن جوان می گوید: من حیا می کردم که دوباره برای عرض حاجت خدمت رسول خداوند برگردم تا اینکه ...

 فَلَحِقَهُ رَجُلٌ مِنَ الْأَنْصَارِ فَقَالَ: إِنَّ لِي بِنْتاً وَسِيمَةً فَزَوَّجَهَا إِيَّاهُ. تا اینکه یکی از مردان انصار آن جوان را دید و پیشنهاد داد که دخترش را که دختری نیکوست اختیار کند. پس دخترش را به آن جوان تزویج نمود.  

قَالَ: فَوَسَّعَ اللَّهُ عَلَيْهِ : امام صادق فرمودند: خداوند به آن جوان بعد از ازدواج وسعت مالی داد !

[قَالَ‏] فَأَتَى الشَّابُّ النَّبِيَّ صلی الله علیه و آله فَأَخْبَرَهُ: آن جوان به نزد رسول خداوند رفت و ایشان را از این ازدواج و برکات و وسعت خداوند در زندگی اش با خبر کرد.

فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ: يَا مَعْشَرَ الشَّبَابِ عَلَيْكُمْ بِالْبَاهِ : پس پیامبر با شنیدن این خبر فرمودند: ای جماعت جوانان برشما با ازدواج!

در حدیث دیگری آمده است که اسحاق بن عمار از امام صادق درباره صحت داستانی  در زمان رسول خداوند سوال می کند:

3- عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ عَمَّارٍ قَالَ قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع الْحَدِيثُ الَّذِي يَرْوِيهِ النَّاسُ حَقٌّ أَنَّ رَجُلًا أَتَى النَّبِيَّ ص فَشَكَا إِلَيْهِ الْحَاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزْوِيجِ فَفَعَلَ ثُمَّ أَتَاهُ فَشَكَا إِلَيْهِ الْحَاجَةَ فَأَمَرَهُ بِالتَّزْوِيجِ حَتَّى أَمَرَهُ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع [نَعَمْ‏] هُوَ حَقٌّ ثُمَّ قَالَ الرِّزْقُ مَعَ النِّسَاءِ وَ الْعِيَالِ

داستان اینگونه است که مردم روایت می کنند که: مردی نزد رسول خداوند آمد و از وضع زندگانی اش شکایت کرد. پس رسول خداوند او را امر به ازدواج کردند. تا اینکه این شکایت کردن سه بار تکرار شد و رسول خداوند او را در هر سه مرتبه به ازدواج امر کردند.

امام صادق فرمودند: این داستان حق است (و رسول خداوند برای رفع گرفتاری زندگی جوانان را به ازدواج امر می کردند). و اضافه نمودند: روزی اساسا با زنان و فرزندان است.

4- قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلی الله علیه و آله: مَنْ تَرَكَ التَّزْوِيجَ مَخَافَةَ الْعَيْلَةِ فَقَدْ أَسَاءَ ظَنَّهُ بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِه: کسی که از ترس عیال واری و مخارج زندگی ازدواج را ترک کند به تحقیق که به خداوند بلند مرتبه بد گمان شده است چرا که خداوند بلند مرتبه فرموده است: اگر آنان فقیر هستند او به تحقیق ایشان را از فضلش غنی خواهد کرد.

---------------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (87)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------
بسمه تعالی
سلام
حاجی
... دوست داشتم سوالی که در مورد اخباری گری و بحث شانه چوبی داشتم رو پاسخ بفرمایید. برام شبهه شده. و اینکه تکلیف ما الان چیه؟ سبک زندگی اسلامی رو از کجا استخراج کنیم اگر توجه کامل به سیره ائمه، اخباری گری است؟ (البته قبول دارم که اخباری گری است ولی چاره چیه؟ الگو کیست؟) چیکار باید کرد؟
--------------------------------------------------------------------------

سلام خداوند بر برادر

امیدوارم کتاب اسلام و نیازهای زمان اثر استاد شهید مطهری را حداقل دوبار مطالعه کرده باشید. اگر دو بار آن را خوانده اید به نظرم ارزش سه باره خواندن را حتما دارد و بدانید این کار را خودم کرده ام.

برای مشخص شدن انواع و اقسام احکام و گزاره های دینی و نسبتشان با گذشت زمان و حال و روز ما به عنوان مکلف ، خلاصه ای خدمتتان عرض می کنم:

1- احکامی که مرور زمان آنها را پیر و فرسوده نمی کند. اسلام احکامی فرا زمانی و همیشگی دارد ، که فقها آنها را مشخص و به عموم مسلمانان اعلام می کنند. به طور مثال نماز و قصاص و حجاب از احکام فرا زمانی و همیشگی اسلام هستند.

2- دسته دوم آن دسته از احکام و دستورات هستند که برای شرایط خاص صادر شده اند و لزومی ندارد مردم به آن نوع خاص از دستورات در همه زمان ها به صرف اینکه پیامبر اکرم یا اهل البیت به آن عمل کرده اند عمل کنند. به عنوان مثال الاغ سوار شدن پیامبر اسلام و دوری ایشان از مرکب های فاخر سنتی است که امروز دلیلی بر تبعیت از آن به صورت دقیق وجود ندارد. بلکه می توان به تبعیت از آن نور الاهی از مرکبی ساده و متداول عموم استفاده کرد نه صرفا خود الاغ.

مرحوم استاد شهید مطهری بر روی این دو دسته از احکام تاکید می کنند و خواننده را به مرز بندی بین این دو دسته از احکام و سنت ها فرا می خوانند تا بتوانند برای امروز خود ، یک سبک زندگی زنده و ماندنی انتخاب کنند. این بحث دامنه وسیعی دارد و خواننده محترم می تواند برای کسب اطلاعات بیشتر در این بحث به کتاب اسلام و نیازهای زمان اثر استاد مطهری مراجعه کند.

اما همین بحث ساده در میان گروه های مسلمانان گرفتار افراط و تفریط شده و در دست هر گروه کلامی شکل و فرم خاصی پیدا کرده است:

الف: بسیاری از روشن فکران غرب زده همه احکام اسلام را به چوب مرور زمان می رانند و اسلام را دینی برای هزاره گذشته معرفی می کنند ؛ غافل از اینکه آیات قرآن ، ماموریت رسول اکرم را به سوی همه عالمیان می داند و قرآن کتاب اسلام را ، برای همه زمان ها و مکان ها معتبر می شمرد.

ب: از سوی دیگر متن گراها و اخباریان شیعه و در طرف دیگر سلفی های نا سنی ، که داعیه تبعیت از سلف صالح گذشته را دارند ، بدون در نظر گرفتن مرور زمان و تاثیر آن بر سنت ها می خواهند احکام و روایات را بدون دخیل کردن شرایط زمان اجرا کنند.

ما باید بدانیم که هر افراطی در برابر خودش تفریطی را به دنبال دارد. روزی به عنوان روشن فکری همه مظاهر دین و دین داری ، پوسیدنی و فرسوده و املی دانسته می شود و روزی در تقابل با آن طرز فکر ، لوله کشی آب سالم در شهرها را حرام می دانند چون باعث از بین رفتن ، و موضوع نداشتن احکام آب قلیل می شود!! یا روزی میکروفن را و امروز رایتل را حرام می دانند چون از غرب آمده است و مفسده ی غالب دارد!

تشخیص موضوع همیشه بر عهده مکلف است و غلبه ی استفاده از یک دستگاه در حرام یا حلال را ، مکلفین مشخص می کنند نه علما و مافیای دولتی و خصوصی تلفن همراه ؛ اما به هر حال امروز در مقام عمل بهتر است احتیاط کرده و از ترس جاهلان متهتک سکوت کنیم و استفاده نکنیم !!!

باور کنید بارها در شب نشین های طلبگی و هیئات طلاب ، شاهد تعجب و خنده طلاب فاضل به این گونه فتاوا بوده ام. باور کنید کسانی را از مومنین می شناسم که هنوز که هنوز است گوجه فرنگی نمی خورند و با چشم بد بینی به آن می نگرند چون فرنگی است! باور کنید امروز خانواده های مومنی را می شناسم که بعد از دیدن فیلم های استاد و دکتر محترم آقای روازاده از آن طرف بام افتاده اند و دیگر برای مهمانی خانه کسی نمی روند و اگر بروند غذا نمی خوردند چون به جای روغن طبیعی کنجد از روغن مایع و جامد کارخانه ای در غذا استفاده کرده اند!

از طرف غرب زده و منکران طب اسلامی و سنتی و آداب اسلامی برای سلامتی مثال نمی زنم که شما خوب مطلع هستید.فقط هین قدر بدانید که حدود چهارده هزار حدیث طبی در نظر این اقایان بی فایده و نسخه های شخصی است و برای امروز مردم راه گشا نیست. امروز مافیای بین المللی دارو نمی خواهد و دوست ندارد طب اسلامی اهل البیت و سنتی و ایرانی بوعلی در قانون رایج شود چون نان خوردنشان در چپاول کردن جیب مردم به اسم پزشکی مدرن است.

اما راه چاره:

راه چاره در این است که مسلمان شویم. باید دوباره به سوی اسلام باز گردیم و دست از افراط و تفریط برداریم. اسلام شناسان واقعی سنت های عملیاتی پیامبر و اهل بیت ایشان را جمع اوری کرده اند و برای عمل کردن خودشان دسته بندی کرده اند و خوش بختانه این آثار چاپ شده است. به عنوان نمونه علامه طباطبایی کتاب شریف سنن النبی را برای عمل کردن خودشان نوشتند و امروز چاپ شده و به دست ما رسیده است.

دانشنامه احادیث پزشکی اثر آیت الله محمد محمدی ری شهری چاپ شده است که در بر دارنده بیش از هزار حدیث ناب در مورد غذاها و افعال و کردار مومنان است.

در سال گذشته اثر گران سنگ علامه و مفسر کبیر قرآن حضرت آیت الله العظمی جوادی آملی به نام مفاتیح الحیات که با استقبال فراوانی مواجه شد نیز می تواند به شناخت شما نسبت به احادیث و لب اسلام ناب کمک کند.

راه چاره در این است که به جای انتخاب موردی و سلیقه ای احادیث ، هر چه دستور است و از فیلتر علمای ربانی زمان شناس امروز گذشته و چاپ شده است را عمل کنیم. این کار ما را از اخباری گری صرف و از طرف دیگر از غرب زدگی دور می کند:

اگر در حدیث مرغ خوک پرنده هاست تا می توانیم مرغ نخوریم تا زندگی مرغانه نداشته باشیم. خوک پرنده ها بعد از گذشت هزار سال هنوز خوک است!

اگر گوشت گاو مرض است و شیرش دواست اما گوشت گوسفند دوا و شیرش مرض است ، همین گونه عمل کنیم.

اگر پیامبر مکرم اسلام ماه شعبان را به عبادت شبانه و روزه می گذرانده ما نیز همین کار را بکنیم تا سبک زندگی ما شبیه مولایمان باشد. عمل او نیز مثل کلامش وحی بود. او بدون دلیل کار خاصی را انجام نمی داد.

در بعد جسماني سالم ترین افراد در دنیای امروز افرادی هستند که بیشترین شباهت را به پیامبر مکرم اسلام دارند حتی اگر مثل یهودی های لندن ، به او ایمان نداشته باشند اما چون از چوب مسواک مخصوص او استفاده می کنند سالم تر اند ؛ اما همان یهودی ها "ارال بی" را به من و شما می فروشند!

راه چاره این است که در اعتقاد و عمل مسلمان شویم!

جمع بندی:

اخباری گری ، هر مراجعه به حدیثی نیست.

اخباری گری به عنوان یک مکتب فکری ، کارش را با نفی عقل و دلیل عقلی پیش برد. چسبیدن به پوسته دین و ظواهر آیات و روایات و در عوض رها کردن ادله عقلی و لب آنها.

لذا اخباری ها صد تا دلیل عقلی را با نیم خط حدیث بدون سند عوض نمی کنند.

منظور من این است که باید به سیره رسول خدا بر گردیم
پس:
اولا سیره پیامبر اکرم را هر چه هست کشف کنیم
ثانیا در درون سیره عناصر ثابت و عناصر متغیر را کشف کنیم
ثالثا به بهانه تجدد همه سنن را نفی نکنیم
رابعا به بهانه سنت بودن همه آنچه رسیده را (حتی عناصر زمان دار را) دربستی نپذیریم
کل کلام بنده همین ها بود
مصادیق ، بحث صغروی و جزیی هستند و قابل مناقشه. البته در همان موارد هم آماده به ادامه بحث هستم اما در جای خودش.

--------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (85)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------

سلام علیکم

خیلی درست و به جا فرمودید اما به نظر من خیلی سخته ادم بخواد با کسی زندگی کنه که شبیه خودش نباشه (چه از نظر ایمانی.اعتقادی و .....)گاهی اوقات این تفاوت ها در بعضی موارد است که می شود تحمل کرد اما گاهی در مورد مسائل اصلی و .... نمیشود تحمل نمود یه مثال برایتان می اورم فردی را میشناسم نماز و روزه و سایر واجبات را انجام میدهد ولی به رساله عملیه اعتقادی نداره و اهل ریش تراشیدن با تیغ و اهل نوارهای اون طرف اب حالا به نظر شما این مورد چگونه توجیه میشه ؟مگر شما نفرمودید با انسان مومن میشود تا انطرف دنیا رفت ولی به نظر من چگونه میتوان به ایمان این فرد اعتماد کرد ؟و چگونه میتوان با او همراه شد در حالی که بنده مقید به رساله و تمامی اعمال وارد شده در ان هستم یا همینطور موسیقی و ... چیزها ایا میتوان او را نهی از منکر کرد چگونه ؟به نظر شما خیلی سخت نیست؟ با تشکر از شما

------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

جواب سوال شما کمی مفصل است. اما اگر حوصله داشته باشید لذت آن را خواهید چشید. کل جواب سوال شما ترجمه متن آخرین حدیث از کتاب علل الشرایع است که به دست مرحوم ذهنی ترجمه شده است و در باب نوادر ذکر شده و از حیث محتوا واقعا نادر و کم یاب است. ان شاالله که تحمل شنیدن و خواندن این دریای علم را داشته باشید:

 حديث (81) :

پدرم رحمة اللَّه عليه، از سعد بن عبد اللَّه، از محمّد بن احمد، از احمد بن محمّد سيّارى از محمّد بن عبد اللَّه بن مهران كوفى از حنّان بن سدير از پدرش، از ابو اسحاق ليثى نقل كرده كه وى گفت: محضر مبارك حضرت ابو جعفر محمّد بن على الباقر عليهما السّلام عرض كردم:

اى فرزند رسول خدا بفرماييد آيا مؤمنى كه مستبصر است وقتى صاحب معرفت شد و كمال يافت مرتكب زنا مى ‏شود.؟

حضرت فرمودند: خير.
عرض كردم: آيا لواط مى ‏كند؟
فرمودند: خير.
عرض كردم: دزدى مى ‏نمايد؟
فرمودند: خير.
عرض كردم: شرب خمر مى ‏كند؟
فرمودند: خير.
عرض كردم: آيا كبيره‏اى از اين كبائر يا فاحشه‏اى از فواحش را انجام مى ‏دهد؟
فرمودند: خير.
عرض كردم: گناهى مى ‏كند؟
فرمودند: آرى، او مؤمن گناهكارى است كه ملمّ مى ‏باشد.
عرض كردم: معناى ملمّ چيست؟
فرمودند: الملمّ بالذنب يعنى كسى كه گناهى مى ‏كند ولى ملازم با آن نبوده و اصرار بر آن نمى ‏ورزد.

راوى مى ‏گويد: عرض كردم: سبحان اللَّه! خيلى جاى تعجب است كه مؤمن زنا و لواط و سرقت نمى‏ كند و شراب نياشاميده و كبيره‏اى از كبائر را مرتكب نشده و فاحشه‏اى از فواحش را انجام نمى ‏دهد!!

حضرت فرمودند: از كار خدا نبايد تعجب نمود، حق تعالى آنچه را كه بخواهد انجام مى ‏دهد و از فعلش سؤال نمى ‏شود ولى بندگان مورد سؤال و بازخواست قرار مى ‏گيرند، پس از چه تعجّب كردى اى ابراهيم؟ سؤال كن و خوددارى نكن و شرم و حيا ننما،  اين علم را متكبّر و كسى كه از سؤال حياء مى ‏كند فرا نمى ‏گيرد.

عرض كردم: اى فرزند رسول خدا، از شيعيان شما كسانى را سراغ دارم كه شرب خمر نموده، راه را بر مردم مى ‏بندند و راهها را مخوف و خطرناك مى ‏كنند، مرتكب زنا و لواط شده، ربا مى خورند مبادرت به فواحش مى ‏كنند، در خواندن نماز و گرفتن روزه و دادن زكات سستى از خود نشان مى ‏دهند، قطع رحم مى ‏نمايند و كبائر و معاصى كبيره را اتيان مى ‏كنند، پس توجيه آن چيست و چرا مؤمنى كه شيعه شما است فاعل اين قبايح مى ‏باشد؟

حضرت فرمودند: اى ابراهيم، آيا در سينه‏ات غير از اين سؤال، سؤال ديگرى خلجان نمى ‏كند؟
عرض كردم: چرا اى فرزند رسول خدا، سؤال بزرگتر از اين! حضرت فرمودند: آن سؤال چيست؟
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا آن سؤال اين است كه: از دشمنان و كسانى كه نصب عداوت و بغض شما را مى ‏كنند كسانى را يافته ‏ام كه نماز زياد خوانده و بسيار روزه گرفته، زكات اموالش را داده، حج و عمره نموده، بر جهاد راغب و حريص بوده، افعال نيك و كردار پسنديده داشته صله رحم نموده، حقوق برادران دينى را اداء كرده، در مالش با ديگران رعايت مواسات را كرده، از شرب خمر دورى نموده، مرتكب زنا و لواط و ساير فواحش نمى‏ گردد، منشأ آن چيست و چطور مى ‏توان اين را توجيه كرد؟
پس برايم اين راز را گفته و برهان و بيّنه‏اش را بيان نماييد، به خدا سوگند فكرم را به خود مشغول كرده و خواب شب از من ربوده است.

راوى مى ‏گويد: حضرت باقر عليه السّلام تبسّم نموده و سپس فرمودند:

اى ابراهيم، بيانى كه مشكلت را حل كند و سؤالت را جواب داده باشم برايت ايراد خواهم نمود و علمى نهان از خزائن علم خدا را اظهار خواهم كرد، بگو چگونه اعتقاد اين دو گروه (شيعيان عاصى و دشمنان مؤدّب به آداب) را يافته ‏اى؟

عرض كردم: محبّين و شيعيان شما كه فاعل افعال ياد شده مى ‏باشند كسانى هستند كه اگر بين مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر كنند و به آنها دهند كه دست از دوستى و ولايت شما برداشته و به سراغ غير شما روند هرگز اين كار را نمى ‏كنند و اگر در راه دوستى شما با شمشير بينى ‏هاى ايشان را ببرند و نيز در اين راه كشته شوند از اين راه برنگشته و دست از آن بر نمى ‏دارند. و ناصبى را با آنچه از اوصاف كه بر ايشان نقل كردم اين طور ديده‏ ام كه اگر بين مشرق و مغرب را از طلا و نقره پر كنند و به آنها دهند تا از محبّت طواغيت دست كشيده و ولايت و دوستى شما را پيدا كنند امكان ندارد و در راه محبّت طواغيت و ستمگران اگر با شمشير بينى آنها را ببرند و يا كشته شوند حاضر نيستند از آن دست بردارند و اگر منقبتى از مناقب و فضيلتى از فضايل شما را بشنوند بد حال شده و از آن مشمئز گرديده و رنگشان تغيير كرده و آثار كراهت در صورتشان ديده مى‏شود و اين به خاطر داشتن بغض شما و محبت ظالمان مى ‏باشد.

راوى مى ‏گويد: امام باقر عليه السّلام تبسّم كرده و فرمودند: اى ابراهيم اينجا است كه ناصبى‏ هاى عامل به اعمال ياد شده هلاك مى ‏شوند و پيوسته در آتش فروزان دوزخ معذّبند و از چشمه‏ هاى آب گرم جهنم آب مى ‏نوشند و به خاطر همين است كه خداى عزّ و جلّ مى ‏فرمايد:
ما توجه به اعمال فاسد بى ‏خلوص و بى ‏حقيقت آنها نموده و تمام را باطل و نابود مى‏ گردانيم اى ابراهيم، آيا مى ‏دانى سبب و سرّ آنچه گفتى چيست؟
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا برايم بيان كنيد و برهانش را شرح دهيد.
حضرت فرمودند: اى ابراهيم خداوند تبارك و تعالى عالم و قديم بوده و اشياء را از هيچ آفريده و كسانى كه معتقدند خداوند اشياء را از چيزى آفريده به او كفر ورزيده ‏اند زيرا آن چيزى كه اشياء را از آن آفريده بايد قديم و با حق تعالى از ازل بوده باشد در حالى كه اين طور نيست.
بلكه حق تعالى اشياء را از هيچ آفريده، يكى از مخلوقات حق زمين است كه آن را طيّب و پاك آفريد و سپس آن را شكافت و از درونش آب زلال و صاف و شيرين را بيرون آورد و بر آن ولايت ما اهل بيت را عرضه كرد، آب آن را پذيرفت سپس حق تعالى آن را هفت روز بر روى زمين جارى ساخت تا تمام آن را فرا گرفت، بعد آب را برد و پس از آن مقدارى از گل روى زمين را برداشت و آن را گل ائمه عليهم السلام قرار داد و بعد گل ولاى ته‏نشين شده آن گل را برداشت و از آن شيعيان ما را آفريد و اگر گل شما را اى ابراهيم به حال خود مى ‏گذاشت همان طورى كه گل ما را به حال خود گذاشت البته شما و ما يك چيز مى ‏شديم.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا: با گل ما مگر خداوند چه كرد؟
حضرت فرمودند: خداوند متعال بعد از آن زمين شور و ناپاك و متعفّنى را آفريد، آن را شكافت و آبى بد مزه و شور از آن بيرون آورد سپس ولايت ما را بر آن عرضه‏ داشت، و آن نپذيرفت، آن آب را بر زمين براى هفت روز جارى ساخت تا تمام آن را فرا گرفت، سپس آب را برد و پس از آن مقدارى از گل روى آن زمين را برداشت و از آن طاغيان و پيشوايانشان را آفريد، بعد با ته‏نشين گل شما آن را ممزوج كرد و اگر گل آنها را به حال خود مى ‏گذاشت و با گل شما ممزوج نمى ‏كرد شهادتين اصلا به زبان جارى نمى ‏كردند، نماز نمى ‏خواندند، روزه نمى ‏گرفتند، زكات نمى ‏دادند، حجّ بجا نمى ‏آوردند، و امانت را به صاحبش رد نمى ‏نمودند و در صورت اصلا شباهتى به شما نداشتند و هيچ چيز گرانتر و سخت‏تر بر مؤمن از اين نيست كه دشمنش را بصورت خود ببيند.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا با اين دو گل چه شد؟
فرمود: اين دو را با آب اوّل (آب شيرين و گوارا) و دوّم (آب شور بدمزه و متعفّن) با هم ممزوج كردند بعد آن گل را ماليد مثل ماليدن پوست پس از آن يك مشت از آن را برداشت و فرمود اين به طرف بهشت باشد و باكى نيست، بعد مشتى ديگر برداشت و فرمود: اين به طرف آتش و دوزخ باشد و باكى ندارم، پس از آن آن دو را مخلوط نمود پس از سنخ مؤمن واقع شد و طينت آن را بر سنخ كافر بود و نيز از سنخ كافر واقع شد و طينت آن بر سنخ مؤمن بود، پس آنچه از شيعيان ما مى ‏بينى از قبيل: زنا، لواط، ترك نماز، ترك روزه، ترك حجّ، ترك جهاد، خيانت يا كبيره‏اى از كبائر بدان كه ناشى است از طينت و عنصر ناصب كه با طينت مؤمن ممزوج گرديده و طينت ناصبى مقتضى اكتساب مآثم و فواحش و كبائر مى ‏باشد.
و آنچه از ناصبى مشاهده مى ‏كنى از قبيل:
مواظبت بر نماز، روزه، زكات، حجّ، جهاد و ابواب خير ناشى از طينت مؤمن است كه با طينت ناصبى ممزوج شده و طينت مؤمن مقتضى اكتساب حسنات و بكار گرفتن اسباب خير و اجتناب از مآثم مى ‏باشد.
بارى وقتى اين اعمال بر حق تبارك و تعالى عرضه شد فرمود:
من عادل بوده، جور و ستم نمى ‏كنم، منصف هستم ظلم را روا نمى ‏دارم، حاكم بوده در حكم خود جور نكرده و از صواب ميل به خطاء ننموده و از حق و واقع دور نمى‏ شوم، اعمال زشت را كه مؤمن را مرتكب شده ملحق به سنخ ناصب و طينتش كنيد و اعمال حسنه و پسنديده را كه ناصبى كسب نموده به سنخ مؤمن و طينت وى ملح سازيد. تمام اين افعال را به اصل خود برگردانيد، من خداوندى هستم كه معبودى غير از او نيست، آگاه به آشكار و نهان هستم، من بر دلهاى بندگانم مطّلع هستم، جور و ظلم نكرده، احدى را ملزم به فعلى نكرده، مگر به آنچه قبل از آفرينشش از او سراغ دارم.
سپس حضرت امام باقر عليه السّلام فرمودند:
اى ابراهيم اين آيه را بخوان.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا كدام آيه را؟
فرمود: قالَ مَعاذَ اللَّهِ أَنْ نَأْخُذَ إِلَّا مَنْ وَجَدْنا مَتاعَنا عِنْدَهُ إِنَّا إِذاً لَظالِمُونَ يعنى: يوسف گفت: پناه به خدا كه ما در شرع خويش جز آنكه متاع خود را نزد او يافته‏ ايم ديگرى را بگيريم كه اگر چنين كنيم بسيار مردم ستمكارى هستيم.
اين فرموده حق تعالى در ظاهر همان معنايى را دارد كه از آن مى ‏فهميد و به خدا سوگند در باطن عينا همان است، اى ابراهيم قرآن ظاهر و باطن، محكم و متشابه، ناسخ و منسوخ دارد سپس فرمود:
اى ابراهيم، به من بگو خورشيد وقتى طالع مى ‏شود و شعاع نورش در شهرها و بلاد ظاهر مى ‏گردد آيا اين شعاع از قرص آفتاب جدا است يا متّصل به آن مى ‏باشد؟
عرض كردم: در حال طلوع و بروزش جدا از آن مى ‏باشد.
حضرت فرمود: آيا وقتى غروب مى ‏كند و از انظار مخفى مى ‏گردد مگر نه اين است كه شعاع متّصل به قرص نمى ‏باشد تا به آن عود و بازگشت كند؟
عرض كردم: آرى.
فرمود: هر چيزى به نسخ و اصل خودش باز مى ‏گردد، لذا وقتى قيامت بپا شود خداوند عزّ و جلّ نسخ ناصب و طينت او را با وزر و بال هايش از من مى ‏كند و تمام را به ناصب ملحق مى ‏سازد.
و نسخ مؤمن و طينت او را با ابواب خير و اجتهادش از ناصب مى ‏كند و تمام را به مؤمن ملحق مى سازد حال تو در اينجا ظلم و ستم مى ‏بينى؟
عرض كردم: خير اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند: به خدا سوگند اين حكمى است كه فاصل بين حقّ و باطل و قاطع و حتمى بوده و حكمى است عادلانه و آشكار، او از آنچه انجام مى دهد سؤال نشده ولى بندگان سؤال مى ‏شوند.
اى ابراهيم اين حكم به حقّ و صواب از ناحيه پروردگارت بوده و تو از شكّ‏كنندگان در آن مباش اين حكم از سلطانى عظيم و بزرگ مى ‏باشد.
عرض كردم: اى فرزند رسول خدا، حكم ملك عظيم و سلطان بزرگ چيست؟
فرمود: حكم اللَّه و حكم انبيائش و قصّه خضر و موسى زمانى كه موسى خواست با آن حضرت همراه باشد لذا خضر به آن حضرت گفت:
إِنَّكَ لَنْ تَسْتَطِيعَ مَعِيَ صَبْراً  وَ كَيْفَ تَصْبِرُ عَلى‏ ما لَمْ تُحِطْ بِهِ خُبْراً (گفت تو هرگز نمى ‏توانى كه با من صبر پيشه كنى و چگونه صبر توانى كرد بر چيزى كه اصلا از آن آگهى نيافته ‏اى).
اى ابراهيم بفهم و تعقّل كن، موسى بر خضر انكار كرد و افعال او را شنيع و منكر دانست تا اين كه خضر به او گفت: اى موسى از پيش خود اين افعال را انجام نداده بلكه به دستور حق تعالى بوده است.
اى ابراهيم، چه كسى است اين، قرآن مى ‏گويد و كتاب خدا از حق عزّ و جلّ اخبار مى ‏كند، كسى كه يك حرف از قرآن را ردّ كند كافر و مشرك است و بر خداى عزّ و جلّ ردّ كرده است.
ليثى مى ‏گويد: من آيات را در حالى كه چهل سال مى‏ خواندم معناى آنها را نفهميده بودم مگر آن روز، عرض كردم: اى فرزند رسول خدا چقدر عجيب و شگفت انگيز است!! آيا اعمال حسنه و كردار نيك دشمنان را مى ‏گيرند و به شيعيان شما مى ‏دهند و در مقابل اعمال زشت دوستان شما را اخذ كرده و بر مبغضين شما رد مى ‏كنند؟
حضرت فرمودند: آرى، خدايى كه معبودى غير از او نيست، شكافنده حبّه و آفريننده انسان و ايجادكننده زمين و آسمان است هرگز خبر نمى ‏دهد مگر آنكه خبرش راست و حقّ بوده و من نيز به تو خبر نمى دهم مگر آنكه راست باشد، خدا ظلم و به بندگانش نمى ‏كند، او ظلّام نسبت به عباد نيست و آنچه به تو خبر دادم در قرآن تمامش مى ‏باشد.
عرض كردم: اين اخبار عينا در قرآن مى ‏باشد؟
فرمود: بلى. در بيش از سى مورد از قرآن مى ‏باشد، آيا دوست دارى بر تو آياتش را قرائت كنم؟
عرض كردم: بلى اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمود: خداوند متعال مى‏فرمايد:
وَ قالَ الَّذِينَ كَفَرُوا لِلَّذِينَ آمَنُوا اتَّبِعُوا سَبِيلَنا وَ لْنَحْمِلْ خَطاياكُمْ وَ ما هُمْ بِحامِلِينَ ...
(و كافران به اهل ايمان گفتند: شما طريقه ما را پيروى كنيد «اگر به خطا رفتيد» بار خطاهاى شما را ما به دوش مى ‏گيريم در صورتى كه آنها دروغ مى‏گويند و هرگز بار گناهانشان را به دوش نگيرند.)

آيا زيادتر براى بگويم؟

عرض كردم: آرى. اى فرزند رسول خدا.

حضرت فرمودند: لِيَحْمِلُوا أَوْزارَهُمْ كامِلَةً يَوْمَ الْقِيامَةِ الخ (تا آنكه آنان در نتيجه انكار روز قيامت بار سنگينى گناه خود را با بار گناه كسانى كه از جهل گمراهشان كردند به دوش نهند، عاقلان آگاه باشيد كه آن بار وزر و گناه بسيار بد عاقبت است).

آيا دوست دارى زيادتر برايت بگويم؟

عرض كردم: آرى. اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند: فَأُوْلئِكَ يُبَدِّلُ اللَّهُ سَيِّئاتِهِمْ حَسَناتٍ وَ كانَ اللَّهُ غَفُوراً رَحِيماً.
(پس خدا گناهان آنها را بدل به ثواب گرداند كه خداوند در حق بندگان بسيار مهربان است).
مقصود اين است كه خداوند اعمال زشت شيعيان ما را به حسنات و افعال پسنديده تبديل فرموده و اعمال حسنه دشمنانمان را به سيّئات و كردارهاى زشت مبدّل مى ‏نمايد و قسم به جلال حق اين را از عدل و انصاف بارى تعالى بوده و براى قضاء و حكم الهى ردّى نبوده و او سميع و عليم است.
سپس امام عليه السّلام فرمودند:

آيا از قرآن برايت راجع به امر مزاج و دو طينت مؤمن و مخالف شاهد نياورم؟

عرض كردم: چرا اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند:
اى ابراهيم بخوان: الَّذِينَ يَجْتَنِبُونَ كَبائِرَ الْإِثْمِ وَ الْفَواحِشَ الخ.
(آنان كه از گناهان بزرگ و اعمال زشت دورى مى‏كنند مگر آنكه لممى «يعنى گناه صغيره» از آنها سر زند كه مغفرت پروردگار بسيار وسيع است و خدا به حال شما بندگان آگاه‏تر است زيرا او شما را از خاك زمين آفريده.) يعنى از زمين طيب و پاك و از زمين متعفّن و ناپاك.
فَلا تُزَكُّوا أَنْفُسَكُمْ هُوَ أَعْلَمُ بِمَنِ اتَّقى‏ (و خودستايى نكنيد او كه آفريننده است به حال هر كه متّقى است داناتر مى ‏باشد).
خدا مى ‏فرمايد: هيچ يك از شما به كثرت نماز و روزه‏اش افتخار نكند و زياد زكات دادن و حجّ بجا آوردنش را منظور ندارد زيرا خداى متعال به پرهيزكاران از شما داناتر است و اين گونه خودستايى ‏ها از لمم محسوب مى‏ شود كه مربوط به مزاج است.

آيا زيادتر برايت بگويم؟

عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا.
حضرت فرمودند:
يعنى چنانچه شما را در اوّل بيافريد ديگر بار بسويش باز آييد.
ائمه و پيشوايان جور مقصود هستند نه پيشوايان حقّ و عادل وَ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ مُهْتَدُونَ (و گمان مى ‏كردند كه به راست هدايت يافته‏ اند)

اي ابا اسحاق اين مطلب و معانى را درياب به خدا سوگند اينها از احاديث گرانبها و شريفه و باطن اسرار ما و از گنجهاى نهانى خزائن ما مى ‏باشد، برگرد و احدى را بر اسرار ما مطّلع مكن مگر مؤمنى كه مستبصر باشد تو اگر به اسرار ما اذعان و اعتقاد پيدا كردى آن را در خود و مال و اهل و فرزندت بيازما.

------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (82)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

--------------------------------------------------------------------------

حاج آقا دوباره روانم پریشان شده نمیدونم چرا ایمانم اینقد ضعیف شده!! به خدا هروقت هرجا هرچیزی از خدا خواستم بهم داده هر چیزی که از ذهنم گذشته بهش رسیدم... جاهایی دستمو گرفته که فکرشم نمیکردم..خدا رو هزاران بار شاکرم که پدر و مادر بی نهایت خوبی دارم پدری که واقعا زحمت میکشه و از گل کمتر بهم نمیگه....مادری که با خریدن هر چیزی که بخوام سعی میکنه توی دلم کمبودی نداشته باشم و به ازدواج فکر نکنم تا زمانش فرا برسه زمانی که خدا تعیین کرده.مادر و پدرم اهل نماز شب هستند و در تمام طول شب فقط برای خوشبختی من دعا می کنند می دونم با دعای اونا به جاهای خیلی بالایی می رسم یقین دارم.حاج اقا من واقعا می خوام که ازدواج کنم از طرفی به تمام خواستگارام جواب رد دادم.حالا تمام فامیل نشستن ببینن من به کی میرم....
به خاطر حرف دیگران مادر و پدرم ناراحت هستند از طرفی من ظاهر خوبی دارم و امکان نداره با مادرم مسجد یا روضه ای برم و خواستگار برام نیاد ولی خب هیچ کدوم جور میشه..... به خدا دارم خل میشم. حاج اقا بهتون گفته بودم که قران باز میکنم چقد خوب میاد و همش میگه از تمسخر دیگران ناراحت و غمگین مشو که فتح و پیروزی و وعده ی خدا به زودی فرا میرسه... الان یک ان شیطان رهایم نمیکنه همش میگه پس چرا این به "زودی" نمیرسه!!! چی کار کنم؟
من دختری هستم که نماز اول وقتم رها نمی شه و بعضی اوقات هم نماز شب می خونم البته مونده قبول شه یا نه...
حاج اقا به خدا خدا هیچ جا برام کم نذاشته اگه بدونید در حقم چقد خوبی کرده اگه بدونید! بعضی اوقات میشینم به خاطر نعمتهای خدا گریه میکنم...ولی بعد از یه مدتی افسرده میشم وتنهایی بهم فشار میاره دیگه مثل سابق نمی خندم انگیزه ای برای زندگی ندارم ...مادرم که میبینه همش اعصابم خورده برام چیز میز می خره بابام از سرکار میاد بوسم میکنه خلاصه ار لحاظ عاطفی پرم میکنن ولی من.....

یه چیزی بهم بگید که صبرم زیاد شه می دونم اخر و عاقبت بینهایت خوبی دارم خیلی خوشبخت میشم انشالله...ولی دیگه طاقت ندارم...از دست شیطان چی کار کنم؟؟؟؟!!!!!به آرامش احتیاج دارم ولی.... شیطان هم از این چیز استفاده میکنه..

---------------------------------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

اگر خدا خیر کسی را بخواد باید براش چه کار کنه؟ اگر خدا خیر یک دختر مومن را بخواد چی؟ باید براش چه کار کنه؟ مگه خدا غیر از خیر چیز دیگری برای مومن می خواد؟

و عن الصادق علیه السلام: عجبت للمؤمن لا يقضي الله بقضاء إلا كان خيرا له و إن قرض بالمقاريض كان خيرا له و إن ملك مشارق الأرض و مغاربها كان خيرا له. امام صادق علیه السلام فرموده اند: در تعجبم از (حال و روز) مومن! که خداوند برای او حکمی نمی راند و قضاوتی نمی کند مگر اینکه حتما برای او خیر است. اگر مومن با قیچی تکه تکه شود برای او خیر است و نیز اگر شرق و غرب عالم را به مالکیت او در آرودند (مانند مملکت سلیمان نبی) باز برای او خیر است.

مومن با خدای خودش حال و روز عجیبی دارد. مومن عبد است. و اشهد ان محمدا عبده و رسوله. شهادت می دهم که محمد مصطفی بنده او بود و سپس رسول و فرستاده اش. مومن عبد است و یکی از دو حالت برای اوست. یا تکه تکه شدن با قیچی و یا ملک سلیمان. مومن بنده است و برای مولایش ، تکلیف تعیین نمی کند. مومن چون می داند خدایش خیر او را در وضع موجود خواسته ، حتی شکایت هم نمی کند. شکایت با حال بندگی مومن نمی سازد.

اما برای شما و جواب بسیاری از مومنان به خداوند که حالی مثل شما دارند آیاتی از سوره مبارکه صاد هدیه می کنم:

بسم الله الرحمن الرحیم ... وَ اذْكُرْ عَبْدَنا أَيُّوبَ إِذْ نادى‏ رَبَّهُ أَنِّي مَسَّنِيَ الشَّيْطانُ بِنُصْبٍ وَ عَذابٍ. (ای پیامبر من)... و به یاد آور بنده ما ایوب را. هنگامی که پروردگارش را ندا داد : که شیطان مرا به سختی ها و عذابهایی (متناسب با آنچه ایمان ایوب اقتضا دارد) گرفتار کرده است.

ارْكُضْ بِرِجْلِكَ هذا مُغْتَسَلٌ بارِدٌ وَ شَرابٌ وَ وَهَبْنا لَهُ أَهْلَهُ وَ مِثْلَهُمْ مَعَهُمْ رَحْمَةً مِنَّا وَ ذِكْرى‏ لِأُولِي الْأَلْبابِ. (ایوب را خطاب کردیم: ) پایت را بر زمین بکش (و چشمه ی آب خواهد جوشید و این آب) شوینده ای خنک (برای زخم هایت) و مناسب نوشیدن (گوارای تشنگی ات) است. و عطا کردیم او را فرزندانش را (که برای امتحان از او گرفته بودیم) و (به علاوه) مثل فرزندانش را (دوچندان به او دادیم) از باب رحمت ویژه ما (برای ایوب) و از بابت یادآوری برای صاحبان خرد.

وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ . (و به ایوب خطاب کردیم: که نگران قسمت برای مجازات همسرت نباش!) پس دسته ای خار به دست گیر و با همان خارها بر او بزن و خلاف قسم رفتار نکن  (این گونه رفتار کن تا او نیز آسیب نبیند).

إِنَّا وَجَدْناهُ صابِراً نِعْمَ الْعَبْدُ إِنَّهُ أَوَّاب. ما ایوب را صابر یافتیم. چه بنده خوبی! او بسیار بازگشت کننده (به سوی ما) بود!

این آیات از عاشقانه ترین آیات قرآن است. مولا با بنده اش هر کار بخواهد می کند. در عشق بازی مولی و عبد ، انتخاب به دست بنده نیست. سختی می دهد و امتحان می کند. کلید سختی و فشارها را به دست شیطان میدهد تا او بنده اش را در فشار بگذارد. اما همه برای مومن خیر است و مومن با کمک رحمانی خداوند و کلید صبر در امتحانات پیروز است مثل همیشه.

در خاتمه ترجمه متن حدیثی از تفسیر شریف المیزان در شرح حال ایوب پیامبر خدمتتان تقدیم می شود:

در تفسير قمى آمده كه پدرم از ابن فضال، از عبد اللَّه بن بحر، از ابن مسكان، از ابى بصير، از امام صادق (ع) چنين حديث كرد كه ابو بصير گفت: از آن جناب پرسيدم گرفتاريهايى كه خداى تعالى ايوب را در دنيا بدانها مبتلا كرد چه بود، و چرا مبتلايش كرد؟ در جوابم فرمود:

خداى تعالى نعمتى به ايوب ارزانى داشت، و ايوب همواره شكر آن را به جاى مى‏آورد، و در آن تاريخ شيطان هنوز از آسمانها ممنوع نشده بود و تا زير عرش بالا مى‏رفت. روزى از آسمان متوجه شكر ايوب شد و به وى حسد ورزيده عرضه داشت: پروردگارا! ايوب شكر اين نعمت كه تو به وى ارزانى داشته‏اى به جاى نياورده، زيرا هر جور كه بخواهد شكر اين نعمت را بگذارد، باز با نعمت تو بوده، از دنيايى كه تو به وى داده‏اى انفاق كرده، شاهدش هم اين است كه: اگر دنيا را از او بگيرى خواهى ديد كه ديگر شكر آن نعمت را نخواهد گذاشت. پس مرا بر دنياى او مسلط بفرما تا همه را از دستش بگيرم، آن وقت خواهى ديد چگونه لب از شكر فرو مى‏بندد، و ديگر عملى از باب شكر انجام نمى‏دهد. از ناحيه عرش به وى خطاب شد كه من تو را بر مال و اولاد او مسلط كردم، هر چه مى‏خواهى بكن.

امام سپس فرمود: ابليس از آسمان سرازير شد، چيزى نگذشت كه تمام اموال و اولاد ايوب از بين رفتند، ولى به جاى اينكه ايوب از شكر بازايستد، شكر بيشترى كرد، و حمد خدا زياده بگفت. ابليس به خداى تعالى عرضه داشت: حال مرا بر زراعتش مسلط گردان. خداى تعالى فرمود: مسلطت كردم. ابليس با همه شيطانهاى زير فرمانش بيامد، و به زراعت ايوب بدميدند، همه طعمه حريق گشت. باز ديدند كه شكر و حمد ايوب زيادت يافت. عرضه داشت: پروردگارا مرا بر گوسفندانش مسلط كن تا همه را هلاك سازم، خداى تعالى مسلطش كرد. گوسفندان هم كه از بين رفتند باز شكر و حمد ايوب بيشتر شد.

ابليس عرضه داشت: خدايا مرا بر بدنش مسلط كن، فرموده مسلط كردم كه در بدن او به جز عقل و دو ديدگانش، هر تصرفى بخواهى بكنى. ابليس بر بدن ايوب بدميد و سراپايش زخم و جراحت شد. مدتى طولانى بدين حال بماند، در همه مدت گرم شكر خدا و حمد او بود، حتى از طول مدت جراحات كرم در زخمهايش افتاد، و او از شكر و حمد خدا باز نمى‏ايستاد، حتى اگر يكى از كرمها از بدنش مى‏افتاد، آن را به جاى خودش برمى‏گردانيد، و مى‏گفت به همانجايى برگرد كه خدا از آنجا تو را آفريد. اين بار بوى تعفن به بدنش افتاد، و مردم قريه از بوى او متاذى شده، او را به خارج قريه بردند و در مزبله‏اى افكندند.

در اين ميان خدمتى كه از همسر او- كه نامش" رحمت" دختر افراييم فرزند يوسف بن يعقوب بن اسحاق بن ابراهيم (ع) بود- سرزد اين كه دست به كار گدايى زده، هر چه از مردم صدقه مى‏گرفت نزد ايوب مى‏آورد، و از اين راه از او پرستارى و پذيرايى مى‏كرد.

امام سپس فرمود: چون مدت بلا بر ايوب به درازا كشيده شد، و ابليس صبر او را بديد، نزد عده ‏اى از اصحاب ايوب كه راهبان بودند، و در كوه‏ها زندگى مى ‏كردند برفت، و به ايشان گفت: بياييد مرا به نزد اين بنده مبتلا ببريد، احوالى از او بپرسيم، و عيادتى از او بكنيم. اصحاب بر قاطرانى سفيد سوار شده، نزد ايوب شدند، همين كه به نزديكى وى رسيدند، قاطران از بوى تعفن آن جناب نفرت كرده، رميدند. بعضى از آنان به يكديگر نگريسته آن گاه پياده به نزدش شدند، و در ميان آنان جوانى نورس بود. همگى نزد آن جناب نشسته عرضه داشتند: خوبست به ما بگويى كه چه گناهى مرتكب شدى؟ شايد ما از خدا آمرزش آن را مسألت كنيم، و ما گمان مى ‏كنيم اين بلايى كه تو بدان مبتلا شده‏اى، و احدى به چنين بلايى مبتلا نشده، به خاطر امرى است كه تو تا كنون از ما پوشيده مى‏دارى.

ايوب گفت: به مقربان پروردگارم سوگند كه خود او مى ‏داند تا كنون هيچ طعامى نخورده‏ام، مگر آنكه يتيم و يا ضعيفى با من بوده، و از آن طعام خورده است، و بر سر هيچ دو راهى كه هر دو طاعت خدا بود قرار نگرفته‏ام، مگر آن كه آن راهى را انتخاب كرده‏ام كه طاعت خدا در آن سخت‏تر و بر بدنم گرانبارتر بوده است.

از بين اصحاب آن جوان نورس رو به سايرين كرد و گفت: واى بر شما آيا مردى را كه پيغمبر خداست سرزنش كرديد تا مجبور شد از عبادتهايش كه تا كنون پوشيده مى ‏داشته پرده بردارد، و نزد شما اظهار كند؟! ايوب در اينجا متوجه پروردگارش شد، و عرضه داشت: پروردگارا اگر روزى در محكمه عدل تو راه يابم، و قرار شود كه نسبت به خودم اقامه حجت كنم، آن وقت همه حرفها و درد دلهايم را فاش مى‏ گويم.

ناگهان متوجه ابرى شد كه تا بالاى سرش بالا آمد، و از آن ابر صدايى برخاست: اى ايوب تو هم اكنون در برابر محكمه منى، حجت‏هاى خود را بياور كه من اينك به تو نزديكم هر چند كه هميشه نزديك بوده‏ ام.

ايوب عرضه داشت: پروردگارا! تو مى ‏دانى كه هيچگاه دو امر برايم پيش نيامد كه هر دو اطاعت تو باشد و يكى از ديگرى دشوارتر، مگر آن كه من آن اطاعت دشوارتر را انتخاب كرده‏ام، پروردگارا آيا تو را حمد و شكر نگفتم؟ و يا تسبيحت نكردم كه اين چنين مبتلا شدم؟!

بار ديگر از ابر صدا برخاست، صدايى كه با ده هزار زبان سخن مى ‏گفت، بدين مضمون كه: اى ايوب! چه كسى تو را به اين پايه از بندگى خدا رسانيد؟ در حالى كه ساير مردم از آن غافل و محرومند؟ چه كسى زبان تو را به حمد و تسبيح و تكبير خدا جارى ساخت، در حالى كه ساير مردم از آن غافلند. اى ايوب! آيا بر خدا منت مى ‏نهى، به چيزى كه خود منت خداست بر تو؟

امام مى فرمايد: در اينجا ايوب مشتى خاك برداشت و در دهان خود ريخت، و عرضه داشت: پروردگارا منت همگى از تو است و تو بودى كه مرا توفيق بندگى دادى.

پس خداى عز و جل فرشته‏ اى بر او نازل كرد، و آن فرشته با پاى خود زمين را خراشى داد، و چشمه آبى جارى شد، و ايوب را با آن آب بشست، و تمامى زخمهايش بهبودى يافته داراى بدنى شاداب‏تر و زيباتر از حد تصور شد، و خدا پيرامونش باغى سبز و خرم برويانيد، و اهل و مالش و فرزندانش و زراعتش را به وى برگردانيد، و آن فرشته را مونسش كرد تا با او بنشيند و گفتگو كند.

در اين ميان همسرش از راه رسيد، در حالى كه پاره نانى همراه داشت، از دور نظر به مزبله ايوب افكند، ديد وضع آن محل دگرگون شده و به جاى يك نفر دو نفر در آنجا نشسته‏ اند، از همان دور بگريست كه اى ايوب چه بر سرت آمد و تو را كجا بردند؟ ايوب صدا زد، اين منم، نزديك بيا، همسرش نزديك آمد، و چون او را ديد كه خدا همه چيز را به او برگردانيده، به سجده شكر افتاد. در سجده نظر ايوب به گيسوان همسرش افتاد كه بريده شده، و جريان از اين قرار بود كه او نزد مردم مى ‏رفت تا صدقه‏ اى بگيرد، و طعامى براى ايوب تحصيل كند و چون گيسوانى زيبا داشت، بدو گفتند: ما طعام به تو مى ‏دهيم به شرطى كه گيسوانت را به ما بفروشى." رحمت" از روى اضطرار و ناچارى و به منظور اين كه همسرش ايوب گرسنه نماند گيسوان خود را بفروخت.

 ايوب چون ديد گيسوان همسرش بريده شده قبل از اينكه از جريان بپرسد سوگند خورد كه صد تازيانه به او بزند، و چون همسرش علت بريدن گيسوانش را شرح داد، ايوب در اندوه شد كه اين چه سوگندى بود كه من خودم، پس خداى عز و جل بدو وحى كرد:" وَ خُذْ بِيَدِكَ ضِغْثاً فَاضْرِبْ بِهِ وَ لا تَحْنَثْ- يك مشت شاخه در دست بگير و به او بزن تا سوگند خود را نشكسته باشى. او نيز يك مشت شاخه كه مشتمل بر صد تركه بود گرفته چنين كرد و از عهده سوگند برآمد"

---------------------------------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم

جوش کاری (76)

پیشنهاد میکنم :

سری پست های "جوش کاری" را به ترتیب مطالعه کنید

چرا که به روشن شدن مطلب کمک فراوان میکند

-------------------------------------------------------------------------

سلام بر شما حاج اقا

از شما درخواست کمک دارم لطفا راهنماییم بفرمایید:

سال گذشته پسری به خواستگاریم امد که از لحاظ هیچ کدام از معیار های دنیایی نظیر تحصیلات .وضع مادی.تیپ و قیافه .فرهنگ خانوادگی و ..... شباهتی به بنده نداشت و در ضمن یکی از همشهری های دورمان بود به اصرار بزرگترها که از بنده خواستند که اجازه دهم بیاید خانه مان برای خواستگاری رسمی بنده نیز پذیرفتم و استدلالم این بود که اگر از قیافه اش خوشم امد و به اصطلاح به دلم نشست دیگر معیارهای دیگه رو چشم پوشی میکنم بعد از این که به خانه مان امدند و سر حرف و گفتمان باز شد بنده به دور از چشم دیگران و در حالی که سرم را پایین گرفتم در حال گریه کردن بودم و از شدت لهجه غلیظ این اقا پسر داشتم عذاب میدیدم از هیکل و قیافه اش نیز خوشم نیامد تا قبل از اون خواستگاران زیادی داشتم ولی در هیچکدام از موارد گریه نیافتدم و در این مورد وقتی از خانه مان رفتند به قدری گریه می کردم که پدر و مادرم میگفتند خوب حالا ما که نخواستیم تو رو به زور بهش شوهر بدیم اصل نظر و خواسته خودته بعد از دو روز دیگه اش مادرش که زن سالخورده ای بود و این اقا پسر 30 ساله فرزند اخرش بود به خانه مان زنگ زد و نظرمان را جویا شد. مادرم که مانده بود چه بگوید و شرم داشت به زن سالخورده مستقیم بگوید دخترم از پسرتان بدش امده در جواب به اون خانم گفت ما استخاره کردیم بد اومده و ما مقید به عمل کردن استخاره هستیم بیچاره پیر زن داشت پشت تلفن یه جورایی التماس میکرد که به خدا پسرم خیلی خوب و با ایمانه و مادرم نیز با شرمندگی گوشی را قطع کرد .

اولا:تقصیر این دل بی صاحب من چیه که این پسر اصلا به دلم نشست؟

دوما:ایا خدا نمیتوانست لااقل قیافه اش را در نظرم خوب جلوه دهد که به دلم بنشیند؟

سوما:وقتی شروع به حرف زدن کرد انگار شروع کردند با پتک بر سرم بکوبند اخر مگر من قرار نیست در کنارش ارامش پیدا کنم در حالی که با صداش عذاب میکشیدم انقدر لهجه داشت که به سختی متوجه حرفاش میشدم مگه پیامبر اسلام (ص)نفرمودند باید فرهنگ دو نفر برای ازدواج به هم بخوره؟

چهارما:این که شما میفرمایید فقط ملاکتان را ایمان قرار دهید بنده از کجا میدانستم که مومن واقعی است ظاهر 6 تیغه صورتش و طرز لباس پوشیدنش که ایمانی را به بنده نشان نداد. در ثانی من این رو فقط حماقت میدونم چون هیچ چیزیش رو نپسندیدم حالا بیام به امید اینکه شاید 50%ایمان داره جواب بله بهش بدم. تا این که دوباره امسال از خاله ام مرا برای پسرش دوباره خواستگاری کرد حال نمیدانم چه کنم واقعا ماندم یک عمر به امید ایمان داشتن طرف عذاب روحی بکشم اصلا این چه ایمانی است؟ اصلا من فکر میکنم در کنار این اقا نصفه ایمان خود را نیز از دست میدهم چون اصلا ازش خوشم نمیاد حاج اقا تو رو به خدا منطقی جوابم را بدید من تمام این 65 تا پست جوش کاری را انقدر خواندم که حفظ شدم ولی بازم این ایمان که شما میفرمایید برایم ملموس نیست .

 بنده میتوانم ایشون رو قبول کنم؟ و ایا میتونم بهش علاقه مند بشم؟ همش از همین می ترسم که نکند بهش علاقه مند نشوم.  باتشکر فراوان و التماس دعا

خدا خیر کثیر به شما بدهد انشالله باتشکر

-------------------------------------------------------------------------

سلام برشما

اگر پست های جوش کاری را خوب خوانده باشید ان شاالله! حتما می دانید که ملاک در ازدواج تنها ایمان است و سپس ملاک و محک ایمان ، عمل به احکام اسلام و انجام دستورات رساله عملیه است.

به عنوان مثال ، ریش تراشی و صورت شش تیغه ، عمل مطابق اسلام و فتوای علمای ربانی نیست چون اکثر فقها تراشیدن ریش را حرام می دانند و مابقی احتیاط واجب کرده اند که ریش تراشیده نشود.فراموش نکنیم که مطابق دستور اسلام به هر حال همه باید ازدواج کنند ولی ، مومن باید با مومن ازدواج کند و برای شش تیغه ها تا دلتان بخواهد دختر بد حجاب و بی ایمان ، آماده و حاضر داریم. کبوتر با کبوتر ، باز با باز.

ایمان افراد را در نماز و خمس و روزه و دیگر عبادات جست و جو کنید نه در قیافه و لهجه. کسی که نماز می خواند مومن است و با مومن می توان تا آن طرف دنیا رفت اما خدا نکند که کسی ایمان نداشته باشد...

اگر خودتان مومن هستید و ایمان به خداوند برای شما اولویت اول زندگی است باید ایمان را ملاک شناخت قرار بدهید و ما بقی خصوصیات افراد نظیر سن و قیافه و هیکل را نادیده بگیرید چون این امور تاثیری در سعادت افراد و ایمانشان ندارند. با ملاک قرار دادن ایمان دیگر لازم نیست به دنبال بهانه بگردید و استخاره ی نکرده را به دروغ مانع جلوه بدهید. مومن دورغ نمی گوید و سعادت خودش را به خاطر گفتن خلاف واقع به خطر نمی اندازد.

در مورد رد کردن خواستگار و قطع کردن روابط دو خانواده باید بدانیم که ، این روزها و این مسائل خواهد گذشت اما قرار نیست ما اخلاق خودمان را قربانی دل خواه و هواهای نفسانی خودمان بکنیم. حتی اگر جواب به خواستگاری کسی ، منفی باشد از نظر اخلاقی حق نداریم با مخاطب خودمان با تحقیر برخورد کنیم ، مکالمه را با سردی تمام کرده یا تماس را قطع کنیم. این خلاف اخلاق ها ، در آینده روزی بلای جان و زندگی ما خواهد شد.

باید خودمان را تربیت کنیم و شیطان را از نفوذ به دلمان محروم کنیم و به خدا پناه ببریم. نجات در راست گویی و صداقت است. البته قرار نیست به بهانه راست گویی ، هر حرفی بزنیم و هر چه از دهانمان بیرون آمد ، روی دایره بریزیم و دل کسی را بشکنیم.

در مورد رد کردن خواستگار جملاتی واضح و محکم اما صادقانه و مهربان و البته شمرده ، همیشه از طرف هر کسی مسموع و پذیرفتنی است. به طور مثال می توانید در قالب دعا و طلب خیر بفرمایید: ان شاالله خداوند خانواده ای بهتر و همسر بافضیلت تری را نصیب دختر ما و پسر شما کند. دختر ما تصمیم به ازدواج با پسر شما ندارند. ان شاالله که خداوند برای هر دوی این دو جوان خیر و برکت و عافیت نازل فرماید. این خواستگاری از طرف ما تمام شده است...

علاقه در دل زن بستگی به قیافه و ظاهر مرد ندارد. زن اگر محبت ببیند علاقه مند می شود. شاید بتوانم بگویم دیگر قیافه مرد را نخواهد دید. فقط شرطش محبت است. یک نگاه به جامعه بیاندازید. مگر همه مردهای جامعه زیبا هستند. ابدا. اما برای همسرانشان شوهراند و زندگی می کنند. و حتی بالاتر ؛ اگر خوب رسم محبت بدانند برای همسرانشان بهترین مرد روی زمین هستند. باور کنید قیافه و ظاهر فقط برای یک سال جذابیت دارد. بعد از آن اخلاق و محبت و کرامت است که زندگی را پیش می برد. به دادگاه ها سرک بکشید ؛ بد اخلاق ها اهل جدایی هستند اما خوش اخلاق ها چه با قیافه و چه بی قیافه همه اهل زندگی هستند.

برای فهم سبک محبت کردن یک مرد در زندگی ، می توانید به خانواده و پدر او نگاه کنید. به مادر و بستگان او نگاه کنید. اخلاق و خصائل واگیر دارند و در سر سفره به اهل خانه منتقل می شوند. اگر ادب هست در همه هست. نمی شود ادب و اخلاق فقط در یک نفر باشد و مابقی بویی از آن نبرده باشند. البته کم و زیاد هم دارد.

-------------------------------------------------------------------------

خواننده گرامی! لطفا سوالات و نکات مبهمی که در ذهن مبارکتان ایجاد شده است را در بخش نظرات مطرح کنید تا بحث به شکل کامل تری ادامه پیدا کند. از همکاری شما متشکرم